ماجراجویی در تنکابن
۵/ ۲ روز پیمایش تا روستای لاکتراشان
دریاچه اوان هشت سال پیش که همین مسیر را رفتیم، منطقهای بکر و روستایی بود اما این روزها ویلاها به آن رنگ دیگری دادهاند. با این حال همینطور که از میان باغات میگذشتیم، پیرمردان روستایی بودند که هنوز دل از زمین اجدادی نکنده و تلاش میکردند سبک زندگیشان را در میان آن خانهها با شیروانیهای رنگارنگ حفظ کنند. صدای تیر تفنگی که هر از گاه شنیده میشد، خبر از حضور شکارچیان در منطقه میداد. از رودخانه گذشته و آرامآرام ارتفاع گرفتیم.
در مسیر رودخانه دوم بود که به زن و شوهری عشایر برخوردیم، به چادر سفیدشان برای صرف چای و خوردن لقمه نانی دعوتمان کردند تا آنچه داشتند را با ما قسمت کنند. از زمانبندی عقب بودیم؛ دستی تکان دادیم و تشکری و راه افتادیم تا برای ناهار خودمان را به چشمه «پری» برسانیم. در اولین نگاه بهنظر میآمد چشمه خشک شده اما نزدیکتر که رسیدیم، گوشهای از زمین نمناک بود و اندکی بالاتر صدای خوش آب شنیده میشد. با یک ساعت استراحت برای ناهار و چای مسیر به سمت ارتفاعات و گردنه زینیقلهخشچال ادامه پیدا کرد. راه دشوار و دشوارتر میشد، با رسیدن به هر خطالراسی باید به سمت تپه و خطالراسی دیگر میرفتیم و همین سرعتمان را کم میکرد. خوشبختانه امسال به واسطه بارندگیها وضعیت چشمهها خوب بود و نگرانی از کم آبی آزارمان نمیداد. با کولههایی که از بطریهای آب سنگین بودند، خودمان را بالاخره حدود هشت شب به حوالی گردنه زینی رساندیم. ماه بالا نیامده بود، راه شیری به تمامیپیدا بود، آن گوشه دب اکبر خودنمایی میکرد و یکی از همسفران تلاش میکرد مثلث تابستانی را به دیگران نشان دهد. بساط چای را برپا کردیم و با صرف شامی سبک به استقبال فردا رفتیم.
از پنجره چادر قله خشچال پیداست، میدانیم که زمان برای صعود نداریم، تنها به گردنه زینی که میرسیم یکی از همراهان قله زیورچال که ارتفاع کمتری دارد را صعود میکند و بازمیگردد. از اینجا راه سرپایینی است تا خودمان را به چشمه بعدی برسانیم و باز بالا برویم تا به خطالراس برسیم و باز پایین رفتن و بالا رفتنی دیگر برای رسیدن به خطالراس بعدی و در نهایت نزدیک به قله«شاه سفید کوه» با شیبی تند به سمت راست پایین میآییم تا به محل نگهداری دامها برسیم. ساعت هفت شب شده و تا تاریکی راهی نداریم، با این همه منابع آبیمان بسیار محدود است. از شیب تندی به سختی پایین میآییم که بالا رفتن از آن دشوار است، پیشرو امیدی نیست و باز شیبی دیگر که در انتها به درهای ختم میشود که آب در آن جاری است. اینجاست که گروه به شکل خودکار راهحل پایین آمدن را پیدا میکند، گروهی حائل میشوند و دیگران را آرامآرام به پایین میکشند تا آنجا دیگری بهدنبال راهحلی برای پیدا کردن پاکوب مناسب باشد. ساعت حوالی ۹ است که گروه خسته و کمی عصبی به پایین میرسد. یک فنجان چای داغ خستگی را میبرد و پختن یک سوپ گرسنگی را برطرف میکند تا در میان شیب و بادی که هر لحظه شدیدتر میشود شب را به صبح برسانیم. بالای سرمان همچنان راه شیری است و دباکبر که از درون چادر چیزی از آن دیده نمیشود.
لاکتراشان روستایی در عمق جنگل
صبح روز بعد همچنان راه باقی است، با اینکه وارد مازندران شدهایم، کوهها نشانی از سرسبزی شمال ندارند. ساعتی بعد به یک «سه راه» (محل نگهداری گاوها در کوهستان) میرسیم. سیفالله و پرویز دو برادرند که یکی در سه راه پایین و دیگری در سه راه بالا بهکار نگهداری گاوها مشغولند. سیفالله خودش هم گاو دارد اما نه تعدادشان زیاد است و نه مرتع مناسبی برای نگهداری آنها دارد، از این روست که به این مرتع آمده تا با نگهداری از گاوهای فرد دیگری مرتع بهتری برای دامهایش پیدا کند. نان و ماستی دارند که آن را با ما قسمت و همچنین به چای دودی میهمانمان میکنند. دو ساعت و نیم تا روستای لاکتراشان راه داریم، دوباره سربالایی و بعد سرپایینی و باز سربالایی تا در نهایت حوالی ۴ عصر به روستا میرسیم. مشابه سایر مناطق خانههای روستا در شکل غیرسنتی آن در لاکتراشان نیز درحال افزایش است (جای سنگها بر سقف را ایرانیت گرفته) و زمزمههای جادهکشی هم به گوش میرسد. دو ساعتی میمانیم و باز سربالایی را میگیریم تا به روستای بعدی برسیم، جاده هنوز به این منطقه نرسیده بنابراین از پاکوب جنگلی بین دو روستا میگذریم تا به لگا برسیم. بین راه، زنی با فرزندش را میبینیم، زن از اهالی کرمان است، آنجا علوم تربیتی میخوانده و شوهرش که از اهالی روستای لگاست هم مهندسی. عاشقی و کمبود فضای شغلی هر دو را برای کشاورزی به لگا کشانده است. زن خوشحال به نظر میرسد، راه میانبر را نشانمان میدهد و میرود. بار دیگر به مینیبوس رسیدهایم، آقای پاکنهاد را بعد از چند سال است که دوباره میبینیم، زمانی میشود برای احوالپرسی و گذشتن از گردنه و باریکه راهها تا پس از سه ساعت به تنکابن برسیم و از آنجا به تهران بازگردیم.
گیاه دارویی در لاکتراشان
برای این پیمایش حتما آب کافی به همراه داشته باشید، به چشمههای بین راه چندان نمیتوان اعتماد کرد.
از روستاییهای منطقه خرید کنید، گل گاو زبان از جمله گیاهان دارویی است که با کیفیت مطلوب در لاکتراشان کاشته میشود.
از ریختن زباله در مسیر خودداری کنید.
حوالی عصر و در ارتفاعات، مکان خود را تغییر ندهید چون ممکن است با چالشهای جدی مواجه شوید.
با توجه به تعداد وعدههای بالای مورد استفاده، از مواد غذایی که حجم و وزن بالایی دارند استفاده نکنید.
هزینه این سفر طبیعتگردی شامل هزینههای مینیبوس تا قزوین، از لگا تا تنکابن و از تنکابن تا تهران است.
لباس گرم به همراه داشته باشید.
ارسال نظر