تفکر حاشیهای
حالا بیایید به آخرین جنبه از تحلیل مبتنی بر حاشیه بپردازیم. وقتی که دادگاه یا قانونگذاری یک قاعده حقوقی وضع میکند، باید یک انتخاب کلی انجام دهد بین اینکه یک رویکرد صفر و یکی را بپذیرد یا اینکه یک رویکرد حاشیهای را اتخاذ کند. تصور کنید که اختلافی بین یک فرودگاه و ساکنان خانههای مجاور آن وجود دارد و آن همسایهها از این شکایت دارند که فرودگاه سر و صدای زیادی تولید میکند. تبدیل کردن این شکایتها به ارقام پولی دشوار است؛ اما برای ادامه این بحث، ما سعی میکنیم که این کار را انجام دهیم. فرض کنید که در یک دوره زمانی، فرودگاه ۱۰میلیون دلار منافع کسب میکند؛ اما همسایگان معتقدند که در همان دوره زمانی سر و صدای فرودگاه برای آنها ۱۵میلیون دلار هزینه ایجاد میکند (مثلا این رقم را اینطور بهدست میآوریم که برای جلب رضایت همه همسایگان متضرر از سر و صدا نیاز به پرداخت ۱۵میلیون دلار وجود دارد). ممکن است از نظر شما نتیجه طبیعی این باشد که فرودگاه باید تعطیل شود؛ چراکه هزینههایی که فرودگاه ایجاد میکند از مزایای آن بیشتر است. اما بیایید این مساله را از دیدگاه حاشیهای مورد بررسی قرار دهیم.
شاید فرودگاه با کم کردن ۱۰درصد از پروازهای خود - مثلا پروازهایی که در شب انجام میشوند - از یک میلیون دلار از درآمد خود صرف نظر کند؛ اما همین کار بتواند هزینههایی را که به همسایگان وارد میکند، ۸ میلیون دلار کاهش دهد. در این صورت، توازنی که وجود دارد متفاوت خواهد بود: ۹میلیون دلار منافع در مقابل ۷میلیون دلار هزینه. در اینجا راهکار بهینه این نیست که فرودگاه را تعطیل کنیم: بلکه این است که حاشیهها را تغییر دهیم (البته شاید لازم باشد که پرداخت به همسایگان نیز انجام گیرد؛ اما این موضوعی جداست). همین مطلب را با همین نکته کلی میتوان بدون اشاره به ارقام پولی بیان کرد.
میتوانیم همین مطلب را در رابطه با دعوایی که متضمن یک تصادف است، نه متضمن سر و صدا بیان کنیم. اکثر دانشجویان حقوق پرونده مشهور انگلیسی بولتون علیه استون را مطالعه میکنند. در این پرونده، توپی از یک زمین کریکت پرتاب شد، از بالای فنس (حصار) گذشت و به سر یکی از همسایگان خورد. یکی از سوالات مطرح در این پرونده این بود که آیا مالکان زمین کریکت مرتکب کار غلطی شده بودند یا خیر؟ آیا اینکه آنها فنس بلندتری نساخته بودند یا اقدامات احتیاطی دیگری اتخاذ نکرده بودند، نادرست بود؟ این پرونده میتواند درخصوص اینکه تحلیل حاشیهای چه نتایجی دارد آموزنده باشد. فرض کنید که دور زمین کریکت، فنسی به بلندی ۱۰فوت کشیده شده باشد. توپ از بالای این فنس گذشته و به سر همسایه خورده است. سوال این است که آیا باید فنس از این بلندتر باشد و مثلا ۱۵فوت ارتفاع داشته باشد تا مطمئن باشیم که توپی از آن عبور نخواهد کرد.
همسایگان ممکن است ادعا کنند که فنس بلندتر منافعی دارد. مثلا کل هزینههای فنس ۱۰هزار دلار خواهد بود و از اتفاقاتی که ۱۵هزار دلار هزینه ایجاد میکنند، جلوگیری خواهد کرد. اما اگر تحلیل حاشیهای انجام دهیم، این راه درستی برای بررسی موضوع نیست. شاید بخش اعظم منافعی که از فنس ۱۵فوتی حاصل میشوند، همین الان با فنس ۱۰فوتی نیز محقق میشوند و تنها یک توپ از هر یک میلیون توپ است که فنس ۱۰فوتی جلوی آن را نمیگیرد؛ اما فنس ۱۵ فوتی جلوی آن را میگیرد و در عین حال، ساخت و نگهداری فنس ۱۰فوتی به مراتب ارزانتر از فنس ۱۵فوتی است. در چنین صورتی، پاسخی که از تحلیل حاشیهای بهدست میآید، میتواند این باشد که مالکان زمین بازی که فنس ۱۰فوتی ساختهاند کار درستی انجام دادهاند و تصمیم آنها کارایی داشته است. درست است که فنس بلندتر، ایمنی بیشتری به ارمغان میآورد و فایده کلی آن از هزینه کلی آن بیشتر است، اما هزینه حاشیهای آن ۵فوت اضافی فنس، بیشتر از ایمنی نهایی (یا اضافی) است که ایجاد میکند. بنابراین از منظر تحلیل هزینه و فایده، بهتر است آن ۵فوت فنس ساخته نشود.
هدف این مثال این بود که نشان دهیم تحلیل موضوع از منظر هزینهها و منافع حاشیهای و نه هزینهها و منافع کل به چه معناست. البته دادگاه در پرونده بولتون علیه استون مطلب را اینطور بیان نکرد و هیچ دادگاهی هم مطلب را به این صورت بیان نمیکند. همانطور که در فصل قبلی توضیح دادیم، در این مورد بحث و اختلاف نظر وجود دارد که آیا دادگاهها میتوانند در پروندههای مربوط به خسارات ناشی از تصادفات به صراحت از عبارات و تحلیلهای اقتصادی استفاده کنند یا خیر؟ اما جدا از این بحث کلی، این سوال مطرح است که دادگاهها چرا و در چه مواقعی باید از تحلیل حاشیهای استفاده کنند و در چه مواقعی نباید این کار را انجام دهند؟ یکی از دلایل اجتناب از تحلیل حاشیهای این است که گاهی اوقات افراد نمیتوانند این کار را آنگونه که شایسته است انجام دهند. در مثالهای مربوط به فرودگاه و زمین کریکت، ما یکسری اعداد و ارقام را درباره ارزشهای مورد بحث از خودمان ساختیم؛ اما در زندگی واقعی ساختن یا پیدا کردن چنین اعداد و ارقامی بسیار دشوار است. لازم است در اینجا مجددا بر این نکته تاکید کنیم که فکر کردن به حاشیهها بدون استفاده از اعداد ممکن است. این همان کاری است که وقتی دادگاهها به انگیزهها میپردازند معمولا انجام میدهند. اما در برخی از پروندهها به سختی میتوان بدون وجود اعداد و ارقام از حاشیهها بحث کرد. در مثال مربوط به زمین کریکت، جزئیات مربوط به بلندی فنس و منافع ناشی از هر مقدار اندکی از بلندی آن، خیلی تخمینی به نظر میرسد و تماما حدس و گمان است و نمیتوان آن را به دادههای قابل اتکایی مبدل کرد.
بنابراین ممکن است دادگاه در چنین پروندهای به این بپردازد که آیا ساختن فنس پیشنهاد شده درست است و هزینههای آن توجیه دارد یا خیر و موضوع را در همین جا رها کند و یا اینکه اصلا به هزینهها و منافع نپردازد و نوع دیگری از تحلیل را برای پرداختن به این مساله انتخاب کند. یکی از دلایل اینکه در برخی مواقع اعداد و ارقام وجود ندارند، این است که طرفین دعوی نمیخواهند که آنها را ارائه کنند. این، یکی دیگر از ملاحظاتی است که میتواند در دادگاهها علیه تفکر حاشیهای استفاده شود. در دادرسیهای ترافعی اینگونه تحلیلها با استقبال مواجه میشوند. اگر بین فرودگاه و همسایگان آن دعوایی رخ دهد، همسایگان احتمالا از راهحل حاشیهای استقبال نخواهند کرد. آنها احتمالا اینطور گمان میکنند که اگر فرودگاه بهطور کامل بسته شود منافع آنها بهتر تامین میشود (البته اگر محل کار آنها در فرودگاه نباشد)؛ حتی اگر منافعی که فرودگاه ایجاد میکند بیشتر از هزینههایی باشد که برای همسایگان ایجاد میکند، آنها ترجیح میدهند که متحمل هیچ هزینهای نشوند. به همین ترتیب، فرودگاه نیز ترجیح میدهد که پروازهای شبانه خود را قطع نکند. راهحلی که به تعدیلات حاشیهای بینجامد، انتخاب اول هیچ یک از طرفین نیست، لذا هیچکدام از آنها این ایده را در دادگاه مطرح نمیکند و اطلاعات لازم برای انجام چنین تحلیلی توسط خود دادگاه را نیز در اختیار آن قرار نمیدهد، مگر اینکه یکی از طرفین به این نتیجه برسد که دادگاه یک تصمیم صفر و یکی خواهد گرفت و در این تصمیم بازنده خواهد بود.