جولان استعمارگران اروپایی در هند و ایران
از منظر تاریخی از اواخر قرن پانزدهم تا نیمه قرن هجدهم میلادی، یعنی حدود ۲۵۰سال، اروپاییها در هندوستان حضور داشتند؛ ولی گام نظامی یا سیاسی جدی برنداشتند و به تصرف خاک هند دست نزدند. البته در این ۲۵۰سال بیکار ننشستند و مدام در پی راهی برای نفوذ بودند. در نیمه قرن هجدهم میلادی، اقتصاد اروپا همچنان برپایه اهمیت پول و توسعه ارضی بهمنظور دستیابی به ثروت و طلای بیشتر بود؛ البته اندیشه تجارت آزاد و صدور کالا به بازار سرزمینهای شرقی و جذب سرمایه و ثروت این مناطق نیز اهمیت ویژهای داشت؛ ازاینرو تسخیر سرزمینهای بیشتر بهویژه کشورهایی همچون هند که دارای مواد خام طبیعی و منابع عظیم مالی بود، در رﺃس فعالیتهای سیاسی دولتهای قدرتمند اروپا، ازجمله فرانسه و بریتانیا قرار داشت.
در همین زمان از بین اروپاییها انگلیسیها احساس کردند فضا برای استعمارگری مهیا شده است. با پیروزی انگلستان در نبردهای دریایی با استعمارگران قدرتمندی همچون فرانسه و اسپانیا، زمینه برای تسلط انگلستان بر شبهقاره هند و نقشآفرینی در آن مهیا شد. با تشکیل کمپانی هند شرقی، روابط مستقیم میان دو کشور آغاز شد و امپراتوری بریتانیا به سرعت به تاسیس دفترخانههای تجاری در مناطق مختلف هند، انعقاد قراردادهای تجاری و... روی آورد و موقعیت خود را در هندوستان تثبیت کرد. این قدرت بهتدریج بر تمام جنبههای حیات سیاسی، اقتصادی و نظامی این سرزمین دارای ثروتهای افسانهای استیلای تام یافت و با تسلط بر سراسر هندوستان، با ایران همسایه شد و با مداخله در مناطق همجوار این کشور، همچون خلیجفارس، صفحه جدیدی در تاریخ این منطقه گشود.
سیاست استعماری بریتانیا از موقعیت جغرافیایی سرزمین خود، در جایگاه جزیرهای مستقل از اروپا تاثیر میپذیرفت. ازآنجاکه تسلط بر اراضی اروپا ممکن نبود، بریتانیا نیز به تبعیت از سیاست اقتصادی روز، متوجه آسیا و آمریکا شد و درصدد برپایی بازارهای مناسب برای توسعه تجارت و صنعت خود در سرزمینهای آن سویِ دریاها برآمد. در این میان هندوستان نقش و جایگاه ویژهای داشت؛ چراکه این سرزمین منبع اصلی تهیه مواد خام اولیه و نیروی کار ارزانقیمت بود و کشتزارهای آن به کارخانههای انگلیس بیش از سرزمین خود سود میرساند. صنایع بافندگی لانکشایر، یعنی قلب انقلاب صنعتی، به پنبه حاصل از مزارع هند وابسته بود و منسوجات تولیدی را نیز در بازارهای بزرگ آن سرزمین به فروش میرساند. تاراج و چپاول هندوستان، ابزاری کارآمد در پرداخت هزینهها و کسری بودجه عمومی بریتانیا بود.
بدینگونه نه تنها وجوه سرمایهگذاریشده در هند، بلکه بخش عمدهای از درآمد کل سرمایهگذاریشده در خارج، که تراز پرداختهای بریتانیا را در ربع آخر قرن نوزدهم از مازاد برخوردار کرد، بهوسیله هند فراهم آمده بود و هند بهراستی گوهری بر دیهیم امپراتوری بریتانیا بود. از منظر نظامی نیز نیروی انسانی هند در بسیاری از تهاجمات استعماری بریتانیا شرکت داده میشد و بهصورت مزدور در برمه، چین، ایران، خاورمیانه و حوزههای اقیانوس هند و آرام میجنگید؛ چنانکه در جنگ جهانی اول، ارتش هند با ۶۷۰هزار نیرو در ایران و خلیج فارس برای تحکیم موقعیت انگلیس بهکار گرفته شد.
در قرن نوزدهم امپراتوریهای عظیم روسیه، فرانسه و بریتانیا برای گسترش استعمارگریهای خود در جهان، در رقابت تنگاتگی بهسر میبردند. ایران با داشتن مجموعه شرایط ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک در مرکز توجه این دولتها قرار گرفت. روسیه و فرانسه با هدف تضعیف قدرت بریتانیا میکوشیدند با ایجاد التهاب در مرزهای هند و تصرف سرزمینهای مجاور آن بهویژه ایران که دروازه ورود به آن شمرده میشد، گلوگاه عمده بریتانیا را در آسیا خفه کنند. بر این اساس ایران بهعنوان منطقهای بسیار حساس در ورودی مستعمره هندوستان، محل تمرکز سیاسی، اقتصادی و نظامی دقیق سیاستمداران دولت لندن قرار گرفت و حفظ موقعیت برتر در آن بهویژه در حوزه خلیج فارس، که از آسانترین راههای دسترسی به شبهقاره هند بود، بخش تفکیکناپذیر سیاست خارجی انگلستان شد.
از منظر ژئوپلیتیک، پیشروی روسها در آسیای مرکزی و رسیدن به مرزهای هندوستان باعث شد دیپلماسی حکومت انگلستان در مرزهای شرقی ایران و بهطور خاص نواحی خراسان، قائنات، بیرجند و سیستان فعال شود. اهمیت این منطقه باعث شد هیاتهای نظامی و سیاسی انگلستان به منطقه اعزام شوند تا راهی برای کاهش نفوذ روسیه در منطقه پیدا کنند. سیستان بهدلیل نزدیکی به مرز بلوچستان بهترین کانون قدرت انگلستان در شرق ایران بود. از طرف دیگر، انگلستان با تصرف بخشهایی از خراسان و سیستان میتوانست آمادگی لازم را برای مقابله با روسها در خراسان فراهم کند.
براساس همین سیاست بود که انگلیسیها به افغانها (هرات) رشوه میدادند تا ادعای استقلال و جدایی از ایران کنند تا بلکه بتوانند از این طریق بر هرات نیز مسلط شوند و درنهایت هم به هدف خود رسیدند؛ چراکه برخورد میان دو کشور رو به افزایش نهاد؛ بهگونهایکه تعیین خط مرزی مشخص در بخشهای مرکزی خراسان اجتنابناپذیر شد. در نهایت، انگلیسیها برای حفظ هندوستان با طرح «کمربند شرق» و اشغال شرق خراسان، تصرف بلوچستان ایران، انعقاد موافقتنامههای مرزی گوناگون و ایجاد پایگاههای بیشمار توانست به خلیجفارس دست یابد.
همچنین براساس همین اهداف، انگلیسیها پروژه ایرانزدایی از منطقه خلیج فارس را طراحی کردند و کوشیدند با تضعیف ابزارهای قدرت ایران در این حوزه استراتژیک، استیلای خود را توسعه بخشند. تسلط انگلیس بر خلیجفارس به سیاستهای استعماری این کشور در قبال ایران امکان بیشتری میداد. در اوایل سال۱۹۱۹ (بهمن ۱۲۹۷) سر پرسی کاکس، وزیرمختار موقت انگلیس با همکاری وثوقالدوله و صارمالدوله، طرحی را ریخت که براساس آن، در هر یک از وزارتخانهها و ایالتهای مهم ایران، مستشاری خارجی حضور داشته باشد. قشون متحدالشکل نیز زیر نظر فرماندهی انگلیسی، با استقلال اجرایی کامل، سازمان یابد. این طرح را میتوان پیشدرآمد قرارداد۱۹۱۹ دانست.