نگاهی به شهرنشینی و نظام شهری در ایران
شکلگیری روح جمعیِ ملی
خصیصه اصلی تاریخ محلی در تاریخ کشور ما «تاریخ شهری» است منتها باید توجه داشت که منظور از شهر، شکل فعلی اجتماعات بزرگ و متمرکز نیست، بلکه شهر در فرهنگ ایرانی نوعی سازماندهی جمعیت و زمین براساس مقتضیات دفاعی، منابع آب، نوع زمین، تقسیم کار براساس جوامع یکجانشین و کوچ کوتاه بوده است. به این معنی که هر شهر دارای سه گروه سکنه صحرانشین، روستانشین و شهرنشین بوده است. همین مورد اخیر (قصبه) امروزه به شهرنشین معروف شده؛ درحالیکه در گذشته تمام سه نوع جمعیت فوق، شهری، و نقطه مقابل آن غریب دانسته میشد. این به آن معنا بود که آشنایی مبنایی برای شکلگیری یک هویت شهری بوده و شهر مفهومی معادل شهرستان کنونی داشته است. به هر روی غرض آن نیست که درباره قواعد شهرنشینی قدیم سخن بگوییم و از اصطلاحات کهن دژ و شارستان و ربض و امثال آن بحث کنیم، بلکه غرض بیان نسبت یک ناحیه با مرکزیت است.
آنچه در فرهنگ ایرانی شهر نامیده میشد برابر با خوره یا کوره نیز دانسته شده است. کوره صورتی سازمانیافته از مناسبات انسانی، جغرافیایی و اقتصادی بود. شکلگیری کوره همواره به دست فرمانروای کشور بوده است و این از حقوق و اختیارات او محسوب میشد و به همین جهت معمولا کورهها (شهرها) به نام پادشاه بنیانگذار آن نامگذاری میشده است؛ مانند دارابگرد، اردشیر خوره، کوره قباد و مانند آنها. در اوایل قدرتگیری اردشیر، چون او اقدام به تاسیس چند شهر کرد، اردوان، طی نامهای به او اخطار کرد که این در حدود اختیارات او نیست، بلکه فقط فرمانروای کشور چنین اجازهای را دارد. براین اساس با مراجعه به متون کهن میتوان برای هر شهری یک بنیانگذار را سراغ گرفت. استخر بهوسیله کیومرث، کازرون بهوسیله تهمورث و شوشتر بهوسیله هوشنگ ساخته شد. اردشیر فلان شهر را ساخت. شاپور شهرهای دیگری تاسیس کرد و به همین نحو قباد و فیروز و انوشیروان و دیگران. غرض از ذکر اسامی بنیانگذاران شهرها در اصل بیان علت وجودی شهر و قوانین ناظر بر زندگی در آنجا بوده است. منتها بهدلیل گذشت قرون و منسوخ شدن قوانین فقط بهصورت یک خبر در متون باقی ماندهاند. در کتاب شهرستانهای ایرانشهر فهرست کاملی از شهرهای ایرانی و بنیانگذاران آنها را میتوان سراغ گرفت که پس از آن در متون تاریخی و جغرافیایی اسلامی نیز ذکر شدهاند. اهمیت قوانین شهرها را میتوان با مراجعه به کتابهایی چون «فارسنامه» ابنبلخی و تجزیهالامصار و تزجیهالاعصار دریافت. همچنین اقدامات عمیدالملک کندری در بغداد بازگوکننده اهمیت قوانین شهرهاست.
باید توجه داشت که در پی رشد جمعیت، انجام مهاجرت، وقوع بلایای طبیعی، جنگها و مسائلی از این قبیل، همواره نسبت زمین و جمعیت در معرض دگرگونی بوده است. بنابراین حکومتهای قدیم ایران هرچند وقت یکبار، اقدام به تجدید سازمان منابع آب، جمعیت، تدوین قوانین مالیاتی، شکلدهی دستگاه دیوانی، استقرار نظام قضایی، ساماندهی تشکیلات دفاعی و بهطور کلی آنچه لازمه تنظیم مجدد مناسبات طبقات جنگجو، کشاورز، دبیر، روحانی، اهل حرفه و تجار بود، میکردند. این امر در تاریخ ایران تحت عنوان کلی «ساختن شهر» ذکر شده است. قواعد شهرنشینی ایرانی تا آنجا که مبتنی بر جغرافیا و طبیعت و امور تکنیکی مربوط به جمعیت و منابع آب و امثال آن بود، بعد از اسلام تغییری نکرد، بلکه قوانین و قضاوت اسلامی همراه با اسلامپذیری در آنها مستقر شد. این تحول به «تمصیر» موسوم شده است. از نشانههای تمصیر، استقرار مسجد جامع و منبر در هر شهری به شمار میآید. اقدام به این امر از حقوق خلفا و نیز پادشاهان محسوب میشده است. به این نحو شهر همچنان بهعنوان یک واحد اقتصادی، دیوانی و قضایی و انتظامی باقی ماند. واحد شهر اساس نظام اداری را تشکیل میداد و دولت مرکزی بنا به مقتضای زمان با شکل دادن به واحدهای سیاسی مرکب از تعدادی از شهرها نسبت به اداره آنها اقدام میکرد. بنابراین واحد شهر همواره ثابت بود؛ اما واحدهای سیاسی مدام تغییر میکردند.
به این جهت رابطه شهر با مرکزیت چنین بود که مرکزیت اقدام به تاسیس شهر و اعطای حقوق شهری میکرد و عوامل شهری به اجرای آن ماموریت مییافتند. نظام شهری ایرانی به این ترتیب معنا و مفهوم خود را در برقراری نسبتی مشخص با مرکزیت بهدست میآورد. این نسبت در قدم اول مبین این اصل بود که اصولا بدون مرکزیت، شهر موجودیت و هویت نمییافت. در قدم دوم شهر بازتابی از نظام طبقاتی و اداری کل کشور محسوب میشد. نحوه استقرار مردمان در قهندژ، شارستان، ربض، روستا و صحرا و آنچه از ملزومات آن دانسته میشد، براساس طبقه و شغل صورت میگرفت. در چنین نظامی، مبنای قومی و قبیلهای بسیار زود منحل میشد و در نظام شهری جذب و هضم میشد.
این سخن به این معنی است که واحدهای انسانی موسوم به قبیله و قومیت به ضرورت استقرار در واحد جغرافیایی و انطباق با نظام شهری خیلی زود موجودیت و هویت خود را از دست میداد. مثلا تا قبل از حمله مغول اکثریت قبایل ترک که به ایران وارد شدند و همگی در تقسیمات قبایلی قرار داشتند و حتی واحدهای نظامی آنها نیز بر همین اساس بود، پس از چندی با عنوان ترک سمرقندی، خجندی و مانند آن باز شناخته شدند. صرفا پس از عصر مغول و سقوط نظام شهری ایرانی بود که عناوین قبیلهای مانند چوپانی، جلایری، قاجاری و امثال آن حفظ شد و ادامه یافت. اساسا توفیق دیوانسالاری مانند نظامالملک نیز همین بود که واحدهای متحرک قبایلی را تابع نظام زمینداری ایرانی سازد و در قالب اقطاعداری به نظام شهری ایرانی ملحق گرداند.
تا قبل از حمله مغول جامعه ایرانی نظام شهری خود را حفظ کرد و در این نظام اصول زمینداری و دیوانسالاری که تا مدتها دهقانان پس از واسپوهران آن را نمایندگی میکردند بهعنوان مظهر ایرانیت شناخته میشود. همین دهقانان که تا عصر ساسانی در سراسر ایران قابل مشاهده بودند و پس از اسلام بیشتر در شرق ایران حضور داشتند. چنانکه فردوسی یکی از آنان بود. در این دوره در غرب ایران به آنان رئیس میگفتند. تداوم نظام شهری در تاریخ ایران موجب شده است تا اساساً تاریخ محلی صرفاً شهری باشد و تواریخ محلی برای بیان تاریخ شهرها، چگونگی تاسیس، مشاهیر و مفاخر و فضایل و محاسن شهر نوشته شود. در نتیجه تاریخ محلی در مفهوم تاریخ قومی، فرهنگی، تمدنی یا قبیلهای اساسا وجود خارجی پیدا نکند. تقسیماتی چون خراسان، عراق عجم، آذربایجان، فارس، کرمان و نظایر آن اساسا هیچگاه به درستی تعریف و تحدید نشدهاند و همواره تحت تاثیر حکام و قدرت آنان یا ملاحظات سیاسی و نظامی دولتهای مرکزی تغییر وضع و حدود دادهاند. معمولا ملاحظات دفاع خارجی یا مقاطعه امور مالیاتی یا ساختن قلمرو برای شاهزادگان مبنای چنین تقسیماتی بوده است و کمابیش با فراز و فرودها، ادامه یافته و برخی تداوم نیافته است. در مقابل، تاریخ شهری به منزله موزائیکهای پایدار و مشخص، تاریخ محلی ایران همواره ادامه داشته و اساس تاریخنگاری محلی ما را شکل داده است. در تاریخ ما، نظام شهری به همان اندازه که در سازماندهی خردمندانه جامعه ایرانی مفید و موثر بوده، در امر دفاع ناکافی و ناتوان بوده است؛ زیرا نوع هجومهایی که به ایران میشده است به نحوی بوده که دفاع در برابر آن از عهده یک یا چند شهر برنمیآمده است. تهاجمات از سمت شرق و شمال بسیار دائمی و طولانی بوده و سیل مهاجمان از ترکستان همواره ایران را تهدید میکرده است. مرز رومیان همواره پرخطر بوده و مرز با اعراب نیز احتیاج به مراقبت داشت. بنابراین ارگ بذان و مرزبانان که عالیترین مقام نظامی شهری بودند، قدرت فراوان داشتند و در هر جای ایران میتوان از خلال متون تاریخی آنان را سراغ گرفت که جایی «کنارنگ»، جایی «افشین»، جایی «صاحب سریر»…. نام داشتهاند. با این حال مرزبانان نیز توانایی دفع کامل خطراتی که نیروهای ویرانگر، استقلال و آبادانی ایران زمین را تهدید میکردند، نداشتند و به این جهت است که دفاع همواره مفهومی کشوری و متکی به مرکزیت داشته و وحدت سراسری از ضروریات آن دانسته میشد. وحدتی که با نظام اداری متمرکز و مذهب رسمی تقویت میشد و تحکیم مییافت. پیوستگی ارضی سرزمین ایران و اینکه دفاع از مرزهای طبیعی آن متکی به مواضع خاصی چون دربند قفقاز یا استحکاماتی که در داهستان برپا بوده، ضروری میساخت که دفاع با بهکارگیری تمام امکانات کشور در همان مرزها صورت گیرد؛ زیرا با شکست درمرزها دیگر دفاع در داخل مشکل میشد. تجربه دفاع منفرد شهری در واقعه حمله مغول نشان داد که دفاع یکجای سراسری در مرزها موفقتر است تا پراکندگی. علاوه بر امر دفاع، از آنجا که بخشی از حیات اقتصادی، متکی به تجارت شرق با غرب بوده یعنی عبور کاروانهای تجاری چین و هند از خاک ایران به سوی غرب، ضرورت داشت که وحدت در قوانین، پول و امنیت این تجارت را تسهیل کند؛ چون بر اینها عواملی مانند عدالت، دیانت و امثال آن نیز افزوده شود به خوبی روشن خواهد شد که تاریخ محلی (شهری) در گذشته تاریخی ما برآمده از یک روح جمعی ملی بوده نه اینکه شکلگیری مرکزیت، چنانکه بعضی پنداشتهاند با انحلال عناصر محلی در یک سازمان واحد بهوجود آمده باشد. بنابراین تاریخنگاری محلی ما اساسا تاریخ شهری است که رجوع به عناوین و محتوای آنها چنین پدیدهای را به نحوی آشکار نشان میدهد.
از مقالهای به قلم دکتر عبدالرسول خیراندیش، استاد دانشگاه شیراز