«نیویورک تایمز» اهمیت «جغرافیا» در منطقه خلیجفارس را بررسی کرد
نقش کلیدی اوراسیای قرن ۲۱
نقش جغرافیا در بحران خلیجفارس
مستقل از اینکه ترامپ متوجه این موضوع بشود یا نه، مجادله کنونی در خاورمیانه بر سر مسالهای بزرگتر از خلیجفارس است. در جهانی با بازارهای مالی جهانگستر، شبکههای اینترنت نسل جدید و جنگهای سایبری گسترده، «جغرافیا» هنوز اهمیت خود را دارد. دو خط حملونقل در تنگه هرمز که هر کدام عرضی در حدود ۲ مایل(معادل با ۲/ ۳ کیلومتر) دارد، نقطه کنترل خلیجفارس و تقریبا نیمی از ذخایر نفتی کشفشده جهان است. همین اهمیت تنگه هرمز درباره ذخایر نفتی است که سبب شده حمله اخیر به تانکرها در دریای عمان، شرایط ژئوپلیتیک جهان را این همه تحتتاثیر قرار دهد.
تنگه هرمز پل ارتباطی خلیجفارس با بازارهای اصلی آسیا، غرب اروپا و شمال آمریکا است. با وجود باریک بودن تنگه هرمز، عمق زیاد این تنگه امکان تردد نفتکشهای غولپیکر ۵۰۰ هزار تنی را فراهم کرده است. آمارها نشان میدهد حدود یکپنجم نفت جهان معادل ۱۹ میلیون بشکه، روزانه از این تنگه انتقال داده میشود. این آمار تنگه هرمز را به مهمترین شاهراه آبی انتقال نفت جهان تبدیل کرده است. بهدلیل اهمیت فوقالعاده «جغرافیا» در منطقه خلیجفارس ایرانیان دریافتهاند که اقدامات کوچک در این منطقه تاثیرات بزرگی بر جای میگذارد. علاوه بر این، آمریکاییها نیز میدانند در آبهای به هم فشرده خلیجفارس، ناوهای غولپیکرشان در معرض تهاجم قایقهای ایرانی است. همچنین نزدیکی جغرافیایی ایران به عربستان سعودی، این پادشاهی شکننده و متحد آمریکا را نیز تهدید میکند. در حقیقت، خاورمیانه با یک بحران مواجه است. با همه موارد ذکر شده، اما «جغرافیا» داستان مهمتری را درباره منطقه خلیجفارس بازگو میکند؛ تنشهای جاری بیشتر از آنکه درباره ایران و خلیجفارس باشد، درباره چین و اقیانوس هند است. حال چه حکومت ترامپ این موضوع را تشخیص بدهد یا نه، اتفاقی که در منازعه بین ایران و آمریکا در جریان است درباره موضوعی بسیار وسیعتر است.
دریای عمان فقط ایران و عمان را از هم جدا نمیکند، بلکه جداکننده عمان و پاکستان نیز هست. در گوشه جنوب غربی پاکستان نزدیک به مرز ایران، چین یک بندر پیشرفته را در «گوادر» راهاندازی کرده است. پکن نهایتا امیدوار است که جادهها، راههای آهن و خطوط نفتی را از این منطقه به غرب چین متصل کند. همچنین چینیها میتوانند از بندر گوادر ترافیک حملونقل در بندر هرمز را نیز کنترل کنند.
راه ابریشم جدید
چین هماکنون نیز در خاورمیانه حضور دارد. چینیها درحالحاضر، ساخت یک پایگاه نیروی دریایی در مجاورت با مرزهای ایران را مدنظر دارند. مهمتر اینکه، دریای عمان بیشتر از یک راه آبی انتقال نفت برای آمریکا اهمیت دارد؛ مخصوصا بعد از تحولات مرتبط با گاز شیل که وابستگی آمریکا را به این انتقال نفت کاهش داده است. دریای عمان حلقه واصل خاورمیانه، شبهقاره هند و آسیای شرقی در پروژه «راهابریشم جدید» چین است.
طرح «یک کمربند و یک جاده» چین که به طرح راه ابریشم جدید هم معروف است، در نظر دارد دوسوم جمعیت جهان در هفتاد کشور را از طریق شبکهای از خطوط زمینی (کمربند) و مسیرهای دریایی (جاده) به هم متصل کند. این طرح میتواند به همراه قدرت نظامی چین، به هژمونی این کشور در آسیای شرقی بینجامد و در نهایت با سیطره بر مسیرهای تجاری خشکی و دریایی اوراسیا، چین را به سوی تبدیل شدن به قدرت برتر اقتصاد در جهان رهنمون کند. درحالیکه آمریکا مشغول اندیشیدن درباره جنگ در خارومیانه است، چین درگیر تجارت و ایجاد زیرساخت در این منطقه است. با اینکه بندر گوادر مرکزیت بخش دریایی پروژه جاده ابریشم چین را دارد، اما علاقه چین به ایران تنها منحصر به بخش دریایی نیست. راههای ساخته شده توسط چین در سراسر آسیای میانه که چین و ایران را به هم متصل میکند، ترکیبی بینظیر در منطقه اوراسیاست. جایی که ایران کانون مهم جغرافیایی و جمعیتی آن است. تنش آمریکا با ایران، بیش از پیش ایران را به سوی چین سوق میدهد. این در حالی است که درحالحاضر نیز یکسوم تبادل انرژی ایران با چین صورت میگیرد. درحالیکه وابستگی بخش انرژی چین به ایران با توجه به تحریمهای دولت ترامپ و همچنین پیچیدگیهای مذاکرات تجاری پکن-واشنگتن، کاهش یافته است، اما نهایتا چین و ایران راهی برای همکاری و خنثیسازی اقدامات آمریکا، پیدا خواهند کرد.
با وجود نقاط نفتخیز دیگر در اقیانوس هند، دریای عمان همچنان مرکز طرح جدید چین باقی خواهد ماند. هدف اصلی چین دریافت نفت و گاز منتقل شده بهصورت مستقیم توسط خطوط انتقال از مرزهای شمالی است، زیرا تنگه مالاکا که بین مالزی و اندونزی است و چین نیز وابستگی بیشتری از نفت وارد شده از این منطقه دارد، بیشتر از حد باریک و تنگ است. مجددا، همه چیز درباره جغرافیاست. چین تنها کشوری نیست که روی منطقه خلیجفارس متمرکز است. هندیها و ایرانیها برای اتصال خلیجفارس و اوراسیا درحال رقابت با چین و پاکستان هستند؛ رقابتی به امید اتصال جنوبشرقی ایران به منطقه نفتخیز آسیای میانه. اینکه گروه چینیپاکستانی موفق میشود یا گروه ایرانیهندی یا هر دو گروه، هنوز مشخص نیست. اما در هر حالت، ایالات متحده نقشی در این بازی ندارد.ایران در مرکز بسیاری از اتفاقات ژئوپلیتیک قرن ۲۱ قرار دارد. این اتفاق روی مسیرهای تجاری آسیای میانه، بهواسطه خط ساحلی کشیده شده از عراق به پاکستان به درازای ۱۵۰۰ مایل، تاثیر میگذارد. ایران کلید اصلی برنامههای چین است، همانطور که برنامههای چین نقطه کلیدی سرنوشت منطقه اوراسیاست.در واقع، چین یک استراتژی عظیم برای درک کل این جفرافیا و فرهنگ دارد. اما در عوض آمریکا، با یک استراتژی کوتهبینانه و مبتنی بر تنش با ایران روبهرو شده است. خروج آمریکا از معاهده تجارت آزاد در منطقه دریایی اوراسیا که با عنوان «پیمان تجاری اقیانوس آرام» شناخته میشود، نشان داد که واشنگتن برنامهای برای رقابت با پروژه جاده ابریشم چین ندارد. آمریکاییها با خلیجفارس بهعنوان یک منطقه کوچک و متمایز برخورد میکنند؛ درحالیکه چینیها یک تصویر سیال جغرافیایی و عظیم از این منطقه در تصور خود دارند. این تفاوت استراتژی دو کشور در این منطقه است. البته ایران درحالحاضر چالش برقراری صلح در خاورمیانه و بهویژه با متحدان آمریکا را در پیشرو دارد. اما ایران مراکز قدرت زیادی در اختیار دارد و این مراکز به حدی نهادینه شدهاند که با اقدامات تهاجمی نظامی آسیبچندانی نخواهند دید.حتی تغییر رژیم در ایران اوضاع را بسیار بدتر میکند، زیرا در آن حالت نیروهای نظامی ایران به جای کنترل غیرمستقیم، دست به کنترل مستقیم بسیاری از مناطق خواهند زد.
فرصت ایران در اوراسیای قرن ۲۱
چشمانداز چین برای ایران بهعنوان یک قطب در جاده ابریشم، چیزی است که آمریکا نمیخواهد آن را تغییر دهد. واشنگتن به اندازه نصف جهان از منطقه اوراسیا فاصله دارد. بدون یک ایده بزرگ، ایالاتمتحده قادر به رقابت با چین نخواهد بود. همچنین در مورد ایران و بهدلیل اهمیت انکارناپذیر «جغرافیا»ی این کشور نقطه کلیدی اوراسیای قرن ۲۱ است. موضوعی که در بازه بلندمدت و برای یک استراتژی پایدار، پایه استدلالی مهمی است. در کنار اینها، دلایل استراتژیک نیز برای نزدیکی ایران و چین وجود دارد. منافع هر دو کشور در تضاد با منافع آمریکا قرار میگیرد و این پایه محکمی برای توسعه روابط دو کشور محسوب میشود. چین برای ایران میتواند یک بازار جذاب برای عرضه و فروش درازمدت نفت باشد؛ در مقابل چین نیز با خرید نفت ایران، از یک طرف خیالش از بابت تامین انرژی کافی و پایدار برای توسعه اقتصادی راحت خواهد بود و از طرف دیگر، وابستگیاش به انرژی روسیه و عربستان (که متحد آمریکا است) را کاهش میدهد.
ارسال نظر