کلانروایتها در دوره قاجار
تاریخنگاری نیمه اول قرن سیزدهم قمری در ایران عمدتا متاثر از الگوبرداری نوشتارهای تاریخی از فضای سنتها و ارزشهای فرهنگی و سیاسی جامعه ایران تحت تسلط قدرت قاجاریه بود.این موضوع در گونهشناسی الگوهای تاریخنگاری ایرانی اعم از تاریخهای محلی و تاریخهای سلسلهای که اغلب معطوف به طرح ارزشهای قبایلی _ ایلی بهعنوان الگوی غالب در فرهنگ سیاسی و مناسبات اجتماعی هویت تاریخی است، بازتاب یافته است. اغلب مورخان نیمه اول حکومت قاجاریه، ضمن آگاهی از تحولات دنیای بیرونی و رشد دانش جدید، از تحصیلات سنتی برای نگارش تاریخ برخوردار بودند که این امر موجب شد تاریخنگاری را به مثابه فعل و عملی دیوانی پیگیری کنند تا بهعنوان یک دانش و حوزه معرفتی. طبعا این دیوانسالاران ایرانی ضمن علاقهمندی به میراث ارجمند فکری _ فرهنگی و سیاسی ایران برآن بودند که تاریخ حکومت قاجارها و ظهور رهبران نظامی _ سیاسی آن را در تسلسل و تداوم تاریخی با ادوار کهن و باستانی ایران و سلطنتهای قدیم ترسیم کنند و به این ترتیب از ذهنیت تاریخی _ اجتماعی خود بهعنوان بخشی از جامعه ایران برای تبیین جایگاه و اهمیت پادشاهی جدیدالتاسیس و اتصال الگوی حکمرانی رهبران جدید به پادشاهان ایرانی قدیم بهره بگیرند.
بنابراین همه اقدامات منشیان و دبیران و اهل دیوانسالاری ایرانی در مقام مورخ و ادیب عبارت است از: تاثیرپذیری ناآگاهانه یا آگاهانه از رسالت منشیانه خود برای ثبت تاریخ معاصر زمانه در چارچوبی اندیشیده. مورخان قاجار هم به خاطر الگوبرداری از سنت تاریخنویسی ماسبق خود یعنی مکتب استرآبادی و هم با توجه به سپریکردن عمر و حرفه در مکتوبنویسی منشیانه و ملفوفه (در لفافه) نویسی دبیران عمدتا از موضع ادیب و منشی به سنتهای سیاسی و تاریخی میپرداختند که نتیجه آن تولید متون نسبتا منشیانه با درجههایی از تفاوت در سطح بود. مورخان رسمی قدرت سیاسی قاجار مانند اغلب همسلکان خود در ادوار پیشین به ثبت تاریخ براساس ارزشهای فرهنگی و قومی مسلط در زمانه با نظر به کارکردهای تاریخی ثبت وقایع مشغول بودند. با تاسیس حکومت قاجار جغرافیای تاریخی ایران، پس از دورههایی از تلاطم ناشی از فقدان حکومت متمرکز، مجددا از چارچوب جغرافیایی و ثبات نسبی در قلمروِ سرزمینی برخوردار شد و عصر حیات حکومتهای محلی و منطقهای با شکلگیری نظام سیاسی و متمرکز قاجاریه در ایران پایان یافت.