آمارتیا سن، متفکر زندگی
در این باور، اندیشهها و عادات و سنتهای جوامع توسعهنیافته یکسره تحقیرآمیز جلوه میکرد. با انتقاداتی که بر مکتب نوسازی وارد شد، اندیشمندان جدید این مکتب نقدها را وارد دانسته و در پی ارائه راهحل برآمدند. از جمله این اندیشمندان، آمارتیا سن این باور را پذیرفت که هویت جوامع در حال تحول باید حفظ شود. کشورهای عقبمانده باید بر اساس سنتهای خود سراغ توسعه بیایند، چهبسا در درون این سنتها اندیشههای دال بر پیشرفت و ترقی نیز وجود داشته باشد. ازاینرو، آمارتیا سن به نوع نگاه غربیها به غیرغربیها، تلاش برای غربی کردن آنها و حتی نظریههایی نظیر جنگ تمدنها که قائل به تنازع میان غربی و غیرغربی است، نقد دارد. او اینگونه غیریتسازیها را برنمیتابد و بر آن است «تلاشهایی که برای تغییر هویتهای خودآگاه انجام شده، مسوول بسیاری از شقاوتها در جهان بوده است که دوستان قدیمی را به دشمنان تازه و فرقهگرایان منفور را ناگهان به رهبران سیاسی قدرتمند بدل کرده است.» بر همین اساس آمارتیا سن به مردم حق انتخاب میدهد. او در دعوای مولفههای ناهمخوان سنت و توسعه نیز داوری را به مردم میسپارد: «اگر نوعی از زندگی سنتی را باید به خاطر فرار از فقر فرساینده یا مرگ زودرس که بسیاری از کشورهای درحالتوسعه هزاران سال گرفتار آن بودهاند فدا کرد، تنها مردمی که مستقیما گرفتار این مساله هستند باید فرصت مشارکت و تصمیمگیری در این انتخاب را داشته باشند.» نگاهی به اندیشه آمارتیاسن بهخوبی بیانگر این مهم است که در دعوای دو نوع تفکر ارادهگرایی و ساختگرایی او یک ارادهگرای غیرمنعطف است. این نکته ازآنجهت مثبت به نظر میآید که در اندیشه آمارتیا سن کمتر جایی برای تفکرات دترمینیستی (جبرگرایانه) باقی میماند. به زبان دیگر در تفکر او کارگزار از جایگاه ویژهای برخوردار است، ازاینروست که تلاش میکند در مبارزه با فقرِ قابلیتها، کارگزاران توانمند را در جامعه، پیشگام امر توسعه سازد. اما واقعیت این است که به نظر میرسد او در این راه دچار افراط شده است. دریافت جایزه نوبل توسط او شاید بیانگر این است که جهان نیازمند انسانهایی است که اندیشه موفقیت را بیش از پیش بگسترانند. اما اگر آنچه او و همفکرانش مُبَلغ آنند، امری دشوار نبود تا امروز جهان سراسر نیکی و خوشی بود. آنانی که به ذات انسان نگاهی بدبینانه دارند، نمیتوانند گفتههای آمارتیا سن را درک کنند. از نظر آنان انسانها عافیتطلبند بهعلاوه اینکه به اهداف دوردست کمتر مینگرند. آنها بیش از آنکه به قابلیتهای خود بیندیشند به امروز و فردای نزدیک مینگرند. بر همین اساس، گسترش دموکراسی نیز به آسانی امکانپذیر نیست. به اندازه دولتهای خودکامهای که در جهان وجود دارد، جوامع خودکامهای وجود دارند که به محض سرنگونی دولتشان، دولت خودکامه دیگری را بر سریر قدرت میفرستند و این از فرهنگ سیاسی خودکامه آنان برمیخیزد، چهبسا وجود دموکراسی در این کشورها به هرجومرج و کشتار انسانهای بیگناه منجر شود. به همین ترتیب، تقدم دموکراسی و آزادی بر تثبیت مولفههای اقتصادی نیز بحثبرانگیز است. طرفداران تقدم اقتصاد بر سیاست و فرهنگ قطعا از منتقدان آمارتیا سن هستند. آنان پایههای محکم جوامع را در تثبیت امنیت اقتصادی و رشد اقتصادی این جوامع میدانند.