دلارزدایی بریکس امکانپذیر است؟
بریکس، مجموعهای از کشورهای نوظهور شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است که به تعبیری در سالهای اخیر به یکی از بازیگران کلیدی در عرصه جهانی تبدیل شده است. این گروه با هدف تقویت همکاریهای اقتصادی، تجاری و سرمایهگذاری بین کشورهای عضو رشد کرده است. همچنین تلاش میکند تا صدای کشورهای در حال توسعه را در مجامع بینالمللی به جهانیان برساند و از منافع مشترک این کشورها دفاع کند. این گروه بهطور مرتب جلسات سالانه برگزار میکند که این اجلاسها در سطوح گوناگون از جمله اشخاص اول اجرایی کشورها، وزرای خارجه، وزرای اقتصاد و دیگر مقامهای دولتی در راستای گفتوگو و یافتن راهحل پیرامون مسائل مهم جهانی، از جمله توسعه پایدار و اصلاحات در نهادهای بینالمللی برگزار میشود.
شایان ذکر است، کشورهای عضو بریکس در دورههای اخیر بر توسعه بورسهای مشترک و سرمایهگذاری در پروژههای زیرساختی در کشورهای در حال توسعه نیز مشغول گفتوگو و تمرکز هستند. اما با وجود ظرفیتهای فزاینده، بریکس با چالشهای مختلفی نیز مواجه است. تفاوتهای سیاسی و اقتصادی میان کشورهای عضو، بحرانهای داخلی و ناتوانی در هماهنگی یکپارچه در برخی زمینهها همچون کلانمسالهای به نام اسرائیل، از جمله چالشهای پیشروی این گروه است. این گروه در تلاش است تاثیر دلار آمریکا بر مبادلات بینالمللی را کاهش دهد و در راستای تقویت تجارت با واحدهای پولی محلی و ایجاد سیستمهای مالی جدید برای کاهش وابستگی به دلار گام بردارد حال با توجه به موارد مذکور باید به این پرسش پاسخ داد که در عرصه واقعیتهای اقتصاد سیاسی بینالملل چه دلایلی ممکن است دلارزدایی را به یک ایده نافرجام تبدیل کند.
نخست؛ دلار آمریکا هنوز هم به عنوان ارز اصلی برای تجارت و سرمایهگذاری در سطح جهانی شناخته میشود. بر اساس آمارهای رسمی، نزدیک به ۶۰ درصد از ذخایر ارزی کشورهای جهان به دلار اختصاص دارد. همچنین بیشتر قراردادهای تجارت بینالمللی، به ویژه در حوزه انرژی، به دلار ختم میشود. در نتیجه، هر گونه ادعای خروج از سیستم دلاری بدون توجه به واقعیتهای اقتصادی و تجاری، میتواند نادرست باشد.
دوم؛ بریکس در واقع بهدنبال تنوعبخشی به سیستم مالی جهانی و کاهش وابستگی خود به دلار است، اما این تلاش به معنای دلارزدایی کامل نیست. به عنوان مثال، کشورهای بریکس سعی دارند با ایجاد توافقهای دوجانبه و چندجانبه، استفاده از ارزهای داخلی را در تجارت متقابل افزایش دهند. اما این به معنای کنار گذاشتن دلار نیست. برعکس، در بسیاری از این توافقها، دلار هنوز هم به عنوان ارز پرداختی در نظر گرفته میشود، به ویژه در معاملات بزرگ و استراتژیک.
سوم؛ بریکس در تلاش است تا با تقویت همخوانیهای اقتصادی و سیاسی، قدرت خود را در مقابل نهادهای مالی غربی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی افزایش دهد. این برنامهریزیها میتواند به ارتقای سیستمهای مالی غیردلاری بینجامد، اما این فرآیند زمانبر و پیچیده خواهد بود. کشورهای بریکس بهتنهایی قادر به جایگزینی دلار بهطور کامل نیستند و این موضوع نیازمند همکاریهای بینالمللی گستردهای است که فعلا در دسترس نیستند.
چهارم؛ نباید فراموش کرد که هرگونه تلاش برای کاهش وابستگی به دلار باید بر مبنای یک سیستم مالی پایدار و قابل اعتماد انجام گیرد. بسیاری از ارزهای موجود در بریکس، همچنان از نظر ثبات اقتصادی و سیاسی در موقعیت مطلوبی قرار ندارند. برای مثال، در حالی که چین به عنوان یک قدرت اقتصادی در حال ظهور است، اما مشکلاتی نظیر کنترلهای سرمایهای و نوسانات ارزی همچنان برای این کشور چالشبرانگیز هستند. به همین ترتیب، کشورهایی مانند روسیه و برزیل نیز با مسائلی نظیر رکود و تحریمها دستوپنجه نرم میکنند.
نگارنده معتقد است بریکس بیش از آنکه یک نهاد اقتصادی باشد، یک ساختار سیاسی است که بهطور ویژه در سالهای اخیر، به عنوان قطب مقابل ایالاتمتحده آمریکا و دیگر قدرتهای غربی شناخته میشود که برای این قطبسازی نیز میتوان دلایل گوناگونی همچون به چالشکشیدن سیاستهای نئولیبرالیسم و جهانگرایی آمریکا، گردهمآوردن منتقدان سیاستهای ایالاتمتحده آمریکا و در نهایت رژیمسازی دفاعی را در نظر گرفت.
در پایان میتوان بیان کرد که؛ تلاشهای بریکس برای کاهش وابستگی به دلار درست است و نیاز به ایجاد ساختارهای مالی تازه و متنوع دارد. اما این اقدام به معنای دلارزدایی نیست. در واقع، در حال حاضر دلار آمریکایی همچنان به عنوان ارز مرکزی در تجارت و اقتصاد جهانی باقی مانده و وضعیت آن بهسادگی قابل تغییر نیست. بنابراین ادعای دلارزدایی در بریکس تنها یک بخش از واقعیتهای موجود است و نمیتواند به عنوان یک حقیقت نادیدهگرفتهشده انگاشته شود.