نگاهی دیگر به زندگی و مرگ علی اکبر داور
پس از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ میان انگلیس و ایران، به همراه دیگر روشنفکران ایرانی خارج ازکشور، به مخالفت با آن پرداخت و چندین مقاله منتشر کرد. زمانی که خبر کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی در سال ۱۲۹۹ه.ش در سوئیس به او رسید، کار روی رساله دکتریاش را رها کرد و به ایران بازگشت و وارد سیاست شد. ابتدا رئیس تعلیمات عمومی و سپس رئیس کل وزارت معارف شد. در انتخابات سال ۱۳۰۱ به نمایندگی مردم ورامین در مجلس چهارم انتخاب شد. در این دوره روزنامه «مرد آزاد» را بهصورت محدود منتشر کرد که سرمقالههای تندی در آن مینوشت. خوانندگانش عموما روشنفکران طبقه متوسط ایرانی بودند. داور ۳۳۰ نفر از روشنفکران جوان را در حزبی تندرو به نام «رادیکال» سازمان داد و در مجلس هم گروهی در حمایت از وزیر جنگ، رضاخان، تشکیل داد. او همچنین در انتخابات مجلس پنجم درسال ۱۳۰۳ه.ش نماینده لار شد.
نقش داور در انقراض سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاخان
در مجلس برای رسیدن به قدرت به همراه تیمورتاش و نصرتالدوله فیروز به حمایت از رضاخان پرداخت. در 25 بهمن 1303 لایحهای برای انتصاب رضاخان به فرماندهی کل قوا ارائه کرد. در 29 آبان 1304 ه.ش لایحه خلع سلسله قاجار و سپردن دولت به رضاخان تا زمان تشکیل مجلس موسسان برای اصلاح برخی اصول متمم قانون اساسی را ارائه کرد. هشتاد نماینده از هشتاد و پنج نماینده مجلس به این لایحه رای مثبت دادند. در این برهه تاریخی مجلس، این داور بود که به پرسشهای سیدحسن مدرس و دکتر محمد مصدق پاسخ داد. [مخالفان با لایحه خلع سلطنت قاجار]
بازنگری داستان خودکشی علیاکبر خان داور
علیاکبر داور وزیر کاردان، خردمند و بانفوذ دوران رضا شاه که شایستگی خود را در طول 15 سال در سمتهای مختلف (10سال وزارت) نشان داده بود، شامگاه 20 بهمن 1315 در سن 51 سالگی دست به خودکشی زد. پیکر نیمه جانش در بامداد 21 بهمن مشاهده شد؛ اما تلاشهای پزشکان نتوانست او را نجات دهد که در نتیجه، ساعاتی پس از روشنایی روز، آفتاب عمرش برای همیشه غروب کرد. وزارت امور خارجه در اعلانی و همچنین ابوالحسن ابتهاج، در یک پاراگراف، تمامی صفات و ویژگیهای داور را به گونهای برمیشمارد که میشود علت روانی خودکشی او را در لابهلای تکتک این صفحات یافت. ابتهاج مینویسد: «داور مردی بود بینهایت وطنپرست و درستکار، لایق، متین، مودب، متواضع، منصف، شجاع، سریعالانتقال، پرکار، خوشقلب و مهربان. او سلامت و قوای خود را بیمضایقه و بدون هیچگونه تظاهر، در راه خدمت به کشورش نثار کرد.»
درباره علل خودکشی او سخنان بسیاری گفته شده است که باید بسیاری از آنها را حدس و گمان صرف دانست. آنچه مسلم است، علت خودکشی او، در وهله نخست، باید مربوط به دولت و دربار بوده باشد؛ چون با اینکه در همان زمان نیز عمل خودکشی کاملا روشن بود، علت فوت را در روزنامه اطلاعات سکته قلبی ذکر کردند.
تقریبا تمامی همعصران داور که در این باره اظهار نظر کردهاند، اشاره به دلخوری او در آخرین دیدارش با رضاشاه کردهاند. این دیدار با حضور رضاقلی امیرخسروی (مدیرکل بانک ملی)، علیاکبر داور و محمود جم ( نخستوزیر) در دفتر رضاشاه صورت گرفته بود تا به مساله صادرات پنبه به شوروی و همچنین عملکرد مالی دولت بپردازند. پس از چند دقیقه داور وارد دفتر رضاشاه میشود و توضیحاتی به عرض میرساند؛ ولی چون به او نگفته بودند به چه منظور احضار شده، آمار و اسنادی با خود نیاورده بود و رضاشاه نسبت به معامله روشن قانع نشد؛ در این موقع امیرخسروی خواست توضیحات دیگری بدهد؛ ولی جملههای شکسته و ممزوج با کلمات خارجی مانند دیفی کولت، باعث عصبانیت و تغیر شاه شد و خطاب به او فرمود: ببین کارهای مالی مملکت را به دست چه اشخاصی سپردهام. بروید گم شوید و در لحظه بیرون رفتن امیر خسروی، شاه آهسته فرمود: پدر سوخته.
در روایتهای تقیزاده، صدیق، قدسی و دیگران تفاوت جزئیاتی است که شاه گفته «پدرسوخته» یا گفته است « برو بمیر».
حسن اعظام قدسی درباره گرفتاریهای اواخر عمر و علت مرگ داور مینویسد: «روزی چهارده تا شانزده ساعت مدام کار میکرد، کمیسیون پشت کمیسیون ایجاد مینمود، تلفن میکرد، پیمان میبست و هرهفته کار جدیدی به وجود میآورد؛ بهطوری که سرجنبانی در تهران یافت نمیشد که سرو کارش با آقای وزیر مالیه نباشد، در تمام مجالس صحبت آقای وزیر مالیه در میان بود. هر چه پیش میرفت کارش زیادتر و نفوذش بیشتر میشد. به همین دلیل، روز به روز مزاجش سستتر و اعصابش ضعیفتر میشد. داور چنان در دندانههای این چرخهای مختلف که خودش به وجود آورده بود، گرفتار شده بود که مجال توجه به خود نداشت. توقع و فشار روزافزون شاه هم بیشتر به از پا در آوردن داور کمک کرد. داور بودجه را برد که از نظر شاه بگذراند. در توضیح دادن ارقام بودجه، شاه میگوید اینکه تامین نشده، پس چه کردی در سه روز مهلت؟ در اینجا نمیتوانست بگوید هر چه کردم... سکوت کرد. شاه او را مخاطب ساخت: برو بمیر. در همان ساعت کار داور خاتمه یافت و جز مردن چارهای برای خود نیندیشید.» عیسی صدیق اعتقاد داشت که تاثیر اخلاق و رفتار سرلشکر محمدحسن آیرم که آن دوره رئیس شهربانی کشور بود، یکی دیگر از دلایل خودکشی داور باشد. بالاخره داور بعد از مدتها درگیری فکری، پس از خروج از دفتر رضاشاه در آن روز پر فشار به وزارت مالیه میرود و رئیس اداره تریاک را میخواهد و با دریافت مقداری تریاک از او به بهانه آزمایش خلوص محصول به خانه بازمیگردد. شب با تمام اعضای منزل وداع میکند و به اتاق کار خود میرود. در آنجا مقداری تریاک را در مشروب حل میکند و سر میکشد. صبح زود که هنوز رمقی داشت و پیش از آنکه تریاک دستانش را سست کند، چند نامه کوتاه به همسر و یک نامه نیز خطاب به رضاشاه نوشته بود. گویا در نامه به رضاشاه از او خواسته بود تا پس از فوتش حامی خانوادهاش باشد و او را از عدم حضور برای ادامه امور ببخشاید.
منابع
1.ابوالحسن ابتهاج، خاطرات (تهران علمی1371).
2.باقر عاقلی (داور و عدلیه).
3.حسن اعظام قدسی (خاطرات من)، چاپخانه حیدری 1342.
از مقالهای به قلم ✔️محمدحسن خلیلی.