روایت رامبد جوان از بازگشتش به سینما
نخواستم در تلویزیون کار کنم
در تیتراژ فیلم «زودپز» ایده اولیه به نام تورج اصلانی است. نویسنده مهدی نادری، سرپرست نویسندگان محسن تنابنده و بازنویسی نهایی هم بر عهده ابوالفضل کاهانی است و شنیده میشد که قرار بوده این پروژه توسط گروهی دیگر ساخته شود. چطور شد که شما سراغ ساخت «زودپز» رفتید؟
یک شب نوید محمدزاده و بعد منصور سهرابپور تماس گرفتند و دعوت کردند که برای ساخت «زودپز» به آنها ملحق شوم. من یک سال و نیم بود هیچ کاری نکرده بودم و برنامهای هم برای کار کردن نداشتم. اما وقتی فیلمنامه را فرستادند و آن را خواندم، از موقعیت بامزه و درعین حال تلخ داستان خوشم آمد. من و محسن تنابنده برای بازنویسی متن به چند نویسنده فکر کردیم از جمله ابوالفضل کاهانی که آمد و چند سکانس اولیه را نوشت. دیدیم بانمک شده، بنابراین با نظارت محسن فیلمنامه از ابتدا بازنویسی شد و اگر اشتباه نکنم از روزی که من وارد پروژه شدم تا زمانی که فیلمبرداری را کلید زدیم فقط یک هفته طول کشید. در طول مدت فیلمبرداری هم چند بار کار را متوقف کردیم تا فیلمنامه تکمیل شود. کلا با شرایط سخت و ویژه کار را پیش بردیم اما به نظرم نتیجه خوب شده است، بهخصوص آنکه یکی از دلواپسیهای ما بهجز طولانی نشدن فیلم، این بود که قصه درست تعریف شود و خُب محسن حواسش بود و من و منصور سهرابپور هم کنارشان بودیم.
فیلم در کنار صحنههایی که مربوط به جنگ و موشکباران است، لحظات نوستالژیک بسیار زیاد و ملموسی از دهه ۶۰ را نشان میدهد؛ از آهنگها و موسیقی گرفته تا مینیبوسسواری و در خیابان دنبال ماشین عروس رفتن. از آنجا که در این سالها قصههای کمدی بر بستر روزهای جنگ و پس از آن، زیاد روایت شده و به فیلمهای متعدد و پرمخاطبی مثل «هزارپا» یا «فسیل» میتوان اشاره کرد، وقتی فیلمنامه را میخواندید چقدر برایتان مهم بود که «زودپز» تکراری نشود؟
واقعیت این است که اگر یک روز میخواستم به این فکر کنم که برای فیلم بعدیام چه قصهای را بسازم به احتمال خیلی زیاد به این نتیجه نمیرسیدم که قصه «زودپز» را تعریف کنم. یعنی حتی اگر الان ایده «زودپز» را به من میدادند که بسازم، قطعا به خاطر موقعیت بانمکش به آن فکر میکردم، ولی به احتمال زیاد انتخابم برای ساخت نبود چون شاید به این فکر کنم که الان در خودم نمیبینم آن دوران را بازسازی کنم؛ اما به دلیل آنکه ناگهان وارد این پروژه شدم شرایط برایم متفاوت بود. این کار جوانب مثبت زیادی داشت، ضمن اینکه مدتی بیکار بودم و هیجان کار کردن هم در من وجود داشت، پس ترغیب شدم که «زودپز» را بسازم. این فیلم تیم بسیار خوبی داشت، وقتی آنها را کنار هم میبینی با خودت میگویی حتما با این تیم میشود کار خوبی انجام داد چون همه کار خود را خوب بلدند.
علاوه بر تیم پشت دوربین، تیم بازیگری فوقالعادهای هم داشتم. دو بازیگر درجهیک نوید محمدزاده و محسن تنابنده جلوی دوربین بودند که هر دو دوست خوب و رفیق من هستند اما نکته مهمتر درباره آنها، این بود که حضور نوید و محسن کنار هم یک ترکیب تازه است و ساخت فیلم با این ترکیب برای تو به عنوان کارگردان جذاب و هیجانانگیز است. بهجز این دو، بازیگران دیگر هم عالی و حرفهای بودند مثل گلاره عباسی، شیرین اسماعیلی، ساقی حاجیپور، روزبه حصاری، میسا مولوی و همینطور محمود جعفری که یکی از درجهیکترین بازیگرانمان بود و من از اخلاق، روحیه حرفهای، رعایت جزئیات و بازیگری او کِیف کردم. به عنوان کارگردان قدر زحمت همه آنها را میدانم و تشکر میکنم. در مجموع آنقدر همهچیز در این پروژه کنار هم درست چیده شده بود که به نظرم رسید باید آن را انجام دهم. بههرحال این ماجرا بخشی از تاریخ ماست و هزار جور دیگر هم میتوان آن را ساخت. اینکه چهار تا پیکان و فُکُل نشان دهیم قصه تعریف کردن نیست، اینها صرفا اِلمانهای بصری یک دوران هستند. آنچه اهمیت دارد قصهای است که تعریف میکنیم و از آنجا که موضوع ما هم دقیقا در اسفند سال ۶۶ بود با حضور یک تیم حرفهای همهچیز با جزئیات رعایت شد.
گفتید که درصدد ساخت فیلم نبودید، یعنی اگر نوید محمدزاده تماس نمیگرفت شما به این زودیها نمیخواستید فیلم سینمایی بسازید؟
فکر میکنم بله، نمیساختم.
بهخاطر شرایط فعلی این نظر را داشتید؟
بله، بههرحال آدم باید انگیزه و حالواحوال و فکرش با شرایط هماهنگ باشد که بخواهد کار بزرگی انجام دهد. فیلم ساختن کار بزرگ و سختی است. ذهن من به اندازه کافی منظم نبود و در مسیر شروع پروژه تازه قرار نداشت. اما همین پروژه باعث شد دوباره کار را شروع کنم و نمیدانم اگر «زودپز» را نمیساختم، الان کار میکردم یا نه.
نمیخواستید دوباره با تلویزیون کار کنید؟
فعلا نه.
پیشنهادی هم نشده؟ مثلا برای «خندوانه».
چرا، پرسیدند که میآیی؟ گفتم خیر، و پیگیری دیگری هم نشد.
شما که با مردم فیلم را تماشا کردید چه بازخوردی از آنها گرفتید؟ راضی از سالن بیرون میآیند؟ اصلا مخاطبان خود را چطور به دیدن فیلم دعوت میکنید؟
لحظات زیادی در فیلم هست که صدای خنده مردم را در سالن سینما میشنوید ولی صحنههایی هم وجود دارد که میتواند اشک مخاطب را درآورد، چون بههرحال کلیت موضوع در آن مقطع تلخ است و نمیتوان برای روایت قصهای از آن دوران، صفر تا صد را با خنده و بشکن و بالا بنداز پیش برد و هیچ لحظه تلخی را بازسازی نکرد. ما صحنههایی در فیلم داریم که براساس واقعیت هستند، مثل بمباران زایشگاه که در ماجرای واقعی، از نوزاد یکروزه گرفته تا یک زن ۷۰ساله شهید شدند. نمیتوان از کنار اینها گذشت و فقط بخشهای شوخطبعانه را نگاه کرد. حتما لازم است به تمام آن لحظهها و کسانی که در آن روزها عزیز از دست دادند، ادای احترام شود.