رد پای دو غریبه (فصل ۴-بخش سی و پنجم)
لرد کرزن وارد کابینه جنگی میشود
اکنون این ویژگیهای لجوجانه و ستیزه جویانه او بهعنوان وزیر جنگ و سپس وزیر خارجه برای جنگ است که به او امر کرده کشور را اداره کند. اما وقتی لوید جورج در پایان ۱۹۱۶ قدرت را قبضه کرد، عاملان [معادل انگلیسی آن Kingmaker است یعنی فرد یا افرادی که در گماردن دیگری به مقامی بالاتر یا در انتخاب او بهعنوان پادشاه موثر هستند] به قدرت رسیدن او همقطاران لیبرالش نبودند بلکه محافظه کارانی بودند که با این اعتقاد او اشتراک نظر داشتند که: خدمت سربازی ضروری است و نیز در اشتیاق او برای توسعه امپراتوری و در عطش او برای قدرت همداستان بودند. سفیر آمریکا در لندن در گزارشی برای کشور خود نوشت:«او تنها فرد در اینجاست که حس یگانهای از نبوغ دارد». یک دیپلمات انگلیسی پس از اولین دیدار با او نوشت:«یک نکته بسیار چشمگیری در مورد او وجود دارد.
او حس یک آدم بزرگ را منتقل میکند بدون اینکه تظاهر به نمایش کند یا بدون اینکه تظاهر به عدم صداقت کند. او با اسکویت قابل مقایسه است که ترجیح میدهد غیر از توسیدید از چیزی سخن نگوید». لوید جورج خود را یک «ناسیونال سوسیالیست» [Nationalist Socialist] میخواند البته پیش از اینکه این عبارت [به وسیله نازیها]به یک عبارت مسموم تبدیل شود. او یک کابینه جدید ۵ نفره تشکیل داد که شامل امپریالیستهای برجستهای مانند لرد کرزن [لرد جورج ناتانیل کرزن، سیاستمدار معروف بیست و پنج سال اول قرن بیستم در بریتانیا. او همچنین کتابی در مورد ایران دارد با عنوان «ایران و مساله ایران». در سال ۱۸۹۱ با قبول مقام معاونت وزارت امور هندوستان اولین گام خود را در نردبان سیاست برداشت و سال ۱۸۹۹ نایب السلطنه هندوستان شد و مدت هفت سال فرمان فرمایی و نیابت سلطنت در هندوستان را عهدهدار بود.
در خلال این مدت به کامیابیهای بزرگ دست یافت، ولی به علت اختلاف نظر با وزارت جنگ انگلیس مجبور به استعفا شد و در سال ۱۹۰۵ به انگلستان بازگشت و به ریاست دانشگاه آکسفورد برگزیده شد. در سال ۱۹۱۵ مجددا وارد عرصه سیاست شد و به دولت ائتلافی هربرت هنری اسکویت پیوست و هنگامی که لوید جورج بر سر کار آمد، او بهعنوان لرد به ریاست مجلس اعیان رسید. و از آن پس یکی از اعضای هیات دولت بود که به سیاست و امور جنگ جهانی اول پرداخت و در دولت پس از جنگ بهعنوان وزیر خارجه انتخاب شد. لرد کرزن یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۹) در زمان وزارتش در امور خارجه قرارداد ۱۹۱۹ را به امضا رساند که مقامات انگلیسی را ناظر بر سازمانهای ارتشی و دارایی ایران میکرد] و میلنر [آلفرد میلنر، سیاستمدار و دولتمرد استعمارگر انگلیسی که در فاصله نیمه دهه ۱۸۹۰ و اوایل دهه ۱۹۲۰ نقش مهمی در شکل دادن به سیاست داخلی و خارجی بریتانیا ایفا کرد.
از دسامبر ۱۹۱۶ تا نوامبر ۱۹۱۸ او یکی از مهمترین افراد در کابینه جنگی دیوید لوید جورج بود] برای اداره جنگ بود. لوید جورج، هانکی را مسوول اداره امور اقتصادی کرد، معشوقهاش استیونسون را منشی شخصی خود کرد و خودش هم تا حد زیادی کنترل سیاست خارجی را به دست گرفت. تمرکز قدرت از سوی او به بحثی مناقشه انگیز تبدیل شد و موجب تراشیدن دشمنیهایی برایش شد اما این سیاست موثر افتاد. با ظاهر شدن پیروزی در افق، او در آستانه تبدیل شدن به چهرهای بود که پیروز جنگ است و بنابراین، بسیار مورد توجه قرار گرفت. پیش از اینکه این سرافرازی و رفعت مقام و تبدیل شدن به چهرهای پیروز و مورد توجه از میان برود، او عزم کرده بود که فرصتهایی که پیروزی را به ارمغان آورد برباید. در آن شب اکتبر در پاریس، او در این اندیشه بود که «اگر سهم مان از ترکیه را اکنون و مستعمرات آلمان را بعدا ببلعیم، این امر توجه کمتری به دستاوردهای بزرگ مان در این جنگ جلب خواهد کرد».
این فرمان بازتاب اشتیاق لوید جورج برای اجتناب از نگاه ناپسند ویلسون، رئیسجمهوری آمریکا، بود. ارزیابی و محاسبه لوید جورج این بود که از آنجا که ایالات متحده به عثمانی اعلان جنگ نکرده است، ویلسون بهانه کمتری برای مداخله در خاورمیانه دارد. اما به سرعت روشن شد که لوید جورج بیش از حد خوشبین بود. پس از اینکه ویلسون برای مطبوعات خارجی در واشنگتن رویکردی را که مایل بود در کنفرانس صلح اتخاذ کند خلاصه وار بیان کرد، اخباری به لندن رسید دال بر اینکه او« به شدت مخالف این است که بریتانیا از عبارات صلح منتفع شود» و به ویژه «با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین و بین النهرین هم مخالف بود». این مساله امید لوید جورج برای دستیابی به کنترل «مطلق» بر نفت موصل را با خطر مواجه کرد. در نتیجه لورنس وقتی در ۲۸ اکتبر به لندن رسید دست به کار شد. اما از آنجا که او آمده بود تا آنچه را که دولت بریتانیا باید برای اعراب در نظر داشت را انجام دهد، به سرعت روشن شد که مقامهایی که او با آنها دیدار کرد از این در عجب بودند که آنچه لورنس میخواهد انجام دهد، اعراب برایشان انجام میدهند. یکی از این مقامهایی که لورنس با آنها دیدار کرده بود میگفت: «ظهور و قیام جنبش [های] عربی تحولی خوشایند برای امپراتوری بریتانیا در این برهه حساس از تاریخ است».
ارسال نظر