غایب مرموز جنگ
چرا عربستان در عرصه سیاست خارجی ضعیف به نظر میرسد؟
کامران کرمی : کنار هم قرار دادن تلاشهای قطر و مصر برای آزادی گروگانها در غزه و گفتوگوی کوتاه رونالدو و بنسلمان در ریاض نشان میدهد که عربستان سعودی راهی طولانی در اثبات عملی این ادعا دارد که مهمترین و تاثیرگذارترین کشور در خاورمیانه است. در واقع، از زمانی که جنگ بین حماس و اسرائیل در 7 اکتبر آغاز شد، سعودیهای جدید بسیار شبیه سعودیهای قدیم عمل کردهاند. تحرکاتی در ریاض وجود دارد، اما شاهد هیچگونه اقدام واقعی از سوی سعودیها نبودهایم. این تعجبآور است؛ چرا که محمد بنسلمان و مشاورانش با تمام انتقادات، تغییرات مهم و مثبتی را در عربستان سعودی دنبال کردهاند.
هنگامی که صحبت از سیاست خارجی و مدیریت بحران به میان میآید؛ سعودیها بیفایده به نظر میرسند، آنگونه که یک مقام ارشد سابق دولت ایالات متحده هفته گذشته برایم بیان کرد. به نظر میرسد دلیل این بیفایده بودن آن است که سعودیها در تنگنا قرار دارند: آنان کماکان برای تضمین و تامین امنیتشان به واشنگتن وابستگی دارند؛ همان کشوری که به تسهیل حمله به نوار غزه توسط اسرائیل کمک میکند، همان کشوری که تا چند هفته پیش ولیعهد سعودی با آن همکاری کرده بود و به نظر میرسید که مایل به توافق با اسرائیل بدون وعده تشکیل کشور فلسطین بوده است.
یکی از راههای مدیریت این تضادها آن است که حکومت سعودی به بازیگری سازنده تبدیل شود تا ادعای مطرحشده درباره تاثیرگذاریاش را در عمل اثبات کند. در عوض اما سعودیها خود را مشغول صدور بیانیه و برگزاری جلسات مختلف کردهاند. در 7 اکتبر وزارت خارجه عربستان خواستار توقف فوری تنش بین دو طرف شد. از آن زمان به این سو سعودیها چند بیانیه منتشر کردهاند؛ چند تماس تلفنی داشتهاند و نشستهای چندجانبهای برگزار کردهاند، اما نتیجه چنین اقداماتی برقراری مجدد ثبات در منطقه نبوده و به این هدف کمکی نکرده است.
دقیقا پیش از دیدار ولیعهد سعودی با وزیر خارجه آمریکا در تاریخ ۱۵ اکتبر، وزارت خارجه عربستان بیانیهای منتشر کرد که در بخشی از آن آمده بود ریاض درخواست اسرائیل برای جابهجایی اجباری مردم غزه را رد میکند و تداوم هدف حمله قرار دادن غیرنظامیان غیرمسلح از سوی اسرائیل را محکوم کرده بود. این موضع اصولی است. با وجود این، اگر سعودیها آن گونه که ادعا میکنند، نمیتوانند در ریاض بنشینند و چیزی جز اعتراض شدید به وضعیت وحشتناک غزه ارائه نکنند.البته اگر بخواهیم منصف باشیم سعودیها کاری انجام دادند. آنان در تاریخ ۱۸ اکتبر جلسه کمیته اجرایی سازمان همکاری اسلامی را تشکیل دادند.
وزیر خارجه عربستان در سخنان خود در جلسه کمیته اجرایی که ایران را نیز شامل میشد بیعملی و استانداردهای دوگانه جامعه بینالمللی در واکنش به عملیات نظامی اسرائیل در غزه را محکوم کرد. فیصل بن فرحان همچنین حمایت عربستان از طرح صلح عربی در سال ۲۰۰۲ میلادی را تکرار کرد.این ابتکار عمل به رهبری «عبدالله بن عبدالعزیز» ولیعهد وقت عربستان سعودی،کشورهای مسلمان عرب و غیرعرب را متعهد به عادیسازی روابط با اسرائیل در ازای تشکیل کشور فلسطین میساخت. البته مدتهاست که این طرح مرده محسوب میشود. با وجود این، وزیر خارجه عربستان سعودی با استناد به آن یکی از معدود مواردی را که سعودیها چیزی ملموس در برقراری صلح میان اسرائیل و فلسطین برای ارائه داشتند برجسته ساخت و بر تعهد ریاض به عدالت برای فلسطینیان تاکید کرد.
با وجود این، این دیدار نه تلاشی واقعی از سوی ریاض برای دیپلماسی سازنده، بلکه بیشتر یک تمرین روابط عمومی پس از ماهها مذاکره با ایالات متحده بر سر توافق احتمالی عادیسازی اسرائیل و عربستان سعودی بود. یک روز پیش از برگزاری آن نشست «ترکی بن فیصل» چهره برجسته امنیتی سابق عربستان سعودی در انستیتوی سیاستگذاری عمومی بیکر در دانشگاه رایس در هیوستن در تگزاس سخنرانیای را ایراد کرد.
او در طول سخنرانی خود نه تنها اسرائیل و غرب را به خاطر خونریزی در غزه، بلکه حماس را نیز به دلیل هدف قرار دادن غیرنظامیان اسرائیلی مورد انتقاد قرار داد. درست است که ترکی اکنون فاقد منصب دولتی محسوب میشود اما او کماکان فردی است که در انظار عمومی اظهاراتی را بیان کرده که مقامهای رسمی سعودی میخواهند بگویند اما نمیتوانند به صورت علنی بیان کنند.
اظهارات سعودیها چیزی بیش از سر و صدای پسزمینه درگیریهای منطقهای نیست. آنچه انفعال سعودیها را عجیبتر میسازد آن است که آنان در ارتباط با ایران تا چه میزان محتاطانه عمل کردهاند. با بازخوانی تماس تلفنی ولیعهد سعودی با رئیسجمهور ایران درباره جنگ غزه میتوان انتقاد ضمنی محمد بن سلمان را درک کرد، بهخصوص در جایی که او اشاره کرده ریاض مخالف هرگونه هدف قرار دادن شهروندان غیرنظامی است و بر تعهد خود به صلح جامع و عادلانه تاکید کرد که به معنای حمایت از راهحل دودولتی است.حماس یکی از اعضای محور مقاومت تحت رهبری تهران است و با اقدام اخیر خود کل استراتژی منطقهای محمد بن سلمان را هوا کرد.
موفقیت چشمانداز ۲۰۳۰ محمد بن سلمان برای رشد و فرصتهای سرمایهگذاری جدید تا حد زیادی به ثبات و یکپارچگی اکثر اقتصادهای اصلی منطقهای از جمله اسرائیل بستگی دارد.توافق عربستان و ایران در ماه مارس، قرار بود تنش را در منطقه کاهش دهد. اما این توافق ناشی از ضعف سعودیها بود و تنها رویارویی عربستان سعودی و ایران را خنثی کرد. محمد بن سلمان نمیخواهد در جنگ غزه به گونهای عمل کند که خشم ایران را برانگیزد تا انصارالله دوباره مراکز جمعیتی عربستان سعودی را هدف قرار دهند.پس از آغاز جنگ داخلی در سودان در ماه آوریل روابط آمریکا و عربستان سعودی در بهترین حالت ممکن قرار داشت، به این خاطر که سعودیها توانستند نقش موثر خود را برای مقابله با این مناقشه از طریق میانجیگری نشان داده و برای ایالات متحده مفید باشند.
واشنگتن بار دیگر برای ایجاد ثبات در منطقه به کمک نیاز دارد، اما به نظر میرسد سعودیها این بار نمیتوانند یا نمیخواهند کمک کنند. اگرچه محمد بن سلمان برای امنیت کشورش به واشنگتن وابسته است اما در شرایط کنونی روابط آمریکا و عربستان برای او آسیبپذیر است. ولیعهد ممکن است قدرتاش را تثبیت کرده باشد اما باید جانب احتیاط را رعایت کند. فلسطین همچنان یک موضوع نمادین مهم در عربستان سعودی است و همکاری نزدیک با دولت بایدن برای بن سلمان در حال حاضر دشوار خواهد بود، چون حمایت مصممانه این کشور از اسرائیل احتمالا تاثیری قوی و منفی بر افکار عمومی عربستان گذاشته است.
سعودیها میتوانند در انتقاد از حماس صریحتر باشند، آنان میتوانند پناهگاه امنی برای فلسطینیانی که نیاز به مراقبتهای پزشکی دارند ارائه دهند و از روابط خوب خود با اسرائیل برای شکلدهی خصوصی واکنش اسرائیل به حمله ۷ اکتبر استفاده کنند. با وجود این، ولیعهد عربستان سعودی ظاهرا به این نتیجه رسیده که بهتر است خود را این گونه و به شکل علنی در معرض دید افکار عمومی قرار ندهد. از منظر او، صدور بیانیهها، انتقاد از جامعه بینالمللی، تماس با همتایان خود و معاشرت با ستارههای فوتبال استراتژی بهتری است. شاید این طور باشد. با وجود این، چنین رویکردی باعث میشود عربستان سعودی ضعیف به نظر برسد و ضعف خود را آشکار سازد.