جدال بر سر تجربه مصدق
تراژدی شاید اسطوره بیافریند؛ لکن، هرگز نباید هدف قرار بگیرد. بنابراین لازم است این تجربه موشکافانه نقد شود تا در آینده تکرار نشود.یکی از کارهایی که قصد دارد تا به تجربه دولت مصدق نگاهی انتقادی داشته باشد، کتاب «اقتصاد تحریم نفت» است. این کتاب در واقع چهار مقاله درخصوص تجربه اقتصادی دولت مصدق است که توسط بهرنگ رجبی گردآوری شده و انتشارات «دنیایاقتصاد» آن را به چاپ رسانده است. در این کتاب ما با دو روایت متضاد روبهرو هستیم. کتاب با مقاله پاتریک کلارسن و سیروس ساسانپور آغاز میشود. در این مقاله همان روایت غالب از تجربه اقتصادی دولت مصدق مشاهده میشود. اینکه دولت مصدق با سیاستهای اقتصادی موفق خود توانسته است کارنامه قابل دفاعی از خود نشان بدهد. سپس با مقاله کامران دادخواه ادامه مییابد که بازتابدهنده روایت جریان مقابل است. اینکه دولت مصدق برخلاف تمام گفتهها، کارنامه بهشدت ضعیفی از خود نشان میدهد. در ادامه کتاب، مقالهای تطبیقی از محمدقلی مجد آمده است که مدعاهای دو مقاله قبلی را میسنجد. در پایان نیز با یک مقاله دیگر از کامران دادخواه، ادلههای تکمیلی او را نمایش میدهد.
کتاب همانگونه که خود نیز مدعای آن است، جدال بر سر تجربه مصدق است. یک طرف مقاله پاتریک کلارسن و سیروس ساسانپور است که همان روایت جریان غالب است. بر اساس روایت آنها هرگاه کشورهای در حال توسعه تحت فشار ابرقدرتهای خارجی قرار بگیرند و پیرو آن، درآمد ارزی آنها دچار کاهش چشمگیری شود. این دولتها میتوانند با اعمال سیاستهای تطبیقی در عرصههای داخلی و خارجی بر مشکلات خود تا حد مناسبی فائق آیند. لازمه این امر این است که دولتها در اینچنین شرایطی برنامهای بلندمدت داشته باشند و هرگز گمان نبرند که مشکل ارزی بهوجودآمده قرار است به زودی مرتفع شوند. آنها در این مقاله پیرو همین ادعای خود بیان میکنند که دولت مصدق درست به همین رویه متعهد بودهاست. بر اساس مقاله آنها، دولت مصدق از همان ابتدا دارای نگاهی بلندمدت نسبت به موضوع ملی شدن صنعت نفت بوده است و در همین راستا بهصورت کنشمند با اعمال سیاستهایی همچون کاهش عامدانه ارزش پول ملی و اعمال محدودیتهایی بر میزان و تعرفه کالاهای وارداتی توانسته بودند تا در حد قابل قبولی کسری تراز تجاری ایران را پوشش دهند. به زعم این مقاله، سیاستهای هدفمند دولت مصدق موجب آن شد که نرخ تورم افزایش چشمگیری نیابد و همچنین کشور در سالهای صدارت او، رشد اقتصادی معقول و مناسب 13درصدی را تجربه کند. به عبارتی دیگر، ماحصل مقاله آنها این است که دولت مصدق توانسته بود که وضعیت باثبات و آیندهداری برای اقتصاد کشور رقم زند و اگر کودتایی رخ نمیداد، این وضعیت میتوانست ادامه یابد.
در طرف مقابل این مقاله، مقالات کامران دادخواه است که روایت متضادی را عرضه میکند. پیرو این روایت، دولت مصدق هم در درک بازار جهانی نفت و جایگاه ایران در این بازار سادهانگار بود و هم هیچ برنامه مشخص بلندمدتی نیز نداشت. مصدق و جبهه ملی گمان میکردند که دنیا تاب عدم عرضه نفت توسط ایران را ندارد و در نتیجه، به سرعت از در مصالحه با او درخواهند آمد. آن هم درحالیکه از ظرفیت نفتی کشورهای عراق و کویت بیخبر بودند که میتوانند تمام کسری نفت ایران را جبران کنند. در نتیجه هیچ راهکار بلندمدتی نیز مد نظر قرار نگرفته بودند. کامران دادخواه ادعا میکند که مصدق و دولت او با گمان و وعده اینکه به سرعت به تمام درآمد شرکت نفت ایران و انگلیس دست خواهند یافت و اینگونه خواهند توانست رشد اقتصادی و رفاه عمومی به ارمغان بیاورند، آغاز بهکار کردند. حال آنکه نداشتن درک درست از بازار جهانی نفت و در نتیجه به درازا انجامیدن مناقشه نفتی ایران و انگلیس به مرور نتایج اقتصادی منفی ایجاد کرد که موجب شد هم شاه وقت از وضعیت پیشآمده بهراسد و هم مصدق حامیان خود را به مرور از دست بدهد. مقاله او برخلاف مقاله کلارسن و ساسانپور بیان میکند که قطع درآمد نفت موجب کسری بودجه شدیدی شد و مصدق برای حل آن ناچار به افزایش حجم پول شد که در نتیجه آن کشور با شرایط تورمی روبهرو شد. او بیان میکند که در دوران دولت مصدق، سرمایهگذاری بخش خصوصی کاهش یافت و کمبود ارز باعث ایجاد رکود در کشور شد. درآمد کلی کشور در این دوران کاهش یافت و در نهایت بیکاری نیز روند افزایشی گرفت. او در مقاله خود بیان میکند که دولت مصدق نهتنها نرخ رشد اقتصادی را در دوران خود کاهش داد، بلکه موجب آن شد که در سالهای آتی نیز روندی کند در پیش بگیرد. در نهایت او ادعا میکند که دولت مصدق حتی اگر کودتایی نیز صورت نمیگرفت، با از دست دادن حامیان خود و با ایجاد شرایط رو به افول اقتصادی فرو میپاشید.
این کتاب زمانی جذابتر میشود که مقاله تطبیقی محمدقلی مجد ارزیابی خود را آغاز میکند. زمانی که بیان میکند که آمار و ارقامی که کلارسن و ساسانپور از آنها استفاده کردهاند، آمار موثقی نیستند. منابع آماری این دو چه برای تورم و چه برای رشد اقتصادی دارای اشکالات فراوانی است. مضاف بر آن او در مقاله خود اشاره میکند که سالهای صدارت محمد مصدق همزمان است با جنگ دو کره. این جنگ موجب افزایش تقاضا و قیمت منابع طبیعی در سراسر جهان میشود و در نتیجه، کشورهای خاورمیانهای با وضعیت رشد اقتصادی روبهرو شده بودند. پیرو همین مساله زمانی که برای آنها سالها وضعیت تورم و رشد اقتصادی ایران را با مصر و بهویژه ترکیه مقایسه میکنیم، متوجه شدت عقبافتادگی اقتصاد ایران در دوره صدارت محمد مصدق میشویم.
مضاف بر همه این بحثها، در این کتاب قرار بر آن نیست که وجه اسطورهای و هویتساز محمد مصدق و جنبش ملی شدن صنعت نفت زیر سوال رود. آنچه غرض این کتاب است، مطالعه یک آزموده شکستخورده و نیازمودن مجدد آن است. گرفتن یک درس بزرگ از این تجربه است که نباید گمان کرد که با تعرفههای گمرکی و محدود کردن واردات یا کاهش ارزش پول و تحمیل سیاستهای ریاضتی لزوما میتوان از هر گردنه سخت اقتصادی جان به در برد. حقانیت ارزشها و آرمانها محل تردید نیستند. آنچه باید همواره محل پرسش باشد این است که آیا اکنون زیرساختهای لازم برای دستیابی به آرمانها را داریم یا خیر؟