تعزیه به روایت ناصرالدینشاه
مستوفیالممالک، مشیرالدوله و غیره طاقنما بستهاند، هر روزه میآیند. حاجیقاسم هست و جولان بازی میکند. طولوزون* روزها میآید بالای تکیه تماشا میکند و روزنامه هم میخواند، کلاه ایرانی هم سرش گذاشتهام. از اول تکیه الی سه روز همه روزه دور بالاخانههای حرم را میگشتم، از بس حرف مفت میزدند و شکوه از پردههای جلو مفتولی داشتند دیگر نرفتم گردش کنم. روز یکشنبه ۵ شهر محرم در تکیه تعزیه حُر بود، غلامحسین حُر شده بود، دست راستش زخم بود، نمیتوانست شمشیر بزند، دیروز مُسلِم شده بود، وقتی که... کشیدند در بالا زخم شده بود، عباسخوان بیمزه بدی آورده بودند، مرد بلند بدخوانی بود. شب ۷ بعد از شام رفتیم تکیه، حرم هم آمدند، تعزیه امیر تیمور را درآوردند، ابوالخیر میرزا، امیر تیمور شده بود، یزید هرساله چوب میخورد. بعد از اتمام رفتیم تکیه را گشتیم، مشیرالدوله، شاهزادهها و غیره خیلی بودند، همه طاقنماها پیشکش و غیره آوردند، یک دور گشتیم، مشیرالدوله هم بود، تکیه بسیار بسیار خوب شده بود، چراغان زیاد، پیشخدمتها، عکاسباشی و غیره بودند، بعد رفتیم اندرون.
روز ۷ [محرم]
تعزیه شهادت علیاکبر بود، علیاکبر بسیار خوب خواند، علم ما را امسال خانه انیسالدوله بستند، وقتی که علم را فراشها رفتند بیاورند، من هم رفتم اندرون، از آسمان گاهی باران، گاهی برف میآمد، هوای خوبی بود، بعد رفتیم تکیه، فرخخان و غیره بودند، حرم دیر آمدند. امروز خواهر کلب حسین که پنجساله بود، اندرون بوده است، همه تعزیه بودند، زعفران باجی هم اندرون بوده است، بچه دم آتش رفته است، دامنش آتش گرفته سوخته است، کسی به فریاد این بیچاره نرسیده است، میگویند میمیرد، انشاءالله خوب بشود. امروز رفتم اتاق حرمها، بوی زغال معرکه میکند، میهمان زیادی زنها آوردهاند، اتاق انیسالدوله، قمر خانم، رخساره بیگم، زن مشیرالدوله، دختر رخساره بیگم، فطانه، خیلی خوشگل بود، آنجا بود، دختر مجدالدوله مرحوم است، زن پسر میرزا زکی است. بعد اتاق به اتاق گشتم، در اتاق تاجالدوله خواهرش که دختر است و از همه کوچکتر است، رویش را گرفته بود، هرچه خواستم ببینم نمیگذاشت، مستوفیالممالک میخواهد او را بگیرد، شال و انگشتر کرده است که بعد از محرم ببرند،آفرین بر مستوفی. تعزیه امروز دیر تمام شد، یحییخان و غیره بودند، طولوزون هم بود.
دختره که سوخته بود مرده است، این دختره با شهربانو خواهر کلب حسین از پدر یکی بودهاند، شب ۷ [محرم] تعزیه درهالصدف درآوردند، جمعیت زیادی بود،زن زیاد، کل چراغهای سقاخانه و دور سکو را پنبه باروتی پیچیده بودند، یک دفعه روشن کردند، مردم تعجب کردند، یوسف... بود به سرکاری عکاسباشی، جنگ سختی چوپانها با آدمهای شمر و غیره کردند. بالاخره عضدالملک، علاءالدوله، به میان افتاده سوا کردند و الا آدم زخمی میشد، یک چماق هم به سرِ پسر علاءالدوله خورده بود، حرم هم آمده بودند. روز ۸[محرم] تعزیه قاسم بود، قاسم و عروسش بسیار خوب خواندند. در بین تعزیه رفتم طاقنماهای زنها گشتم، زن طولوزون و دخترهایش پیش انیسالدوله بودند، زن مشیرالدوله و رخساره خانم هم بودند، دور گشتم، رفتم منزل خودم، نظامالعلما هم امروز تکیه بود، اجتماع زیادی بود.
شب ۸ [محرم] هم تعزیه بود، باز زنهای حرم آمدند، امشب زن زیاد بود مثل روز،تعزیه هنده خرابه [هنده زن یزید در خرابه شام] بود، خوب خواندند، خیلی گریه شد.روز ۷ آقاباشی قدغن کرده بوده است کنیزها تعزیه نروند، آقا سلیمان کره را دم در گذاشته بود، انیسالدوله که آمد برود مانع کنیزهای او و غیره شد، چون میهمانهای غریبه و غیره خیلی بودند، انیسالدوله خجالت کشیده بود، چماق آقا محراب را گرفته، آقاسلیمان را زده بود، بسیار خنده داشته است.
*ژوزف تولوزان، پزشک فرانسوی دربار ناصرالدین شاه
ارسال نظر