از تورم به ابرتورم در آلمان سال ۱۹۲۳- بخش ششم
سودجویان تورم
هوگو استینس، صنعتگر دره روهر نمونه سودجویی تورم محسوب میشد؛ هرچند که ظاهر بیرونیاش نشان نمی داد که او یکی از قدرتمندترین تجار آلمان است. کسلر که او را در یک مراسم شام در ماه مه۱۹۲۳ دیده بود، استینس را اینگونه توصیف کرد: «تیره، ریش کامل داشت، بی ظرافت (در حالی فراک پوشیده بود، کراوات سیاه زده بود و پوتینهای مربعی واکس زده به پا داشت) او در واقع بین یک دبیر اتحادیه تجاری و شبح کاپیتان کوک بود. در چشمان و وجودش چیزی نهفته و مخفی است که میتواند یک شور بزرگ باشد که شاید به خاطر بالا رفتن ثروتش است. علاوه بر این او یک صدای به غایت بالا، ضعیف و پسرانه دارد. اگر او پول نداشت و مرد مشهوری نبود فکر میکردم که یک شارلاتانی بیش نباشد.»
در سال۱۸۹۳ و در سن ۲۲سالگی این فرزند یک کارآفرین از شهر کوچک مولهایم بنگاه خودش را پایهگذاری کرد که به مهمترین تجارتخانه زغال سنگ تبدیل شد. مهمتر آنکه او رئیس هیاتمدیره چندین شرکت غولپیکر از جمله شرکت برق و الکتریسته وست فالیشه بود که در سال۱۸۹۸ تاسیس شده بود. استراتژی کسبوکار استینس یکپارچگی عمودی بود که ناشی از پیوند نزدیک معدن زغال سنگ با بخشهای آهن و فولاد، تامینکنندگان انرژی و بنگاههای حملونقل بود. او طرح نگرانیهای سیاسی را مهم نمیدانست و معتقد بود که باید تابع موضوعات اقتصادی بود و تا پیش از سال۱۹۱۴ هرگز به سیاست اهمیت زیادی نمیداد.
این روند با جنگ جهانی اول تغییر کرد. استینس رهبر «نهضت اهداف جنگی» صنعتگران بود که مخالف عهدنامه صلح بودند و برای الحاق سرزمینهای اصلی فشار وارد میکردند. او طرفدار سرسخت بهکارگیری هزاران بلژیکی بهعنوان بردههای کار در صنایع تسلیحاتی آلمان بود؛ پیشنمایشی از سیاست بعدی نازیها که وحشیانه «کارگران خارجی» را استثمار میکردند. حتی در تابستان سال۱۹۱۸ زمانی که آلمان موثرا جنگ را باخته بود او هنوز به نبوغ استراتژیک فرمانده ارتش اریش لودندورف اعتماد داشت و قانع شده بود که آلمان پیروز خواهد شد.
انقلاب نوامبر سال۱۹۱۸ که بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول رخ داد یک شوک ناخوشایند بود. این انقلاب حکومت ویلهلم را سرنگون کرد و جمهوری وایمر را تشکیل داد؛ اما برای یک بازرگان آنچه را که این جمهوری ثابت کرد یک موقعیت به غایت پرمخاطره بود. در اینجا استینس یک انعطافپذیری تاکتیکی از خود نشان داد و با رهبران اتحادیه تحت مدیریت کارل لگین، توافقنامه استینس-لگین را تنظیم کرد. براساس این توافقنامه به کارگران بدون هیچ کاهشی دستمزد روزانه ۸ساعت کار داده میشد، اتحادیهها بهعنوان نمایندگان مشروع نیروی کار به رسمیت شناخته میشدند، دستمزدها تضمین شده بود و در کسبوکارهایی که بیش از ۵۰نفر کار میکردند حق تشکیل کمیتههای کارگری هم - تحت عنوان شورای کار - داده میشد.
البته صاحبان صنایع فقط با اکراه با تشکیل یک همکاری درازمدت رفاه اجتماعی با اتحادیهها موافقت کردند؛ اما برای آنها اجماع بر سر این موضوع که امتیازات انقلابی تا حتی الامکان دست نخورده باقی بماند، ضروری بود. این شرط برای افرادی مانند استینس بسیار حیاتی بود؛ چون این نهضت برای اجتماعی کردن صنایع کلیدی در دره روهر در بهار۱۹۱۹ رشد به غایت قوی داشت.
در ژوئن سال۱۹۲۰ استینس یک دفعه خودش را بهعنوان نماینده منتخب عضو دی وی پی در رایشتاگ دید. او در نقشش بهعنوان نماینده پارلمان با آلبرت ووگلر، مدیر عامل بنگاه معدنی دویچ لوکزامبورگ ایش برگورک و هوتن آجی که بخشی از بنگاه غول پیکر استینس بود و دیگرانی از محافظهکاران حزب و جناح صنعتی همراه بود. این بازرگان از هر فرصتی برای تضمین منافعش استفاده میکرد. او در بهرهبرداری از تورم بینظیر بود و هر آنچه را که باید خریداری میشد، بهدست میآورد: بنگاه، زمین، کشتی، هتلها (برای مثال اسپلندای برلین)، کارخانههای چوب و کاغذ و روزنامهها از جمله دویچه آلگماینه تزایتونگ را که ارگان نیمهرسمی دولت بود، خریداری کرد.
نتایج آن غولی از شرکتهای بزرگ، غیرشفاف بود؛ یک امپراتوری اقتصادی که مانند آن را هرگز آلمان ندیده بود. یکی از معاصران استینس، او را اینگونه توصیف کرده بود که در میان «پادشاهان تورم او به مثابه قیصر در میان شاهزادههای منطقهای آلمان» بود. در میان یکسری از مقالاتی که درباره رهبران اقتصادی آلمان نوشته شده بود، ولت بوهن نتیجهگیری کرده بود که بدون شک در اینجا هیچکس به اندازه هوگو استینس، این نمونه وستفلیان کوچولو، نامرتب، غیر قابل توجه که دستمزدش را در پارلمان به خاطر چهره شرقیاش با نام مستعار «پادشاه آسوری» میگیرد قدرت ندارد که آن را هم باید مدیون اموالش، موفقیتش و اشتهار تجاریاش دانست.