تحولخواهان در آستانه بروز شکاف
مهمترین دلایل، یکی تفاوتهای شدیدی است که امروز میان دستاندرکاران ظهور این جریان وجود دارد، تاحدی که میتوان گفت در برخی موارد به تقابل کشیده است. کافی است به تمایز دیدگاههای محمدرضا بهزادیان و پدرام سلطانی اشاره کرد. چنانچه کسی به تاریخ اتاق ایران آگاه نباشد بهسختی باور خواهد کرد که روزی نهچندان دور این دو در یک جریان واحد با نام تحولخواهی فعالیت داشتهاند.
اما در یادداشت پیشین به سوابق محمدرضا بهزادیان که مدتی کوتاه ریاست اتاق تهران را برعهده داشت، و نیز به تحلیل او از صفبندی اقتصادی در میان نیروهای موجود در کشور از زبان خودش اشاره شد. هرچند مصاحبهای دیگر از او موجود است که مربوط به زمان ریاست او بر اتاق تهران است. او در این مصاحبه، شرح مفصلی از اینکه چگونه جریان تحولخواهی در اتاق ایران زاده شد ارائه میدهد؛ شرحی که باید در کنار دیگر روایتهای اعضای وقت اتاق بازرگانی خوانده شود تا واقعیت ظهور، قدرتگیری و سپس افول ستاره بخت آنها در اتاق مشخص شود.
بهزادیان در این مصاحبه از فشار زیادی که از سوی رقیب بر جریان تحولخواهی وارد میشد خبر داده و میگوید: «لابی قدرتمند و فشار شدید شکننده (احتمالا منظور، کمرشکن است) در طول بیش از ۶ماه بر همه افراد که جمع مقابل و رقیب آقایان بودند وارد آمد. فشار زیادی به منظور به هم زدن جمعی که ما گردهم آورده بودیم وجود داشت، ولی اصلا حق گلایه از این را که رقیبم به چه شیوههای اخلاقی یا غیراخلاقی متوسل میشد تا مرا از میدان به در کند به خود ندادم.»
بهزادیان در این مصاحبه که تاریخ آن در خبرگزاری ایسنا ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۸۳ ثبت شده است، به مسالهای مهم اشاره میکند: اینکه در جریان رقابت انتخاباتی این او است که به بالا و پایین مبارزه انتخاباتی آگاه است و نیز با طریق مقابله با «پروسه انحصارطلبی» آشناست.
بهزادیان درباره جو پیش از انتخابات در میان تحولخواهان میگوید: «در ابتدا مشکل این بود که متاسفانه از ناحیه برخی از افرادی که در جمع خودمان حضور داشتند -که دوست دارم اسمشان را دوستان کمتوجه بگذارم- نوعی اتهام و محکومیت علیه من منتشر شد که فلانی تمامیخواه است و میخواهد رئیس اتاق تهران و ایران باشد. ولی من در ابتدا اعلام کرده بودم که کاندیدای هیچ سمتی در اتاق تهران و ایران نخواهم شد. به دوستان گفتم که رقبای روبهرویتان را بهتر از شما میشناسم و به ابزار مختلفی از جمله تهدید، تطمیع و لابی قدرتمند مجهز هستند و اگر آدم آشنا با این پروسه انحصارطلبی مقابلشان نباشد جمع را مانند شاخههای درخت میشکنند و مانند دوره چهارم از میدان خارج میکنند.»
از آنجا که او از جمله افراد فعال در جبهه اصلاحات بوده است، میتوان اشارهاش به «آشنایی با پروسه انحصارطلبی» را به پیروزی انتخاباتی این طیف در انتخاباتهای سال ۱۳۷۶ به بعد تعبیر کرد.
او ادامه میدهد: «گفتم که به گرفتن تمامی کرسیهای ایران و تهران تظاهر میکنم و آماج تمامی حملات و نیش آنها خواهم بود، اما در پس این موضوع هرچه اکثریت بکنند به آن گردن مینهم و این روند را نیز دنبال کردیم و حتی شاید دو روز مانده به انتخابات،[مابین] دوستانم در جمع تحول، ائتلاف اصلا اینگونه نبود که من کاندیدای اتاق تهران باشم. حتی در مقطعی ۵نفر دیگر را انتخاب کرده بودیم.»
او رفتار طرف مقابل را آمیخته به ترفندها برای ایجاد تاخیر در انتخابات توصیف میکند و میگوید: «در روزهای پایانی این ۵نفر این نظریه را طرح کردند که عقیده ما این است که اگر فلانی یا فلانی نباشد، کار به انجام نمیرسد. وقتی به انتخابات اتاق ایران رسیدیم، انتخاباتی که رقیب تمامی ترفندهای خود را برای به تاخیر انداختن آن به کار بسته بود، در بین خودمان کسانی با آرزوی اینکه روی کرسی ریاست بنشینند شروع به اتهام زدن کردند، در حالی که من برای احراز این سمت آنقدر ارزش قائل نبودم که در این جامعه شریف بنگاهداران اقتصادی کشور متهم به جوانی، انحصارطلبی و بیتجربگی شوم.»
او با بیان اینکه «در روز انتخابات در جلسه هتل لاله اکثریت اعتقاد داشتند که من کاندیدای ریاست اتاق ایران شوم»، میگوید: «حتی اگر به این نظر نیز احترام میگذاشتم، اتهامات انحصارطلبی و قدرتطلبی روی دوش من بود. البته عامل دومی که در کاندیدا نشدن من برای ریاست اتاق ایران موثر واقع شد، لابی قدرتمند و رانتهای طرف مقابل بود.»
اما حکایت پیروزی تحولخواهان در این انتخابات پرفشار همچنان نکاتی برای گفتن دارد که به یادداشتهای بعدی موکول میشود؛ چه از زبان بهزادیان و چه از زبان دیگر اعضای موثر این جریان که اکنون چهرههایی آشنا در میان اعضای اتاق بازرگانی هستند؛ افرادی همچون محسن مهرعلیزاده، پدرام سلطانی و مسعود خوانساری.