مردی که صنعت نساجی کاشان را ساخت
روایت است که ۲ قرن پیش از کنار عمارت دولتخانه میتوانستی برج و باروی باغ فین را ببینی و این دو ناخواسته و در حالتی جالب روبهروی هم برپا شده بودند. چیزی کمتر از یک قرن طول کشید تا پس از ایجاد تشکیلات تلگرافخانه کلنگ بزرگترین دبیرستان پسرانه کاشان در دهه ۲۰ شمسی در چند صد متری آن به زمین زده شود.
کمی پایینتر بیمارستان خیرساز اخوان قرار دارد که شیوه معماریاش انسان را میبرد به حدود بیش از نیم قرن پیش. بیمارستانی که با نام دکتر غزنوی عجین شده و روزگاری با بیمارستانهای خیرساز نقوی و متینی سه قلوهای بهداشت و درمان کاشان را تشکیل میداد. نمیدانم میشود بیمارستان اخوان را با آن سبک و شیوه معماری دوره پهلوی دوم جزئی از نوستالژیهای اطراف میدان ۱۵خرداد به حساب آورد یا نه! اما اداره پست و
«سینما بیتا»ی قدیم ابتدای خیابان صبا (شهید رجایی) را حتما میتوان جزو خاطرات کاشانیهای نسل دهه ۴۰ تا میانههای دهه ۷۰ به حساب آورد. میدانی که روز به روز مدرنتر میشود و المانهای معماری هزاره جدید را میتوان گرداگرد جایی که پایهاش را دو قرن پیش فرخ خان غفاری ریخت، مشاهده کرد.
پدر صنعت نساجی ایران فاز اول کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان را در جایی که اطرافش جز بیابان برهوت چیزی نبود افتتاح کرد، مجتمعی عظیم و خیرهکننده که تا چند دهه نانآور هزاران خانوار کاشانی بود و امروز جز دو دودکش و اتاقی نیمه ویران که میگویند اتاق کار«ارباب» بوده از آن نمانده است.
گویا لودرها وقتی چند سال پیش یکی از چند ده یادگارحاج حسن تفضلی را در میدان ۱۵ خرداد شخم زدند و به دودکشها رسیدند دیگر از حرکت ایستادند و مجریان تخریب دلشان نیامد دوقلوهای آجری افراشته در گوشه کارخانه را ویران کنند.
حاج حسن تفضلیها اگر از محتشم و کمالالملک و سهراب و کسانی دیگر که مایه فخر و مباهات این شهرند بیشتر نباشد، کمتر نیست.
میگویند تا همین چند سال پیش تعدادی از اوراق و دفتر و دستک حاج حسن تفضلی و فتوکپی شناسنامه کارگران روی میز اتاقی که ویرانههایش امروز از آن سوی دیوارهای کارخانه ریسندگی در خیابان ۲۲ بهمن پیداست، موجود بوده است.
افتتاح اتاق بازرگانی و صنایع و معادن کاشان در عصر ۳۰ آبان ۱۳۳۴ با همراهی کسانی چون حاج محمود کیهان، حاج حسین اطمینان و حاج حسین شریفیان و برنامهریزی برای ارتقای صنایع و اقتصاد شهر از دیگر اقدامات فرزند عبدالرحیم تفضلی بود که از کودکی نزد پدر تجارت آموخت و تا دهه ۴۰ زندگی نیز به تجارت فرش پرداخت و در ۳۹ سالگی بنای تشکیلاتی را گذاشت که امروز در گوشه یکی از آنها تنها دو دودکش آجری و یک اتاق کار مخروبه و انبوهی یاد نیک در خاطر مردمان این شهر باقی مانده است.