علیرضا داودنژاد از مصائب سینمای کشور گفت
واکاوی شکستهای سنگین در گیشه
او گفت: «کلا شرایط سینما در وضع مناسبی نیست و به نظر میرسد، دشمنان سینمای ایران که من سالهاست درباره آنها صحبت کردهام و حتی چند مقاله تحت عنوان «دشمنشناسی سینمای ایران» نوشتهام، توانستهاند به عمده اهدافی که داشتهاند دست پیدا کنند. شما هیچوقت ندیده بودید که بیشتر از هشتاد درصد فیلمهای اکرانشده در سینمای ایران ورشکست بشوند و حتی بسیاری نتوانند مخارج تبلیغ و توزیع خود را تامین کنند. عوامل و دلایل عمده این وضعیت هم معلوم است و من بارها درباره آنها گفتهام و گفتهاند و باز بهاختصار به بعضی از آنها اشاره میکنم.»
داودنژاد با اشاره به اینکه مسوولانی مقصرند که با ممیزی اجازه نمیدهند بین زندگی ایرانی آنچنان که هست با سینمای ایران آنچنان که میتواند باشد و مسائل جاری و مبتلا به جامعه رابطه برقرار شود توضیح داد: ضمن اینکه این تضعیف ارتباط، از ورود گرمای انسانی زندگی ایرانی به فیلمهای ایرانی و شکلگیری و قوام سینمای ایران و رسیدن آن به زبان و بیان بومی و ملی نیز جلوگیری میکند، چه خسارتی بالاتر از اینکه سینمای ایران موفق شده بود بدون بهرهبرداری از کلیشههای رایج در سینمای تجاری و هنری دنیا - مثل برهنگی و درندهخویی - رسما وارد بزرگترین جشنوارههای دنیا بشود و بالاترین جایزهها را بگیرد و راه سینمای ایران را به بازارهای جهانی باز کند ولی امروز میبینیم که آن سینما و آن سینماگری به کما روانه شده و گویا این سینمای زیرزمینی است که دستوپاشکسته میکوشد جای خالی آن را پُر کند؛ واقعا حیرتآور است که برخی تصمیمگیرها میبینند و به روی خود نمیآورند که جهان دیگری ساخته شده و ابزار تولید، توزیع و نمایش فیلم از انحصار قدرتهای مالی و سیاسی خارج شده و با مدیریتهای امنیتی و سازمانی نمیتوان به منظومه هنری رسانهای باورپذیر و اثرگذار و فراگیر دست پیدا کرد؛ و البته بعید هم نیست که دانسته دست به دامن این روشها میشوند تا اولا نظارتپذیر نشوند و حتی الامکان فسادها را مخفی نگه دارند و هم اینکه با تضعیف جریان تولید مرغوب و رقابتپذیر داخلی، راه واردات و غلبه رسمی منظومههای هنری رسانهای رقبای منطقهای و حریفان جهانی را هموار کنند. در واقع میبینیم این اتفاق افتاده است و امروزه این حریفان و رقیبان هستند که بازارهای دیداری شنیداری را قبضه کردهاند و فیلمهای ترکی، اروپایی، آمریکایی، کرهای، هندی از در و دیوار مملکت و خانههای بسیاری از مردم بالا میروند و چشمها، گوشها و قلبها را به تسخیر درآورده و خیلی از فیلمسازان و تهیهکنندگان داخلی را بیکار و خانهنشین کردهاند.»
این فیلمساز گفت: «یادتان هست دورانی بود که با کمک شهرداریها فیلمهای ایرانی همه میتوانستند تبلیغات محیطی داشته باشند و با استند، بیلبورد و تصاویر روی پلها، ورود خود را به بازار سینما اطلاعرسانی و تبلیغ کنند، اما امروز با سختگیری و فوق سنگین کردن هزینهها این امکان از سینما گرفته شده و ضربهای کاری به روشهای جذب مخاطب سینما وارد آمده و راه را برای غلبه امواج ماهوارهای باز و بازتر کرده است.»
طرد پیشکسوتان
داودنژاد تبعیض، طرد، انکار و نحوه برخوردهای سابقهدار رسانه ملی با جریان تولید فیلم در سینمای ایران را از دیگر دلایل دلسردی سینماگران دانست و گفت: «امروزه دیگر چه کسی نمیداند که دوران متن مکتوب و مسکوت یعنی متن گوتنبرگی سپری شده و متن دیجیتالی یعنی متن مصور و مصوت جای آن را گرفته و میگیرد؟ امروزه چه کسی نمیداند که دنیا به عرصه جنگ رسانههای دیداری، شنیداری تبدیل شده و منظومههای هنری رسانهای به یکی از مولفههای اصلی قدرتهای اثرگذار دنیا تبدیل شدهاند؟ امروزه چه کسی نمیداند که «باورپذیری» راز «اثرگذاری» و «فراگیری» منظومههای هنری رسانهای هستند؟ امروزه چه کسی نمیداند که راز و رمز باورپذیری آثار صوتی تصویری در اختیار «دانایی سینمایی» است.
دانایی سینمایی یعنی هنر دکوپاژ، قاببندی، نورپردازی، طراحی صحنه و لباس، چهرهپردازی، میزانسن، شخصیتپردازی، بازیگردانی، فیلمبرداری، تدوین ، موسیقی و ایجاد ساختاری که بتواند جهان روایی اثر را در یک بستهبندی صوتی تصویری کم و بیش صددقیقهای ارائه دهد. آنچه به طور مشخص دانایی سینمایی را از انواع دیگری از تخصص در پردازش تصویر و صدا جدا میکند، حساسیت این نوع از دانایی به موضوع «زمان» است. حساسیت و شناخت نسبت به مقوله «زمان» است که سینماگر را همچون موسیقیدان به مساله «ریتم» و «تمپو» یا «ضرباهنگ» و «سرعت» حساس و دقیق میکند و تاثیر و تنظیم آنها را در همه وجوه ساختاری فیلم از دیالوگنویسی تا حالات، گفتار، لحن و نحوه حضور بازیگران و همچنین در حرکات دوربین و تقطیع و تدوین و... پی میگیرد.
مدیران رسانه ملی باورشان باشد که بدون داشتن یک سینمای موفق و محترم ایرانی دستیابی به یک رسانه دیداری شنیداری غیرتصنعی، فراگیر و اثرگذار امکانپذیر نیست و جبههگیری در مقابل سینمای ایران و محروم کردن جریان تولید فیلمهای ایرانی از معرفی گسترده و تبلیغات اثرگذار چیزی جز بر سر شاخ نشستن و بن بریدن نیست.»