پهنه مقوله اقتصاد در بازار هنر
اقتصاد هنر، که اقتصاد فرهنگی نیز نامیده میشود، از حوزههای علم اقتصاد به شمار میرود که چندان شناختهشده نیست. در اغلب موارد، اقتصاد هنر حتی برای اقتصاددانان حرفهای نیز ناشناخته است چه رسد به کارورزان فعال در حوزه فرهنگ.(1)
چند سالی است که این واژه به حوزه اقتصاد کشورمان وارد شده است، و گاه و بیگاه در مجامع فرهنگی، سخنران با بهکارگیری آن، نشانههایی از لزوم فراگیری کارکردهای آن را گوشزد میکند. چند کتاب در این موضوع ترجمه شده و چند عنوان به نگارش و پژوهش درآمده و در مباحثی دانشگاهی پیرامون آن به نقد و نظر پرداختهاند. گرچه بررسیها نشان میدهد جهانیان پیشرو، پیچوخم آن را دیده و پشت سر نهادهاند و در سایهسار آن به عنوان درختی پرثمر آرمیدهاند. آنان این مقوله را به صورت آکادمیک ساخته و پرداخته کرده و به فراخور، اطلاعات تازهای از این مبحث حاصل کرده و در مراودات مربوطه به کار میگیرند.
گستردگی و رشد قابلتوجه بازاری که هنر نام گرفته است و مبادلات مالی کلانی که در دنیای هنر رخ میدهد، باعث شده هنرمندان و اقتصاددانان کشور نیز با نگاه کاوشگرانهتری به دنبال سهم فراموششده باشند تا قواعد پایدارتری برای آن ترسیم کنند. الیسا زُرلونی که اقتصاد هنر را در دانشگاههای ایتالیا تدریس میکند در مقدمه کتاب «اقتصاد هنر معاصر» نوشته است: «در 25 سال گذشته ارزش بازار هنر بیش از دو برابر شده و تنها در سال پیش گردش مالی این بازار حدود 63.8میلیارد دلار بوده است. هنر مدرن زیربنای فروش حراجهاست، اما هنر معاصر اهمیتی به مراتب بیشتر دارد، چرا که صاحب گردش مالی چشمگیری است که از سال دو هزار به این سو 1370درصد افزایش داشته است» (۲)
این بازار که برای کشور ما همانند بخشهای دیگر صنعتی اقتصادی، وارداتی تلقی میشود، هنوز نتوانسته است برای فعالیتهای قابل گسترش خود به قانونی مشخص تکیه کند و این گونه شنیده و دیده میشود که هر کسی ساز خود را مینوازد تا ببیند چه زمانی رهبر ارکستر در جایگاه هماهنگی سازها قرار میگیرد.
پهنه مقوله اقتصادی در این بازار، به وسعت معنای واژه هنر و فرهنگ است. این بازار که ناشی از تحولات فکری در جامعه مدرن است، جنبههای حفظ و نگهداری آثار گذشتگان در آن موج میزند و آیندهنگری بیسابقهای در مدار خود دارد؛ بدین لحاظ موجب پیدایش و پیشرفت در تولید خدمات وابسته به هنر نیز شده است که جای بحث فراوان دارد.
آنگونه که پژوهشگران به جمعبندی رسیدهاند حدود یازده بخش اقتصادی میتوانند به چرخه این بازار وارد شوند و این مساله رو به تزاید نیز هست. نموداری که در کتاب «اقتصاد هنر معاصر» نوشته الیسا زُرلونی از نگاه خوانندگان میگذرد، اشاره به حوزه کلان اقتصاد هنر دارد. در این نمودار با قرار دادن بازارهای هنر معاصر کلاسیک، بازار هنر آوانگارد، بازار هنر آلترناتیو، بازار هنر خرتوپرت در نقطه مرکزی، محیطی ترسیم شده است که از یک سو با موزهها، موسسات، شرکتها، بنیادها، مجموعهداران خصوصی، صنعت نشر، و مشاوران هنری سروکار دارد و از سمت دیگر با خدمات بیمهای، نمایشگاههای هنری، حراجیها، دلالان هنری و هنرمندان گسترده موسعی را تشکیل داده است.
گرچه مسوولان فرهنگی کشور گاهگاه و به صورت مناسبتی در این مقال سخن گفتهاند، اما به لحاظ اینکه ساختار مناسبی پیافکن نشده است فقط جستهوگریخته شاهد برگزاری بازارهایی در تهران که ظاهر آنها را از نمونههای خارجی گرفتهاند هستیم که آمارهایی رسمی هم از آنها ارائه نمیشود و فقط از موفق بودن برنامهها و حواشیهای زرد آنها خبرهایی درز میکند. برای هنر اقتصادی و اقتصاد هنری باید با جدیت برنامهریزی داشت که در این باره باز هم ورود خواهم کرد.
۱- اقتصاد فرهنگ و هنر- ترجمه امیرحسین مجتهدزاده
۲- اقتصاد هنر معاصر - ترجمه ششجوانی و میرصفیان