کسبوکارها در تعیین آینده اقتصاد جهان چه نقشی دارند؟
هفت قدم تا پیشرفت جهانی
بسیاری از مردم جهان که در انزوای اقتصادی به سر میبرند، روایت ما از پیشرفت جهانی را زیر سوال بردهاند. نظریه پیشرفت جهانی بر اساس سه اصل شکل گرفته: ۱- پدیده «جهانی شدن» مهمترین عامل تعیینکننده رشد و رفاه اقتصادی است. ۲- پیشرفت تکنولوژی کیفیت زندگی را بالا میبرد. ۳- بازگشت سرمایه، منعکسکننده نقش کسبوکارها در پیشرفت جوامع است.
کسانی که این نظریه را زیر سوال میبرند، برای ادعای خود یک دلیل محکم دارند. به باور آنها، پدیده جهانی شدن گرچه بهطور کلی باعث افزایش رفاه و کاهش نابرابری در کشورها شده، اما در عین حال، میان دو گروه از افراد شکاف ایجاد کرده: بازندگان و برندگان. براساس تحقیقات، همه افراد به یک اندازه از جهانی شدن بهره نبردهاند. برخی از گروهها هیچ سهمی از آن نداشتهاند.
نابرابری درآمد، باعث گسترش بیاعتمادی میان طبقات فرادست و سایر طبقات جوامع شده است و بیم آن میرود که تکنولوژی، با توزیع ناعادلانه مشاغل در مقیاس گسترده، باعث وخامت اوضاع شود. در این شرایط نابسامان، کسبوکارهای جهانی باید یک تعریف جدید و معتبر از پدیده جهانی شدن، تکنولوژی و نقش شرکتها ارائه دهند و دست به اقدام بزنند.
چه ایرادهایی بر پدیده جهانی شدن وارد است؟
کسانی که از ایده جهانی شدن حمایت میکنند، سه پیشفرض دارند: ۱- اغلب مردم از جهانی شدن بهره میبرند. ۲- بعضیها برای موفقیت باید تلاش کنند. ۳- کسانی که از مزایای جهانی شدن بهرهای نبردهاند، موقتا تحت حمایت برنامههای امنیت و رفاه اجتماعی خواهند بود. در گذشته، اجرای این برنامهها و ایجاد ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از وظایف دولتها بود و کسبوکارها میتوانستند آزادانه روی مسائلی مثل رشد، بهرهوری، نوآوری و ثروت تمرکز کنند. این رویکرد زمانی معتبر بود که نابرابری اقتصادی دارای حد و مرزهای قابل قبولی بود. اما حالا در بسیاری از جوامع غربی و سایر نقاط جهان، نابرابری از حد و مرزها گذشته است. شاید ما درباره نحوه حل این مشکل با هم اتفاق نظر نداشته باشیم اما باید بپذیریم که نظریه جهانی شدن، اگر نتواند مشکل توزیع ناعادلانه را رفع کند، خریداری نخواهد داشت.
این در مورد تکنولوژی هم صدق میکند. در حال حاضر، همزمان با پیشرفت تکنولوژیهایی مثل هوش مصنوعی و خلق انبوهی از فرصتهای جدید، نگرانیهایی در رابطه با توزیع ناعادلانه فرصتها و از بین رفتن مشاغل وجود دارد. این مشکلات به خودی خود حل نمیشوند.
و در نهایت اینکه، تمرکز شرکتها روی رشد ارزش سهام، باعث افزایش بهرهوری، ثروت و اشتغال شده اما این شرکتها همزمان با مشکلاتی مثل کاهش رشد بهرهوری، افت تجارت جهانی و آگاهی مردم نسبت به پیامدهای اجتماعی و زیستمحیطی روبهرو هستند. تاکنون بسیاری از شرکتها با افزایش نقدینگی، بازخرید سهام و بالا نگه داشتن نرخ بهره نسبت به این مشکلات واکنش نشان دادهاند. اما نرخ سرمایهگذاریها رو به کاهش است. این روزها معیار ارزشمندی یک شرکت، درآمد فعلی آن است، نه پتانسیل رشدش.
تحقیقات ما نشان میدهد که بسیاری از شرکتها به کوتاهمدتگرایی گرایش پیدا کردهاند. این شرکتها در بلندمدت رشد چندانی نمیکنند.
اما چه چیزی تعریف ما از جهانی شدن را اعتبار میبخشد؟ برای آنکه یک تعریف معتبر باشد، «کسبوکار» به معنای همیشگی آن کافی نیست، حتی اگر روی مسوولیتهای اجتماعی شرکتها تاکید کنیم. ایجاد تغییرات سطحی نیز نمیتواند اعتماد و اعتبار ایجاد کند. به اعتقاد ما، یک روایت معتبر، نیازمند بازبینی اصل داستان و تعریف مجدد نقشها و بازیگران کلیدی است. رهبران کسبوکارها باید به جای واکنش نسبت به نوسانات، پیشقدم شوند و بستر لازم را برای پیشرفتهای آینده فراهم کنند.
برای آنکه پیشرفت جهانی محقق شود، باید روی یک موضوع مهم تمرکز کنیم: دسترسی برابر به فرصتهای اقتصادی، اما این کافی نیست. برای تقسیم عادلانه فرصتها و هدایت جوامع، رهبران کسبوکارها باید یک دستور کار تهیه کنند و دست به اقدام بزنند.
هفت قدم تا رشد جهانی کسبوکار
به این منظور، رهبران کسبوکارها باید میان دو هدف که ظاهرا با هم در تضاد هستند، توازن برقرار کنند. نخست، باید موفقیت شرکت خود را تضمین کنند. این مسوولیت اصلی مدیران ارشد اجرایی است و در عصری که با واژههایی مثل «نرخ رشد پایین، سرمایهگذاران کم طاقت، عدم اطمینان ژئوپلیتیک و تغییرات سریع تکنولوژی» شناخته میشود، این مسوولیت به مراتب سختتر است. دوم اینکه باید شرایطی فراهم کنند تا رفاه جامعه تامین شود. به این منظور باید یک مدل جامع طراحی کنند که اقتصاد جهانی و رشد تکنولوژی را در بر بگیرد.
برای دستیابی به این دو، به رهبران کسبوکارها توصیه میشود که یک دستور کار جدید تهیه کنند و هفت حوزه فرصت را در آن بگنجانند. هدف، طراحی یک مدل جامع برای رشد اقتصادی است. در این مسیر باید انتخاب کنید. گاهی مجبورید گزینه سختتر را انتخاب کنید یا پا به دنیای ناشناختهها بگذارید. مثلا میان اهداف کوتاهمدت و رشد اقتصادی و اجتماعی توازن برقرار کنید تا موفقیت کسبوکارتان در بلندمدت تضمین شود. حوزههای هفتگانه از این قرارند:
۱. شکل دادن به موج بعدی جهانیسازی: آخرین موج جهانیسازی بیش از هر چیزی روی دسترسی به بازارهای خارجی و ایجاد زنجیرههای تامین ارزانقیمت تمرکز داشت. اما موج بعدی باید یک الگوی جدید را دنبال کند. «جف ایملت» مدیر ارشد اجرایی سابق جنرال الکتریک در سخنرانی خود در دانشگاه نیویورک، موج بعدی جهانیسازی را اینگونه توصیف کرد: «مدل جهانیسازی دیگر متمرکز نخواهد بود، از نظر جغرافیایی متنوعتر، از نظر دیجیتالی متصلتر و نسبت به تاثیرات اجتماعی آگاهتر خواهد بود و بر ایجاد قابلیتهای محلی تمرکز خواهد کرد.»
رهبران کسبوکار در تعیین آینده جهانیسازی نقش مهمی دارند. آنها میتوانند بهجای تمرکز بر کاهش هزینهها از طریق برونمرز سپاری (offshoring)، روی مزایای تکنولوژی و تعاملات اقتصادی در یک مقیاس جغرافیایی و آماری وسیعتر تمرکز کنند. بهعنوان مثال تکنولوژیهای صنعتی پیشرفته، زنجیره تامین را به کلی دگرگون کردهاند. نرمافزارها، حسگرها و علم تجزیه و تحلیل، معنای ارزشآفرینی را تغییر دادهاند و رویکرد تولید تکمحصولی جای خود را به ترکیبی از محصولات و خدمات داده است.کسبوکارها میتوانند از این گرایشها بهعنوان اهرمی برای ارتباط با مشتریان و جوامع استفاده کنند. در حالحاضر بعضی از شرکتها مثل آدیداس، زارا و تسلا برای پاسخ بهتر به تقاضای مشتریان، روشهای بهینهسازی و شخصیسازی تولید را به اجرا درآوردهاند و به این ترتیب، زنجیره تامین جهانی را به یک مسیر دوطرفه تبدیل کردهاند.
۲. حمایت از کارآفرینی. طی دهههای اخیر، بسیاری از فعالیتهای اقتصادی در سازمانهای بزرگ متمرکز بودهاند و از کسبوکارهای نوپا غفلت شده است. پیشرفت تکنولوژی در آینده میتواند باعث افزایش این شکاف یا بهبود وضعیت شود. بستگی دارد که چطور شرایط را کنترل کنیم.
پیدایش کسبوکارهای مبتنی بر اپلیکیشن، که ارتباط میان افراد و کسبوکارها در اکوسیستمهای پویا را ممکن میسازد، میتواند به ایجاد توازن و پایداری کمک کند. این اکوسیستمها به افراد و کسبوکارهای کوچک کمک میکنند تا در پیشرفتهای تکنولوژی سهیم باشند و این به ایجاد اشتغال و نوآوری میانجامد. شرکتها باید درباره مدل کسبوکار و زنجیره تامین جهانی خود تجدیدنظر کنند. ایجاد شبکههایی از تامینکنندگان و کارآفرینان میتواند بخشی از این فرآیند باشد.
یکی از بهترین نمونهها، تامینکنندگان خدمات وب مبتنی بر رایانش ابری هستند. بعضی از شرکتها، ازجمله آمازون بهرغم انتقادات سرمایهگذاران کمطاقت، از این خدمات استفاده میکنند. اما کاربرد این اکوسیستمها محدود به شرکتهای اینترنتی نیست. شرکتهای پیشگام در صنعت انرژی نیز به این اکوسیستمها روی آوردهاند. این یعنی امکان بهکارگیری این رویکرد در سایر صنایع وجود دارد. شبکه تامین شرکت تویوتا که یکپارچه و کاملا مشارکتی است، گواهی بر این مدعاست که این شبکهها و اکوسیستمها میتوانند حتی در شرکتهای سنتی بهکار روند.
۳. بهینهسازی تکنولوژی از بیرون به درون. تاثیر تکنولوژی بر زندگی انسان، کاملا به نحوه استفاده از آن بستگی دارد. اگر سرمایهگذاری در زمینه تکنولوژی را از واحدهای پشت صحنه (که با مشتری سر و کار ندارند) آغاز کنیم و روی بهینهسازی فرآیندهای داخلی تمرکز کنیم، استفاده از تکنولوژی به جابهجایی نیروی کار منجر خواهد شد و فرصتهایی مثل اشتغالزایی، ارزشآفرینی برای مشتری و بهبود زندگی مردم را از دست خواهیم داد. کسبوکارها باید کار خود را از واحدهای خطمقدم (که مستقیما با مشتری در تماسند) آغاز کنند، روی رفع مطالبات و نیازهای مشتری تمرکز کنند و ارزشهای ملموس بیافرینند.
استفاده از تکنولوژی برای افزایش نوآوری و رضایت مردم، فرصتی است که در اختیار همه ما قرار دارد. اما اگر یک رویکرد جامع اتخاذ کنید، گاهی باید دست به انتخابهای ناخوشایند بزنید و به سوالات بسیاری پاسخ دهید. «ساتیا نادلا» مدیر ارشد اجرایی مایکروسافت میگوید: «چگونه با استفاده از هوش مصنوعی قابلیتهای انسانی را افزایش دهیم؟ چه کارهایی باید انجام دهیم تا رفاه انسان در اولویت باشد؟ این یعنی اعتمادسازی، شفافیت، به دست گرفتن کنترل و ادغام تکنولوژی با ارزشهای انسانی.» برای این سوالات پاسخ قطعی وجود ندارد اما به رهبران توصیه میشود که به آنها پاسخ دهند.
۴. توجه به سرمایه انسانی. بهدلیل افزایش تنوع و پویایی محیط کار، مردم چارهای ندارند جز اینکه مهارتهای جدیدی کسب کنند و سازگاری خود را افزایش دهند. باید به افراد کمک کنیم که نهتنها پیش از یافتن یک کار، بلکه پس از آن نیز به یادگیری ادامه دهند و مهارتهای قابلانتقال (transferable) کسب کنند. این یک چالش بزرگ اجتماعی است. آموزش، یکی از عوامل تاثیرگذار در ایجاد فرصتهای برابر است. اما زمان زیادی لازم است تا مهارتهای جدید در سیستمهای آموزشی فعلی گنجانده شوند.
شرکتها میتوانند این چرخه را متوقف کنند. شکاف مهارتهای دیجیتال را در نظر بگیرید. در سال ۲۰۱۴، شرکت AT&T یکی از اولین شرکتهایی بود که آموزش آنلاین علم دادهها و برنامهنویسی در مقیاس گسترده را آغاز کرد. این برنامه نهتنها در اختیار کارکنان شرکت قرار داشت، بلکه عموم مردم نیز میتوانستند در این دورهها شرکت کنند. تمامی هزینهها بر عهده شرکت بود. به رهبران توصیه میشود که فرصتهای آموزشی را در اختیار تمامی افراد، صرفنظر از سن و سطح درآمدشان قرار دهند.
۵. گسترش دسترسی به کالاهای اساسی. هدف ما از تولید کالا، مصرف آن است. با این وجود بهدلیل گرانی، دسترسی به بعضی از کالاها و خدمات اساسی محدود است. مسکن، آموزش و خدمات درمانی از جمله رایجترین نیازهای اساسی بشر هستند که قیمت آنها طی چند دهه گذشته افزایش چشمگیری یافته و باعث ایجاد نابرابری در دسترسی شده است. همه باید به کالاهای اساسی دسترسی داشته باشند تا دسترسی به فرصتهای اقتصادی ممکن شود.
برای ایجاد دسترسی به این کالاها، به فعالیتهای اقتصادی رقابتی و نوآوریهای بزرگ نیازمندیم. ابتدا محصول موردنظرتان را تجسم کنید. گام اول، تولید یک نسخه از همان محصول است که سادهتر و ارزانتر باشد. به عنوان مثال شرکتهای هواپیمایی ارزان، به مناطق و مشتریان محروم نیز خدمات ارائه میکنند تا کمکی به حفظ زیرساختهای حملونقل عمومی کرده باشند. در سایر حوزهها، از جمله خدمات درمانی نیز به این نوآوریها نیازمندیم. گسترش دسترسی به کالاها و خدمات اساسی، یک استراتژی برد-برد و به نفع سرمایهگذاران، شرکتها و جوامع است.
۶. ایجاد توازن و هماهنگی میان دستمزدها. احساس ارزشمندی و رضایت افراد تا حد زیادی به ماهیت کار و درآمدشان بستگی دارد و این تنها به درآمد و مزایای شغلی محدود نمیشود. باید موضوعاتی مثل تحرک شغلی، قدردانی بر اساس شایستگی و اهداف شغلی افراد را نیز در نظر بگیریم.
عدم تناسب میان دستمزد و عملکرد میتواند انصاف و عدالت شما را زیر سوال ببرد و باعث بیاعتمادی افراد نسبت به سیستم شود. پاداشدهی بر اساس عملکرد، فرصتی برای رهبران است تا باور کارکنان درباره ارزشمندی، عدالت و دسترسی به فرصتها را شکل دهند.شفافیت و تعیین معیارهای پاداشدهی و نظارت بر این فرآیند بسیار مهم است. شرکت والمارت اخیرا حقوق پایه بخش اعظمی از کارکنان خود را افزایش داده و همزمان، برنامهای را با هدف آموزش کارکنان به اجرا گذاشته است. کارکنانی که در این برنامهها شرکت کنند، از نظر شغلی پیشرفت خواهند کرد. ایجاد ارتباط میان پاداشدهی و دسترسی به فرصتها، نهتنها به نفع کارکنان بلکه به نفع کسبوکار نیز هست.
۷. احیای جامعه از طریق ترویج کسبوکار اجتماعی. کسبوکارها باید در جوامع ریشه بدوانند و میتوانند برای مشکلات اساسی راه حل پیدا کنند. در اروپا، اقدامات گستردهای در رابطه با رفع مشکل بیکاری جوانان صورت گرفته، از جمله برنامههای بازسازی مهارتها و استقرار مجدد بازار کار. این برنامهها «کسبوکارمحور» هستند و با نهادهای دولتی و هزاران کارمند و داوطلب همکاری نزدیک دارند. برخی از این اقدامات توانستهاند شانس بازگشت افراد بیکار به بازار کار را سه تا چهار برابر افزایش دهند و میان کسبوکارهای کوچک و موج جدیدی از استعدادها پل ارتباطی بزنند. برای آنکه به یک روایت درست از پیشرفت جهانی برسیم، باید آخر داستان را در ذهن خود مجسم کنیم. برای تجسم آینده نیازی به مدرک تحصیلی نیست. بسیاری از رهبران کسبوکار مایلند به این مسیر قدم بگذارند، برای تعیین سرنوشت جامعه، نهتنها با ایجاد رشد اقتصادی بلکه با افزایش سطح رفاه میتوان به این هدف رسید.
ارسال نظر