بینظمی جدید جهانی
تاریخ منطقه آسیا- پاسیفیک در همین بازه زمانی چندان متفاوتتر از خاورمیانه نبود. [با این حال] این منطقه [با وجود بحرانها و مناقشات] در طول این دوره کاملا باثبات باقی ماند. من از کلمه «کاملا» [remarkably] با هدفی روشن استفاده میکنم، زیرا دلایل اندکی وجود داشت که تصور کنیم مساله این باشد. برای شروع باید اشاره کنم که مناقشات سرزمینی حل نشده فراوانی در این منطقه وجود داشت که تاریخ بسیاری از آنها به پایان جنگ جهانی دوم یا پیش از آن میرسید. فهرست کوتاهی از این مناقشات را میتوان چنین برشمرد: مناقشه چین و هند بر سر مرزهایشان، مناقشه روسیه و ژاپن بر سر به اصطلاح سرزمینهای شمالی [Northern Territories]، مناقشه چین و ژاپن بر سر جزایر در دریای چین شرقی، مناقشه چین و تقریبا هر کشور دیگری بر سر جزایر و فضای هوایی و دریایی در دریای چین جنوبی. در کنار تمام این موارد، این حقیقت هم هست که شبهجزیره کره در مدار ۳۸درجه همچنان دارای شکاف است؛ با این حال، آنچه در بیش از ۷۰ سال پس از جنگ کره هنوز فقدان آن احساس میشود یک معاهده صلح رسمی است.
دومین دلیل برای اینکه ثبات در این منطقه چشمگیر است این است که این منطقه در میانه تغییر و تحولات قابلتوجه سالم ماند. ظهور اقتصادی آسیا- پاسیفیک امری واقعا استثنایی است. خروجی اقتصادی- خواه کشور به کشور یا درآمد سرانه- طی این دو و نیم دهه تا ۳۰۰ درصد افزایش یافت و بار دیگر، آنچه این مساله را میسر و البته چشمگیر ساخت این است که «ثبات» با وجود این تغییر و تحولات اقتصادی و با افزایش چشمگیر در هزینههای مربوط به نیروهای نظامی ملی «حفظ شد». دلیل سوم برای اینکه تاریخ یک شگفتی دلپذیر است همانا فقدان نسبی معماری منطقهای است. در این بخش از جهان هیچ چیز وجود نداشت که قابل قیاس با آن چیزی باشد که در اروپا طی جنگ سرد یا حتی الان وجود داشت. این ممکن است ادعای عجیب و غریبی در بخشی از جهان به نظر برسد که ساختارهای منطقهای آن ترکیبی از حروف الفباست مانند: ASEAN (انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا) و APEC (همکاری اقتصادی آسیا- پاسیفیک) اما این ساختارهای منطقهای چندجانبه تا حد زیادی در راستای ترغیب تعاملات اقتصادی است نه جلوگیری از مسابقههای تسلیحاتی یا جلوگیری یا محدود ساختن منازعات. سوالی که به وضوح مطرح میشود این است که چرا این منطقه در چنین شرایطی نسبتا باثبات مانده است. یک دلیل اقتصادی است. بسیاری از دولتها بر توسعه اقتصادی خود متمرکزند، چیزی که ثبات خارجی را میطلبد تا این کشورها بتوانند با همسایگانشان تجارت کرده و منابعشان به سمت آمادهسازی برای جنگ نرود. این حجم بالای تعامل اقتصادی موجب میزانی از وابستگی متقابل شده و این وابستگی متقابل هم تشکیلدهنده «سدی جمعی» در برابر هرگونه جنگی است که میتواند وضعیتی که اکنون به نفع همگان است را با خطر مواجه سازد.
دلیل دوم ساختاری است. برخلاف خاورمیانه، که وفاداریها به مذهب یا قبیله است و بسیاری از مرزها فاقد ریشههای عمیق تاریخی است، در آسیا بیشتر کشورها هویتهای مالی قدرتمند و دولتهای قدرتمندی دارند. چین، ژاپن و کره دارای سنتهای دیرینه و غرورآمیزی هستند. این سه کشور همچنین دارای سطح قابلتوجهی از همگنی جمعیتی و زبانی هستند. دلیل سوم برای ثبات این منطقه ایالاتمتحده است. ایالاتمتحده، ویتنام جنوبی را به شکل مفتضحانهای در سال ۱۹۷۵ ترک کرد اما آسیا یا پاسیفیک را به شکل گسترده ترک نکرد. بر عکس، حضور چشمگیر نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک را حفظ کرد و اتحاد با کشورهایی مانند ژاپن، کرهجنوبی، فیلیپین، تایلند، استرالیا و نیوزیلند را حفظ کرد. این ترکیب از «روابط نزدیک» و «حضور فیزیکی» هم مانع ظهور ماجراجویان یا متجاوزان شد و هم فشارها و انگیزهها برای دولتها و تبدیل شدنشان به کشورهای خودکفا را در حوزه امنیتی کاهش داد؛ چیزی که به منازعات مکررتر، ارتشهای دائمی بزرگتر و احتمالا تکثیر تسلیحات هستهای دامن زده است. این بدین معنا نیست که سیاست ایالاتمتحده در قبال آسیا همواره ایده آل بوده بر عکس، سیاست امنیت ملی ایالاتمتحده در ربع قرن گذشته از یک تعصب جغرافیایی متضرر شده که موجب اعوجاج استراتژیک شده است. اینکه بخش بسیار زیادی از توجه دیپلماتیک و تلاش نظامی آمریکا طی ۲۵ سال گذشته مصروف خاورمیانه بزرگتر شده از جمله دو جنگ در عراق، یک جنگ طولانی در افغانستان، تلاش برای مذاکره صلح میان اسرائیل و فلسطین، توافق هستهای با ایران و تعامل با تبعات بهار عربی، برای کسانی که در منطقه آسیا- پاسیفیک زندگی میکنند منجر به نتیجه نشده است. آنچه در میان دوستان و دشمنان به یکسان شکل گرفت این برداشت بود که ایالاتمتحده دیگر به این بخش از جهان بهعنوان اولویت نمینگرد. این دیدگاه- وقتی با تلاشهای روزافزون چین برای ایفای نقشی بزرگتر در سازمانهای اقتصادی منطقهای، فعالیت نظامی روزافزونش و مهمتر از همه ادعاهایش بر جزایر و فضاهای هوایی مختلف در دریاهای چین جنوبی و شرقی مقایسه شد- وزن قابل ملاحظهای یافت. [با این حال] ایالاتمتحده تا حدودی عقب نشست. در اوایل دولت اوباما مفهوم «چرخش به آسیا» (Pivot to Asia: که بعدا «توازنسازی دوباره» نام گرفت) پیکربندی شد؛ حالتی که به معنای ارسال این سیگنال بود که دوره تاکید بیش از حد بر خاورمیانه به پایان رسیده است. این مفهوم دقیق بود اگرچه ارائه و طرح آن شرکای سنتی در خاورمیانه و اروپا را بدون اینکه ضرورتا تضمینی به آسیاییها بدهد رنجاند.
ارسال نظر