کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه
این مساله نخستین بار توسط اوت اونکن، تاریخدان سوئیسی - آلمانی در مقالهای با عنوان «سازگاری آدام اسمیت» که در سال ۱۸۹۷ چاپ شد، مطرح گردید.
یک سال بعد، مقاله دیگری از این نویسنده منتشر شد که عنوان رسمی آن «مساله آدام اسمیت» بود. همانطور که اونکن در مقاله اولیه خود شرح داده بود، هدف او درست کردن مساله نبود، زیرا این مساله حتی اگر هم مطرح نکرده باشند، تقریبا در تعدادی از اظهارنظرهایی که روی آثار اسمیت که اساسا آلمانیزبان بودند، بیان شده بود. این اظهارنظرها عمدتا اثر دانشآموختگان سوسیالیست آلمانی برونو هیلدربراند، کارل کنیز و لوجو برنانتو بود که نوشته آنها به نظر بعد از سال ۱۸۴۸ با این هدف صورت گرفته بود که به اقتصاد سیاسی نوعی از بنیادهای اخلاقی و اجتماعی بدهند، [بنیادهایی] که به نظر میآمد اسمیت در ابتدا آنها را به رسمیت شناخته بود، اما بعدا کنار گذاشت.
از این جنبه، نوشتههای «دانشآموختگان سوسیالیست» موازی بحثهای فرانسوی سوسیالیسم، کاپیتالیسم و حق کار بود، زیرا این نویسندگان مانند نویسندگان فرانسوی، نقش حکومت در پاسخ به نقصهای بازار و در نحوه استفاده قانونی، مالی یا قدرتهای مالی را برای تصحیح بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی، برجسته کرده بودند. بنابراین، یک همپوشانی اساسی میان ایدههای «دانشآموختگان سوسیالیست» آلمانی و ایدههای لویی بلان و یک تناظری که بر تامین مالی حکومتی به مثابه یک بخش مهم از راهحل بالقوه برای مساله کاپیتالیسم بود، وجود داشت. تا اواخر قرن نوزدهم یک تاثیر از این دغدغه ذهنی با سوسیالیسم، یا همان سوال اجتماعی و حق کار، آزمون اسمیت از روابط تقسیم کار با جامعه تجاری بود که در آزمونهای متفاوت روابط کاپیتالیسم با حکومت گنجانده شده بود. از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیست و یکم، فرمول اونکن از مساله آدام اسمیت بر بحثهای رابطه میان نظریه اخلاقی اسمیت و اقتصاد سیاسی وی غالب شده بود.
در طول زمان، مقیاس و گسترده فرمول، مفهوم عدالت اسمیت را فراگرفته بود و این سوال که آیا نظریه او پیشفرض نظریه عدالت جان رالز، فیلسوف اواخر قرن بیستم دانشگاه هاروارد است یا آنکه بازگویی مجموعهای از تمایزاتی بوده که در قرن هفدهم توسط هوگو گروتیوس، بنیانگذار قوهقضائیه مدرن، بین حقوق کامل و حقوق ناقص و اگر بخواهیم آن را بسط دهیم میان عدالت محض و طیفی از عدالت منعطفتر و تعهدات اخلاقی کمتر که با سودمندی، مصلحت و فضیلت همراه بوده، مطرح شده است. هرچند برای معاصران اسمیت، نظریه وی به یک سیستم پیچیدهتری مرتبط بوده تا نشان بدهد که چگونه حقوق ناقص و کامل را میتوان با عدالت و مصلحت ترکیب کرد. این همان چیزی است که داگلاس استوارت فیلسوف در کتابی به نام «زندگی و نوشتههای آدام اسمیت» که دوسال پس از درگذشت اسمیت منتشر شد، یعنی سال ۱۷۹۳، به تشریح سیستم اسمیت پرداخت. استوارت بر اساس نقل قولی که از دانشجوی سابق آدام اسمیت به نام جان میلر نقل میکند، نشان میدهد برخورد اسمیت با موضوع عدالت در سخنرانیهای فلسفه اخلاقش در دانشگاه گلاسگو، از طرحی پیروی میکرد که به نظر میآمد توسط مونتسکیو پیشنهاد شده بود؛ در اصل تلاش برای ردیابی پیشرفت تدریجی قوهقضائیه هم عمومی و هم خصوصی بود، از دورههای بدوی تا پختهترین آن و تا آن نقطه اثرگذاری بر آن حرفههایی که به معیشت و جمعآوری اموال و در به وجود آوردن بهبودهای مربوطه یا تغییر در قوانین و دولت مشارکت دارد.» استوارت اضافه میکند هدف اسمیت از انتشار این گزارش، توسعه قوانین و دولت بود، اما فوت او در سال ۱۷۹۱ باعث شد که فقط بخش آخر نگاهش که روزهای روشن را دیده بود بر «آن دسته از مقررات سیاسی که بنیان گذاشته شده بود» متمرکز شود «و نه بر اصل عدالت، بلکه مصلحت» و «به همین دلیل بر افزایش ثروتها، قدرت و رونق حکومت متمرکز بود».