روایت کلود آنه از شکار هیجانانگیز آثار عتیقه در ایران
تهران، آوریل ۱۹۹۰: گمان نمیکنم هیچ ورزشی به اندازه شکار آثار عتیقه و باستانی شوقانگیز و هیجانآور باشد. عشق به این ورزش مرا تا آن سر دنیا بهدنبال خود میکشاند.
بگذارید شکارچیان برای شکار شیرها سراسر خاک ناشناخته اوگاندا را زیر پا بگذارند. چشمان من تنها بهدنبال کشورهایی است که مالامال از آثار و یادگارهای تمدنی کهنسالند. سرزمینهایی که خاکشان پوشیده از ویرانه بناهای تاریخی و باستانی است. این ویرانهها برای کسی که چشم بصیرت دارد خود یکپارچه شوق و هیجان و سرشار از آثار اندیشه آدمیانی است که پیش از او زیستهاند.
با چنین بینش و تفکری است که من به جستوجو و کاوش در مشرق یعنی در سرزمینی میپردازم که در نظر ما خاستگاه هنرها بوده است. یک شیر تفاوتی با سایر شیرها ندارد. وقتی ردش را یافته در کمینش نشستید و او را کشتید بهخوبی میدانید که هنوز هم صدها شیر دیگر وجود دارند همه نظیر همین شیری که در برابر شما بیجان بر خاک افتاده است. اما زمانی که من در خاک ایران به شکار شیر مادهای از برنز موفق شدم که اسکندر کبیر آن را با خود به این سرزمین آورده است، باور کنید حال و هیجانی به من دست داد که بینظیر و بیسابقه بود. با اینکه از وجود چنین شیئی مطلع بودم دو سال طول کشید تا آن را یافتم و زمانی که بالاخره به دیدنش نائل آمدم هفت ماه وقت لازم شد تا بتوانم آن را به مالکیت خود درآورم. اثری است زیبا و من با این فکر دلخوشم که در زیر گنبد هفت آسمان نظیر و بدیلی ندارد. آری حق چنین شکاری، درخور شکار دوست صاحب ذوق است.