اقتصاد فلسفه است یا علم؟
جدال پارادایمها در اقتصاد
النورا ماتوشکوا: پیشرفت علمی با بحث پیش می رود، اما در اقتصاد این بحث مرده است
هدف این مقاله، تعریف تفاوتهای بین اقتصاد ارتدوکس و اقتصاد هترودوکس، یافتن ویژگیهای مشترک رویکردهای هترودوکس فردی و شناسایی تفاوتهای اساسی بین آنها و همچنین برجسته کردن ارتباط این رویکردهای متفاوت از نقطه نظر چالشهایی است که با آن روبهرو هستند. ویژگی مشترک رویکرد های هترودوکسی، رد ارتدوکس بهویژه روش تحقیق آن است. اقتصاددانان هترودوکس این اصل را که افراد همیشه منطقی هستند یعنی مفهوم «انسان اقتصادی»، استفاده از رویکرد رسمی-قیاسی و استفاده از روشهای ریاضی را در مواردی که برای این کار مناسب نیستند، رد میکنند. هترودوکسی یک سنت نظری بسیار متنوع است و نه تنها بین هترودوکسی جناح چپ، مکتب نئو اتریش و هترودوکسی جدید، بلکه در درون این گروههای هترودوکس نیز تفاوتهایی وجود دارد. آنها در موضوعات خاصی که با آنها سروکار دارند و راهحلهای پیشنهادی برای مشکلات اقتصادی اجتماعی متفاوت هستند.
***
دیباچهای بر روششناسی اقتصاد
نمایندگان به اصطلاح اقتصاد هترودوکس مخالفتهای زیادی را به اقتصاد ارتدوکس ابراز میکنند. آنها روششناسی اقتصاد ارتدوکس و همچنین نتیجهگیریها و توصیههای آن را برای عملکرد اقتصادی مورد انتقاد قرار میدهند. این انتقاد، از جمله، به فرمالیته شدن و ریاضیسازی فزاینده علوم اقتصادی مربوط میشود، «اگرچه تجزیه و تحلیل در سطح گروههای اجتماعی به پیشبینیهای کلان اقتصادی کمک زیادی میکند، جریان اصلی نئوکلاسیک معمولا این روش را یک روش علمی نمیداند» (اولاح، ۲۰۱۸) .
آغاز فرمالیته شدن علم اقتصاد را میتوان از سال۱۹۰۰ میلادی در نظر گرفت، زمانی که تاریخ شاهد رسمی شدن علم با پیشروی علوم طبیعی بهویژه فیزیک بود. تا آن زمان، فلسفه اخلاق قرن هجدهم و نظریات نمایندگان این سنت فلسفی از جمله آدام اسمیت و دیوید هیوم در اقتصاد بهکار میرفت. از اواسط قرن نوزدهم، مشخص شد که اقتصاد از توسعه معرفت شناسی (شیوه شناخت) خود دست کشیده و معرفت شناسی موجود علوم طبیعی، بهویژه فیزیک کلاسیک را در اختیار گرفته است. آغازگر اصلی این روند بهویژه جان استوارت میل بود که در کار خود در سال۱۸۴۳ به قوانین طبیعی نیوتن اشاره کرد و روش استنتاج را به علوم اجتماعی و در نتیجه به اقتصاد منتقل کرد. از آن پس به تدریج، زمینه تاریخی روابط اقتصادی-اجتماعی و بهطور کلی اقتصاد سیاسی به بیرون رانده شد. حدود سیسال بعد نیز مارشال و والراس مفاهیم نئوکلاسیک خود را توسعه دادند. علم اقتصاد محض والراس، شبیه به علوم فیزیکی-ریاضی بود و شباهتی با کار های قرن گذشته همچون آثار فردریک لیست نداشت.
اقتصاد نئوکلاسیک مبتنی بر مفروضات انتزاعی، فرمالیسم و ریاضیات است که بر اساس مکانیک نیوتنی ساخته شده است، این رویکرد روابط متقابل لحظهای را مورد تحقیق و مدلسازی قرار میدهد، سپس دینامیک قطعی و تصادفی یک جهان موازی را بررسی میکند که در واقعیت وجود ندارد. در بخشی از دنیای توسعهیافته غرب، بازار فکری بالاترین ارزش را برای دستاوردهای ثابت آن قائل است، بهرغم اینکه ارتباط نظریههای ظریف این مکتب بهدلیل پیشفرضهای غیرواقعی و رسمیسازیهای نوپوزیتیویستی مورد تردید است(موزار، ۲۰۱۷).
این نقد حتی توسط نمایندگان اقتصاد ارتدوکس نیز مورد توجه قرار گرفت. میلتون فریدمن میگوید که «اقتصاد بهجای پرداختن به مسائل واقعی اقتصادی، عمدتا به شاخهای از ریاضیات تبدیل شده است.» بهطور مشابه رونالد کوز(۱۹۹۹) علم اقتصاد معاصر را «نظام نظری که در هوا شناور است و ارتباط کمی با دنیای واقعی دارد» میبیند. بحران مالی و اقتصادی جهانی در سال۲۰۰۸ و اثرات منفی آن بر اقتصاد، حوزه اجتماعی و جامعه بهطور کلی و همچنین بحران کرونا در سال۲۰۲۰ به ما نشان میدهد که طرز تفکر ارتدوکس و نئوکلاسیک در این دوران سخت، مفید نیست و لزوم توجه به رویکردهای جدید را نشان میدهد. این امر چالشهای جدیدی را برای نظریه اقتصادی ایجاد کرده است.
گروه Rethinking Economics همراه با نظرات طیف وسیعی از اقتصاددانان، دانشگاهیان و شهروندان نگران، جریان اصلی آموزش اقتصاد را به چالش کشیدند و فراخوانی برای تغییر در «۳۳ پایاننامه برای اصلاح اقتصاد» منتشر کردند. این فراخوان در روزنامه گاردین منتشر شد و توسط بیش از ۶۰استاد برجسته دانشگاهی و متخصص سیاست پشتیبانی شده است.
آنها خاطرنشان میکنند که جهان با فقر، نابرابری، بحران زیست محیطی و بیثباتی مالی مواجه است. اقتصاد میتواند به حل این مشکلات کمک کند. در اقتصاد، یک انحصار فکری ناسالم ایجاد شده است. دیدگاه نئوکلاسیک غالبا بر آموزش، تحقیق، مشاوره سیاستگذاری و بحث عمومی غالب است. بسیاری از دیدگاههای دیگر که میتوانند بینشهای ارزشمندی را ارائه دهند، به حاشیه رانده و کنار گذاشته شدهاند. پیشرفت علمی فقط با بحث پیش میرود و در اقتصاد، این بحث مرده است. درحالیکه اقتصاد نئوکلاسیک از لحاظ تاریخی سهمی داشته و هنوز هم مفید است؛ اما فرصت کافی برای بهبود، بحث و یادگیری از سایر رشتهها و دیدگاهها وجود دارد. به نظر میرسد اقتصاد جریان اصلی در اصلاح خود ناتوان شده است و بیشتر بهعنوان یک باور رشد میکند تا بهعنوان یک علم. یک رویکرد کثرتگرایانهتر میتواند به اقتصاد کمک کند تا هم موثرتر و هم دموکراتیکتر شود.
هدف این مقاله تعریف ویژگیهای اصلی هترودوکسی و ارتدوکسی و بیان تفاوتهای اساسی بین آنهاست. همچنین قصد ما این است که ویژگیهای مشترک رویکردهای نظری مختلف در هترودوکسی را تعریف کنیم و تفاوتهای بین آنها را شناسایی کنیم و همچنین ارتباط این رویکردهای هترودوکسی را از نقطه نظر چالشهایی که امروزه بهعنوان اقتصاددان با آن روبهرو هستیم، برجسته کنیم. در اینجا سوالات زیر از اهمیت قابل توجهی برخوردار است:
- ویژگیهای اصلی پارادایم ارتدوکس چیست؟
- ویژگیهای اصلی پارادایم هترودوکسی چیست؟
- آیا میتوان ویژگیهای مشترکی را برای همه رویکردهای نظری در هترودوکسی یافت؟
- اگر تفاوتهای اساسی بین رویکردهای هترودوکسی پیدا کنیم، این تفاوتها چیست؟
- فایده اصلی رویکردهای هترودوکسی در حل مشکلات زمان حال چیست؟
هترودوکسی در مقابل ارتدوکس
در دو دهه اخیر فعالیتهای متعددی در علم اقتصاد صورت گرفته است که از آنها بهعنوان هترودوکس یاد میشود. ظهور انجمن اقتصاد هترودوکس (AHE) گواه این امر است. این انجمن کنفرانسهای سالانه، سمینارهای تحصیلات تکمیلی و سایر فعالیتها را برگزار میکند. اقتصاد هترودوکسی نیز در دانشگاه میسوری در کانزاس سیتی، دانشگاه یوتا، استرالیا در دانشگاه نیو ساوت ولز و سایر نقاط جهان در حال توسعه است.
اصطلاح هترودوکس در فرهنگ لغت انگلیسی کوتاه آکسفورد (لاوسون، 2006) به این معنی است که «با آموزهها یا نظرات تثبیتشده یا با آنچه عموما بهعنوان ارتدوکس شناخته میشود مطابقت ندارد.» اصطلاح doxá به معنای شکل، ظاهر و نظر است. کلمه ortotes نشاندهنده درستی و hetero به معنای متفاوت است. هوگنووا خاطرنشان میکند که ارتوتها امروزه در فلسفه نیز غالب هستند (و میتوانیم آن را در اقتصاد نیز اضافه کنیم). این به آن معناست که اگر ارتوتات محقق شود، یعنی روند عمل تضمین شود، یقین فریبنده و رضایت فریبنده از کار انجامشده وجود دارد. ظهور جریان اصلی در اقتصاد همزمان با ظهور استانداردهای انطباق خاص رخ داد که به کار اجازه میداد تا بهعنوان عملکرد تحقیقاتی «خوب» واجد شرایط شود.
در زمان ظهور جریان اصلی در اقتصاد، در دهه1980، این استانداردها شامل مجموعه دقیقی از انتخابهای روششناختی اساسی بود که «رویکرد نئوکلاسیک با مشخصههای محدود» نامیده میشود. رسمیسازی ریاضی و ریزپایههای صریح دو شرط لازم آن هستند. علاوه بر این، استانداردهای آن «نظریه و اندازهگیری» و «نظریه محض» است. در تئوری اقتصادی، جریان اصلی اقتصاد (ارتدوکس) غالب است. با این حال، بحث یا تحلیل کمی درباره آنچه در هسته آن وجود دارد در جریان است (بکر، 2009). بهطور خلاصه مکتب ارتدوکس را میتوان اینگونه توصیف کرد:
- مطالعه بهینهسازی رفتار یک فرد
- این اصل که افراد همیشه در رفتارشان منطقی هستند
- کاربرد فردگرایی روش شناختی
- استفاده از یک رویکرد رسمی-قیاسی
- استفاده از روشهای ریاضی در موقعیتهایی که مناسب نیستند (تحلیل اجتماعی)
- رویکردی از یک سیستم بسته مبتنی بر شناسایی منظم بودن پدیدههای اجتماعی (هارمونی).
میتوان نتیجه گرفت که اقتصاد ارتدوکس و هترودوکس به معنای واقعی کلمه، علوم جداگانهای نیستند، بلکه نظراتی هستند که ادعای صحت یا درستی دارند. لاوسون(2009)، ویژگیهای مشترک اساسی سنتهای هترودوکسی را به شرح زیر تعریف میکند:
1- موضوعات خاص سنتهای هترودوکسی فردی.
2- ایجاد نظریه برای هر موضوع خاص و بر اساس آن شکل دادن به نگرشهای سیاسی. نتایج اغلب بهعنوان مواضع نظری و سیاسی ارائه میشوند که جایگزین مناسبی را برای اقتصاد جریان اصلی ارائه میدهند.
3- ایجاد توافق گسترده بین سنتهای هترودوکسی موجود بهدلیل نظریهها و سیاستهای خاص آنها یا موقعیتهای روششناختی خاص آنها ممکن نیست. حتی در یک سنت هترودوکسی، تنها پایه مشترک، مخالفت با جریان اصلی اقتصاد یا «ارتدوکس نئوکلاسیک» است.
از نظر لاوسون(2006) در اقتصاد هترودوکس، هیچ عنصر متحدکننده دیگری برای مشخص کردن اقتصاد هترودوکس به جز رد ارتدوکس وجود ندارد. اقتصاددانان پیرو مکتب هترودوکسی را با یافتن آنچه نیست، یا دقیقتر بر اساس آنچه در تقابل با آن است، تعریف میکنند. تنها مشخصه همه سنتهای هترودوکسی رد جریان اصلی اقتصاد (ارتدوکس) است. لاوسون ماهیت نظریه هترودوکس و تمایز آن از اقتصاد ارتدوکس را در چهار مقوله تعریف کرد: نخست، ماهیت پروژههای جریان اصلی معاصر (ارتدوکس) که توسط سنتهای هترودوکسی مورد انتقاد قرار میگیرند، در نتایج اصلی یا عناصر اساسی تحلیل آنها نیست، بلکه در جهتگیری آنها به روشهای مورد استفاده است.
اقتصاد جریان اصلی مدرن پدیدههای اقتصادی را تنها از طریق استفاده از اشکال استدلال ریاضی- قیاسی بررسی میکند. دوم، تعداد فزایندهای از شکستهای فکری، تجربی و محدودیتهای پروژههای اقتصاد جریان اصلی وجود دارد و این دقیقا بهدلیل تاکید آنها بر استدلال استنتاجی ریاضی است که برای شرایط اجتماعی نامناسب است. از طرفی مفروضات هستیشناختی این روشها با نیازهای بررسی واقعیت اجتماعی مطابقت ندارد. سوم، هترودوکسی مدرن در درجه اول تمرکز بر هستی شناسی است و چهارم، سنتهای هترودوکسی فردی بر اساس تمرکز و علایق خاص با یکدیگر متفاوت هستند؛ اما در رویکردها یا نتایج نظری، دانش تجربی، اصول روششناختی یا نگرشهای سیاسی تفاوتی ندارند (به استثنای مکتب نئواتریش که در این زمینه به اصول لیبرالیسم و عدم مداخله در اقتصاد اعتقاد ثابت دارد).
ریچارد لیپسی، اقتصاددان جریان اصلی تایید کرد که: «اگر میخواهید امروز مقالهای را در ژورنالهای اقتصادی با بالاترین امتیاز قرار دهید، باید یک مدل ریاضی ارائه کنید، حتی اگر به هیچ وجه برای تحلیل شفاهی شما مفید نباشد» (لیپسی، 2001). هترودوکسی به معنای رد این ادعااست که همه همیشه و در همهجا از مدلسازی ریاضی-قیاسی استفاده خواهند کرد و همینطور رد این دیدگاه است که روشهای رسمی همیشه و همهجا مناسب هستند. جان بیدیویس (2006) در مقاله خود در مجله «سمپوزیوم در جهتگیری مجدد اقتصاد» که بر کتاب «جهتگیری مجدد اقتصاد» تونی لاوسون تمرکز دارد، ضمن ارائه نظرات انتقادی و نظرات جدید درباره این موضوع، از ایدههای لاوسون پیروی میکند. دیویس با دیدگاه لاوسون موافق است که ارتدوکس (همیشه) فرمالیستی و قیاسی است.
به بررسی محیط اجتماعی-اقتصادی از موضع یک نظام بسته میپردازد که مبتنی بر شناسایی منظم بودن پدیدههای اجتماعی است که رویکردی نامناسب به مسائل مطرحشده در اقتصاد است. اقتصاد هترودوکس همه اینها را رد میکند و از تحلیل هستیشناختی استفاده میکند که واقعیت اجتماعی را بهعنوان فرآیندی پویا، به هم پیوسته و ارگانیک، ساختاریافته و در زمینه درک میکند. از سوی دیگر، دیویس معتقد است که این ویژگیهای جریان اصلی تا دهه 1980 برای اقتصاد معتبرتر بود؛ اما دیگر واقعیت تحولات کنونی را بهطور کامل نشان نمیدهد. در دو دهه اخیر، تحقیقات اقتصادی دستخوش دگرگونی قابل توجهی شده که راهبردهای تحقیقاتی جدیدی بههمراه داشتهاست که منشأ آن علوم دیگر است. رویکردهای هترودوکسی در اقتصاد (به استثنای اقتصاد نئو اتریش) را میتوان بر اساس سه ویژگی مشخص کرد:
1- رد مفهوم اتمیسم به نفع یک مفهوم اجتماعی از فرد.
2- تاکید بر زمان بهعنوان یک روند تاریخی برگشت ناپذیر.
3- بازتاب از نظر تاثیر متقابل بین افراد و ساختارهای اجتماعی.
بر اساس این سه ویژگی، اقتصاد ارتدوکس را میتوان تا سال1980 از اقتصاد هترودوکس متمایز کرد. پس از سال1980، تعداد زیادی برنامه تحقیقاتی جدید در زمینه اقتصاد ایجاد شد. برای نمونه، نظریه بازی، اقتصاد رفتاری، اقتصاد تجربی، اقتصاد تکاملی و اقتصاد عصبی و.... (دیویس، 2006). احتمالا به استثنای نظریه بازیها (و به گفته برخی نویسندگان، همچنین اقتصاد رفتاری)، هیچیک از این رویکردهای جدید را نمیتوان در قلمرو ارتدوکس دانست. اقتصاد هترودوکسی پس از سال1980 مبتنی بر ساختار پیچیدهای است که از دو نوع هترودوکسی تشکیل شده است: هترودوکسی قدیمی و هترودوکسی جدید.
هترودوکسی قدیم از دو رویکرد متفاوت تشکیل شده است: هترودوکسی «چپ» و اقتصاد نئو اتریش. تفاوت بین این رویکردهای هترودوکسی نه در روش استفادهشده (آنها در این مورد اتفاق نظر دارند) بلکه بیش از همه در نتیجهگیری سیاست اقتصادی است. مکتب نئواتریش دیدگاههای لیبرال درباره اقتصاد دارد. بنابراین مخالف مداخلهگرایی دولت است؛ درحالیکه هترودوکسی «چپ» طرفدار آن است. هترودوکسی جناح چپ از نظر درونی بسیار متمایز است و از تعداد زیادی برنامه تحقیقاتی با خاستگاهها و جهتگیریهای تاریخی متفاوت تشکیل شده است. هترودوکسی جدید از روششناسی مورد استفاده در ارتدوکس انتقاد میکند، از نتایج سایر علوم (مانند روانشناسی) در اقتصاد استفاده میکند و میخواهد مخالف سازنده اقتصاد ارتدوکس باشد.
مکتب نئواتریش
مهمترین ویژگی مکتب نئواتریش، فردگرایی روششناختی (فاعلیت) بهعنوان نقطه مقابل اثباتگرایی در علم است. آنها وجود پدیدههای اقتصادی را ناشی از قوانین عینی مشابه طبیعت نمیدانند و بهکارگیری روشهای علوم طبیعی در علوم اجتماعی را رد میکنند و علمگرایی رویکردهای ارتدوکس (گرایش به تقلید از روشهای علوم طبیعی) را نقد میکنند. آنها استفاده از روشهای کمی در علم اقتصاد را به خودی خود یک هدف میدانند که منجر به ابهام در ماهیت پدیدههای اقتصادی میشود و مانع درک آنها میشود. نئواتریشیها همچنین مفهوم نئوکلاسیک رقابت، یعنی مدل نئوکلاسیک رقابت کامل و تمرکز بر تعادل بازار به جای تحلیل فرآیند بازار را قبول ندارند (هولمن، 2001).
مکتب نئواتریشی با فردگرایی روش شناختی از دیگر سنتهای هترودوکس متمایز میشود. پدیدههای اقتصادی را تنها زمانی میتوان درک کرد که بهعنوان نتایج کنشهای فردی تلقی شوند. همچنین تفاوتهای قابل توجهی بین مکتب نئواتریش و سایر هترودوکسیها در حوزه ایدئولوژیک وجود دارد. یک تفاوت اساسی بین نئواتریشها و (بیشتر از همه) هترودوکسی «چپ» در این واقعیت است که مکتب نئواتریش را میتوان با لیبرالیسم کلاسیک مکتب شیکاگو یکی دانست. اقتصاددانان نئواتریش اغلب حتی از برخی از نمایندگان ارتدوکس، حامیان سرسختتر و اساسیتر آزادی انسان هستند. نظرات آنها در این زمینه در نقد «مهندسی اجتماعی» منعکس شده است (سوتو، 2008).
به عقیده میزس (1996)، منبع همه آرزوها، ارزیابیها و دانش، توانایی خلاق فرد است. بنابراین هر نظامی مبتنی بر کنش اجباری علیه کنش آزاد انسانی، مانند سوسیالیسم و تا حدی در مداخلهگرایی، از ظهور اطلاعات لازم برای هماهنگی جامعه در ذهن افراد جلوگیری میکند. محاسبه اقتصادی مستلزم در دسترس بودن اطلاعات دست اول است و در سیستمی همانند سوسیالیسم غیرممکن میشود. بنابراین میزس نتیجه میگیرد که بدون آزادی بازار، هیچ محاسبه اقتصادی ممکن نیست. سازماندهی یک جامعه با پیشبینی غیرممکن است اگر مقام مدیریت نتواند اطلاعات لازم برای آن را بهدست آورد، در چنین جامعهای همه دانش و اطلاعات در اختیار مرکز برنامهریزی و هیچ فرد دیگری نیست، بلکه دانشی است پراکنده که در نظم بازار بهینهترین استفاده از آن صورت میگیرد. هایک(1990) نیز بر این عقیده بود که سوسیالیسم در معنای وسیع کلمه یک اشتباه فکری است؛ زیرا منطقا غیرممکن است فردی که میخواهد جامعه را سازماندهی کند، اطلاعات یا دانشی را ایجاد کند یا بهدست آورد که او را قادر به مهندسی اجتماعی کند.
یکی از نشانههایی که بیشتر مکتب نئواتریش را از مکتب نئوکلاسیک متمایز میکند، این است که اقتصاددانان اتریشی علم اقتصاد را بهعنوان نظریه کنش و نه تصمیمگیری میدانند. معاملات انسانی هم شامل تصمیمگیری فردی است و هم بسیار فراتر از آن است. آنها علاقهای به این واقعیت ندارند که تصمیمی گرفته شده است، بلکه این تصمیم از کنش انسانی ناشی میشود که فرآیندی متوالی از تعاملات و هماهنگیهای تدریجی است (سوتو، 2008). اقتصاددانان نئواتریشی بهویژه از مفهوم محدود اقتصاددانان نئوکلاسیک انتقاد میکنند که مشکل اقتصادی را به مشکل فنی تخصیص، حداکثرسازی یا بهینهسازی با محدودیتهای خاصی که شناخته شده است، تقلیل میدهند. آنها استدلال میکنند که در میان اهداف دادهشده، منابعی مانند جستوجوی مداوم اهداف و وسایل جدید، درس گرفتن از گذشته و استفاده از تخیل انسانی برای کشف و خلق آینده نیز وجود دارد. بنابراین اقتصاد بخشی از علم بسیار گستردهتر و کلیتر نظریه کنش انسانی (معامله) است و نه تصمیمگیری یا انتخاب انسانی. به گفته هایک، مناسبترین نام برای این علم، عملشناسی است که توسط لودویگ فون میزس تعریف شده است و بهطور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم مکتب نئواتریش، ذهنیتگرایی (subjectivism) است. آنها میخواهند بر اساس انسانهای واقعی که قهرمان همه فرآیندهای اجتماعی هستند، علم اقتصادی جدید ایجاد کنند. موضوع اقتصاد، اشیای مادی نیست، بلکه افراد، افکار، نظرات و معاملات آنها است (میزس، 1996). کارآفرینان دائما اطلاعات جدیدی تولید میکنند که اصولا ذهنی، عملی، پراکنده و به سختی قابل انتقال هستند (سوتو، 2008). اقتصاددانان نئوکلاسیک همیشه اطلاعات را بهصورت عینی درک میکنند. آنها اطلاعات را بهعنوان یک موجودیت عینی درک میکنند که مانند هر محصول دیگری بر اساس تصمیمات به حداکثر رساندن در بازار خریداری و فروخته میشود. اطلاعات ذهنی نئواتریشی عملی و ضروری است و بهطور ذهنی در چارچوب یک عمل خاص تفسیر، درک و استفاده میشود. اقتصاددانان نئوکلاسیک مدل تعادل را بهعنوان مرکز تحقیقات خود انتخاب کردهاند.
این مدل فرض میکند که همه اطلاعات داده شده است (چه با قطعیت یا با احتمالی) و یک تعدیل کامل بین متغیرهای مختلف وجود دارد. اقتصاددانان نئوکلاسیک روابط را بهصورت کارکردی بین پدیدههای مختلف میبینند که منشأ آنها یعنی (عمل انسانی) پنهان میماند یا بیاهمیت تلقی میشود. در مدلهای تعادلی، اقتصاددانان نئوکلاسیک معمولا قدرت هماهنگکنندهای را که نئو اتریشیها به تجارت نسبت میدهند، نادیده میگیرند. اقتصاددانان نئواتریشی علاقهمند به کاوش درکی پویا از رقابت (فرایند رقابتی) هستند؛ درحالیکه اقتصاددانان نئوکلاسیک منحصرا بر مدلهای تعادل تمرکز میکنند. اقتصاددانان نئواتریشی ترجیح میدهند روند بازار را بررسی کنند که به سمت تعادل منتهی میشود؛ اما هرگز بهدست نمیآید. فرآیند کارآفرینی هماهنگی اجتماعی هرگز به پایان نمیرسد یا تمام نمیشود. این یک فرآیند پویا و بیپایان است که بهطور مداوم در حال گسترش است و از پیشرفت تمدنی حمایت میکند (سوتو، 2008).
بنیانگذار مکتب اتریشی، کارل منگر قبلا به مزایای یک زبان بدون قالب اشاره کرده است، این زبان میتواند جوهر پدیدههای اقتصادی را به تصویر بکشد؛ درحالیکه زبان ریاضی این کار را نمیکند. نمایندگان اقتصاد نئو اتریش استفاده از ریاضیات در اقتصاد را اشتباه میدانند؛ زیرا روش ریاضی مقادیری را در کنار هم قرار میدهد که از نظر زمان و خلاقیت کارآفرینی ناهمگن هستند. معیارهای عقلانیت بدیهی نئوکلاسیک را نیز به رسمیت نمیشناسند. هایک واژه «علم گرایی» را در رابطه با کاربرد غیرمجاز روشی معمولی فیزیک و علوم طبیعی در علوم اجتماعی بهکار میبرد. اقتصاددانان نئواتریشی استدلال میکنند که پدیدههای تجربی دائما در حال تغییر هستند. بنابراین هیچ پارامتر یا ثباتی در پدیدههای اجتماعی وجود ندارد، بلکه فقط متغیرها هستند.
بنابراین دستیابی به اهداف سنتی اقتصادسنجی بسیار دشوار است. برخلاف ایدهآل اثباتگرایانه نئوکلاسیکها، اقتصاددانان نئو اتریشی به دنبال خلق اقتصاد خود به روشی پیشینی و قیاسی هستند. این شامل ایجاد یک استدلال منطقی-قیاسی بر اساس دانش آشکار (اصول بدیهیات، مانند مفهوم ذهنی معامله) است. آنها تاکید زیادی بر تاریخ بهعنوان یک رشته دارند (سوتو، 2008). به نظر آنها، نظریه اقتصادی را میتوان به روشی منطقی، شامل مفهوم زمان و خلاقیت (عمل شناسی)، یعنی بدون نیاز به استفاده از کارکردها یا مفروضات ثابتی که با طبیعت خلاق انسان ناسازگار است، توسعه داد.
هترودوکسی جناح چپ
هترودوکسی جناح چپ شامل پست کینزی، نهادگرایی قدیمی، فمینیسم، اقتصاد اجتماعی، اقتصاد رادیکال و بسیاری دیگر است(لاوسون، 2006). اینها رویکردهای هترودوکسی بسیار متفاوتی هستند. بنابراین این سوال مطرح میشود که چه چیزی این پروژههای مختلف هترودوکسی را متحد میکند؟
از هترودوکسی جناح چپ، به اصطلاح «نهادگرایی قدیمی» که رهبران آن عبارتند از: تورستین وبلن، جان راجرز کامنز، جان کنت گالبریت و دیگران را میتوان یک سنت پژوهشی مهم در نظر گرفت. بر خلاف نمایندگان ارتدوکس، موضوع تحقیق آنها «دنیای واقعی»، نهادهای اجتماعی، قوانین و اخلاقیات با هدف نفوذ در تحقیق در ماهیت عملکرد جامعه است. آنها مداخله دولت در سیستم بازار را برای اصلاح شکستهای بازار توصیه میکنند. اگرچه «نهادگرایان جدید»، مانند «نهادگرایان قدیمی»، نهادهای اجتماعی را مشاهده و بررسی میکنند؛ اما از ابزار نئوکلاسیکها (ارتدوکسی) استفاده میکنند که توسط نهادگرایان قدیمی رد شده است. نتیجهگیری آنها دیدگاه وبلن و گالبریت را رد میکند. آنها یک گروه واحد نیستند و تنها با پذیرش اقتصاد نئوکلاسیک (ارتدوکس) متحد شدهاند. نهادگرایی جدید شامل تئوری انتخاب عمومی، نظریه حقوق مالکیت، نظریه هزینه معامله و غیره است.
یک نمونه میتواند نظرات جان کی.گالبریت نهادگرا باشد. او مشکل رفاه و جامعهای را تجزیه و تحلیل میکند که اقتصاد آن مبتنی بر کمبود نیست، بلکه بر فراوانی استوار است و منابع آن بهطور نابرابر بین مصرف خصوصی و عمومی توزیع میشود. ترجیحات مصرفکننده توسط تبلیغات و ابزارهای بازاریابی شکل میگیرد. شرکتها میتوانند تقریبا هر چیزی را به زور به مصرفکننده تحمیل کنند، بدون اینکه مصرفکننده نیازی به آن داشته باشد. بنابراین، به جای تخصیص منطقی منابع در شرایط کمبود، باید به اتلاف انبوه منابع در شرایط اقتصاد بازار مصرف توجه شود. گالبریت (1958) به بیمعنا بودن تولید بیشتر و بیشتر کالاهایی اشاره میکند که اساسا برای انسان بیفایده هستند و «تقاضا» برای آنها تنها توسط تبلیغات تهاجمی، پرهزینه و متمرکز بر روانشناسی ایجاد میشود.