تحلیل روحیات مصدق
نگاهی به متن مذاکرات مورخ ۸ تیرماه ۱۳۲۹ مجلس شورای ملی دوره شانزدهم به ریاست سردار فاخر حکمت، آن قسمت که مربوط میشود به مشاجره مصدق علیه رزمآرا و پاسخ جمال امامی، لیدر اکثریت، میتواند ما را با این روحیه ایشان آشنا سازد:
دکتر مصدق: پارچهپارچه بکنند، زیر بار حکومت اینجور اشخاص نمیرویم، (به) وحدانیت حق خون میکنیم، خون میکنیم، میریزیم و کشته میشویم (با عصبانیت)، اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامیترم، میکشم، همین جا شما را میکشم.
جمال امامی: من از آقای مصدق تعجب میکنم! مجلس جای استدلال و بحث است، نه جای منازعه و مشاجره و فحش. اگر جای فحش بود، چند نفر چالهمیدانی میآمدند اینجا...
این رفتار خشونتبار بهخوبی میرساند که مصدق از همان آغاز کشمکشهای داخلی مربوط به مساله ملی کردن نفت، دچار چه ظاهر تعصبآلوده و پرابهام بوده است. مورد دیگر اینکه روز 4 مهرماه 1330 ایشان از یک جلسه پرسر و صدای مجلس بیرون آمده و در نزدیکی در خروجی مجلس قدم میزد، چهارپایهای خواست و در پیادهروی بیرونی در خروجی مجلس روی آن چهارپایه قرار گرفت و خطاب به مردم شگفتزده در میدان بهارستان که البته جمعی از دستیارانش در همان مجلس از قبل در آن میدان بودند، با اشاره به ساختمان مجلس فریاد زد: «ای مردم، شما مردم خیرخواه و وطنپرست که در اینجا جمع شدهاید، این مجلس است و آنجا (اشاره به کاخ بهارستان) یک عدهای مخالف مصالح ملت هستند، مجلس نیست...» این اقدام که نمایانگر روحیه عصبانی واقعی یا مصلحتی و صحنهسازیهای خارقالعاده ایشان بود، آیینه تمامنمایی به شمار میرود از ظاهر عصبی و باطنی پیچیده و ارادهای استوار برای ایجاد بحران نفتی و سرنگون کردن قانون اساسی کشور. در غیر این صورت، ایشان باید میدانست که بر سر دست بلندکردنشان در آن روز و در میدان بهارستان به راهنمایی دستیارانش مانند حسین فاطمی که از قبل در میدان موضع گرفته بودند، به معنی تایید همه ملت بر اقدامات ضد پارلمانی ایشان نیست، چون تایید و نظر مردم در نظام پارلمانی فقط از طریق رای در انتخابات رسمی اعلام میشود، نه از راه صحنهسازیهای اینگونه یا رفراندومی خودساخته. در آن صورت ایشان باید میدانست که اگر مجلس را دوست نداشت، باید تا انتخابات بعدی حوصله میکرد و میکوشید نمایندگانی انتخاب شوند که به سلیقه او باشند و باید به یاد میآورد که نه او که سرانجام همان مجلس را تعطیل کرد، حق چنین بحث و بیان و رفتاری را نسبت به مجلس نمایندگان منتخب مردم کشور داشت، نه شاه و نه هیچ مرجع و مقام رسمی دیگر در نظام مشروطه میتوانست به خود اجازه چنین رفتاری را نسبت به پارلمان کشور دهد که نماد «حکومت مردم» و والاترین مرجع حاکمیت قانون اساسی مشروطیت بود.
هدف از این بحث چیست؟
آنچه برای من در این بحث مهم است، اصل رویدادهای 60 سال پیش یا خوب و بد بازیگران آن دوران نیست؛ آنچه برای من اهمیت فراوانی دارد، این است که تاثیر این عصبیتها اثر مستقیمی بر عصبانیت فضای اندیشه سیاسی زمان خود مصدق داشته و در شکلگیری فرهنگ سیاسی نسلهای بعد سخت موثر افتاده است، چنانکه خیرهسریهای انتقامجویانه را باید مسوول اصلی به قهقرا کشاندن فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی دانست. انتقام و انتقامجویی در فرهنگ سیاسی هیچ کشوری در دنیای جدید جایی ندارد، ولی در کشور ما به صورت فضای فکری و روحیه اجتماعی عادی درآمده است و انتقامجوییهای قبیلهای خانمانبراندازی که بیش از نیم قرن به درازا کشید، سیاست را که اساسا باید «تدبیری برای مدیریت بهینه کشور» باشد، در کشور ما به دعواهای شخصی و قبیلهای برای رسیدن به قدرت براساس کینهتوزی تبدیل کرد. اینگونه بود که جامعه سیاسی کشور دچار بلای «سیاه» و «سفید» دیدن همهچیز و همهکس شد و تزویر و شایعهپراکنی و شعارپردازیهای عوامفریبانه در چارچوب قهرمانپروری و قهرمانپرستی جای تاریخنویسی بیطرفانه را گرفت و فضای فکری جامعه سیاسی کشور را مسموم کرد و جامعه سیاستزده را عصبانی.
اینگونه مطالعه انتقادی تاریخ سیاسی اخیر کمتر در ایران سابقه دارد. ولی پیشینه تربیت دانشگاهی نگارنده در نگاه انتقادی داشتن به مسائل، توام با زمینههای تربیت خانوادگی نیمهدینی – نیمهخانمنشی و چهل سال تجربه زندگی در دموکراسیها، در عمل به من آموخت که تزویر و شایعهپردازی و عوامفریبی بلای اصلی بوده است بر جان فرهنگ سیاسی کشور، حال آنکه آنچه میتواند به نجات جامعه ما کمک کند، همانا رهایی یافتن از این فضای مسموم است برای رسیدن به دموکراسی از راه حاکم کردن صداقت در اندیشه و کردار و صراحت در پندار و گفتار آحاد جامعه، بهویژه میان سرآمدان سیاسی جامعه، تا آن اندازه که این درک حاصل شود که در یک نظام پارلمانی «ملت» را نمیتوان جمع «عوام» فرض کرد: مردمی که با وجود «اصل» شمردهشدن در مفاهیم دموکراتیک، بیش از شصت سال است که در مقام «عوام» قربانی تحریفهای تاریخی بودهاند، به منظور ادامه قهرمانپروری برای دوام قهرمانپرستی.
امروز... بدیهی است چنین مطالعاتی به این نتیجه منجر میشود که راه رسیدن به دموکراسی از مسیر اصلاح این تحریفهای فرهنگی – تاریخی و بالابردن آگاهیهای تاریخی و جغرافیایی مردم میگذرد. در این رهگذر است که خود را وادار میبینم به اندازه تواناییام با فرهنگ سیاسی منحطی که نسل امروز از نسلهای پیشین به میراث برده است، مقابله کرده و برای روشن شدن برخی دقایق از تاریخ تحریفشده در غوغای شعارپردازیهای نیمقرن گذشته، گامی بردارم. بدیهی است که در این وادی، وقت خود را در تلاش برای «خوب» یا «بد» جلوه دادن این و آن در گذشتهها بیهوده تلف نخواهم کرد؛ چون این کار سودی به حال کسی نخواهد داشت. ولی بر این گمان قاطع هستم که مطالعه دوباره و دقیق ماجراهای مربوط به نهضت ملی کردن نفت و رویدادهای پس از آن میتواند پرده ابهام را از چهره بازیگران اصلی آن بازگشوده و مهر پایانی بر پدیده ضدملی و ضددموکراسی «قهرمانپرستی» بگذارد: فرآیندی که میتواند به روشن شدن بسیاری از ابهامهای ناشی از شعارپردازیهای نیم قرن گذشته کمک کند و این روشنگری میتواند رستگاری دموکراتیک جامعه ایرانی را یاری دهد.
در این رهگذر، میخواهم بدانم اسناد و مدارک، حقایق را چگونه مطرح میکنند. اسنادی که در این نوشته مورد استنادم هستند، اسناد طبقهبندیشده دولتهای ایران و ایالاتمتحده و بریتانیا هستند و شهادت متقن و کتبی شاهدان عینی ماجرا و دستاندرکاران رویدادها و کارشناسان معتبر داخلی، نه کتابهای غرضآلوده فراوانی که شاگردان مکتب قهرمانپرستی در ایران انتشار دادهاند. تلاش من متکی بر اسناد طبقهبندیشدهای است که خود از لابهلای اسناد دولتی ایران و انگلیس و ایالاتمتحده آمریکا یافته یا از شاهدان اصلی ماجرا دریافتهام. این اسناد متقن به من میگویند که ریشه اختلافات میان سرآمدان سیاسی کشور در میانه قرن بیستم را باید در شیوه متفاوت برخورد آنان با نهضت و قانون ملی کردن نفت و مساله احقاق حقوق ایران در سهام و سود حاصله از درآمد شرکتهای تابعه شرکت نفت ایران و انگلیس جستوجو کرد.
از مقالهای به قلم دکتر پیروز مجتهدزاده