اگر مغولها اروپا را میگرفتند...
با این اوصاف، تردیدی نبود که وین با خاک یکسان خواهد شد و در بهترین شرایط، برخی از شهروندانش زنده خواهند ماند تا آواره شوند؛ اما حمله مغولها به وین هرگز اتفاق نیفتاد. در اوایل سال ۱۲۴۲ میلادی، ارتش مغول ناگهان عقبنشینی کرد. درصورت حمله مغولها، بسیاری از مناطق اروپا خالی از سکنه میشد و احتمالا به سرعت به کوهستانها و چمنزارهایی خالی بدل میشد. اروپا هرگز شاهد شکلگیری سرمایهداری و اوجگیری طبقه متوسط نمیشد. صنعت چاپ در اروپا شکل نمیگرفت. انقلابهای منتهی به دموکراسی - مثل انقلاب فرانسه - هرگز رخ نمیداد و از همه مهمتر، اروپا هرگز انقلاب صنعتی را تجربه نمیکرد. ویرانی پاریس احتمالا یکی از فاجعهبارترین نتایج حمله مغولها میشد؛ چون پاریس مرکز روشنفکری قرون وسطی بود. در قرن سیزدهم، تجارت پشم متمرکز در شهرهای انتورپ و گنت بود و به تداوم رشد اقتصاد غرب اروپا کمک زیادی میرساند. حتی اولین بازار بورس هم بعدا در انتورپ شکل گرفت. حمله مغولها میتوانست کل این سیستم را از بین ببرد و جوامع رو به رشد اروپا را نابود کند. اگر مغولها به ایتالیا حمله میکردند و کسی در برابرشان دوام نمیآورد، چه سرنوشتی در انتظار پاپ بود؟ آیا مغولها او را هم مثل خلیفه بغداد به اسب میبستند تا خونش ریخته نشود؟ واقعیت این بود که اگر نظام پاپی بعد از حمله مغولها از بین میرفت، دنیای مسیحیت بهشدت تغییر میکرد. مشخص بود که در این صورت، مسیحیت با از دست دادن قدرت هسته مرکزی قدرتش دچار شکافهای مختلفی میشد. در عین حال، نیروی مخالف این هسته قدرت (که بعدها با عنوان اصلاحات کلیسا معروف شد و ایدههای جدید درباره ماهیت انسان را مطرح کرد) اصلا شکل نمیگرفت. حمله مغولها و ویران کردن احتمالی رم توسط آنها به معنای ویران کردن قویترین نقطه ارتباط جامعه اروپا با گذشته باستانی بود. اگر این ارتباط با دنیای کلاسیک قطع میشد، آیا چهرههایی مثل دانته، میکلآنژ و لئوناردو داوینچی ظهور پیدا میکردند؟ احتمالش بسیار کم است. حتی اگر نیاکان این هنرمندان هم از حمله مغولها جان به در میبردند، شهرها و روستاهایشان چنان ویران میشد و دغدغه مردم چنان بر تامین قوت روزانه متمرکز میشد که دیگر جایی برای شعر یا هنر باقی نمیماند. اما حمله مغولها به وین هرگز اتفاق نیفتاد. در اوایل سال ۱۲۴۲میلادی، ارتش مغول ناگهان عقبنشینی کرد. هزاران کیلومتر دورتر از اروپا، مرگ یک نفر باعث شده بود مسیحیت از نابودی نجات پیدا کند. مرگ اوکتای بود که باعث عقبنشینی مغولها شد. پسر سوم چنگیزخان نه تنها امپراتوری پدرش را متحد نگه داشته بود، بلکه در راه گسترش آن هم قدم برداشته بود. با این وجود، ساختار سیاسی خانهای مغول با پیچیدگی کار نظامی آنها تناسبی نداشت. مغولها همچنان یک قوم دورهگرد باقی مانده بودند که اعلام وفاداری به روسایشان اهمیت زیادی داشت. بنابراین وقتی خان از دنیا رفت، قانون و عرف مغولی ایجاب میکرد که نیروهای نظامی شخصا به سرزمینشان برگردند و به او ادای احترام کنند و یک خان جدید هم انتخاب شود. نتیجه این شد که سوبوتای بهادر در آستانه فتح غرب اروپا، راهش را تغییر داد و با نیروهایش به خانه برگشت. مغولها دیگر هرگز به اروپا برنگشتند. تمرکز آنها بعد از این ماجرا روی چین و همچنین روی پرشیا و سرزمینهای عربی قرار گرفت. در سال ۱۲۸۴ میلادی، ارتش مملوک از مصر در عینجالوت با مغولها جنگید و آنها را شکست داد و این نقطه آغاز شکستهای مغولان بود. در شرق دور هم ژاپنیها و ویتنامیها جلوی مغولان ایستادند و حملات آنها را خنثی کردند. به این ترتیب، روند پیشین به کلی تغییر کرد. در لهستان، هنوز هم روز ۹ آوریل را بهعنوان روز پیروزی جشن میگیرند. لهستانیها در آن روز از مغولها شکست خوردند؛ اما بعد از این جنگ بود که قدرت مغولها برای ادامه کشورگشایی از بین رفت. لهستانیها دوست دارند فکر کنند که فداکاریشان در آن جنگ، بیمعنا نبوده و بنابراین جشن پیروزی میگیرند. اما واقعیت این است که رشادت سربازان یا درایت فرماندهان در اروپا نبود که باعث نجات آنها از مغولها شد، بلکه جهانبینی مغولها درباره مرگ و ادای دین به رهبرشان بود که آنها را به خانه برگرداند و اروپا را با خوششانسی نجات داد.
منبع: تاریخ ایرانی