چرا جدال «تحولخواهان» و «برای فردا»ییها مغلوبه شد؟
«منظور شما از جریان چیست آقای دکتر؟»
«جریانی که با یک کار تشکیلاتی به اتاق آمده و تاثیرگذار باشد. اگر در انتخابات دوره پنجم ما پشت آقای نهاوندیان نبودیم تا ۱۰۰سال دیگر اتاق از دست آقای خاموشی درنمیآمد، یا اگر در سال۱۳۸۵ ما پشت بهزادیان درنمیآمدیم، اتاق تهران شکل نمیگرفت.
رقبای ائتلاف برای فردا یک جریان است؛ هم مجمع فعالان توسعه و هم خواستاران تحول. شما بهعنوان یکسری آدم پراکنده نمیتوانید بهصورت یک جریان حرکت کنید.»
این پاسخ حمید حسینی به سوالی است که در ابتدای متن، پدرام سلطانی از او میپرسد؛ موضوع این یادداشت نیز همچنان همان مناظرهای است که در ۳ یادداشت پیشین موضوع نوشتهها بود.
درنگکردن بر یک متن، حتی خواندن و دوباره خواندن آن از عادتهای روال و معمول برای کسانی است که به فلسفه مشغولند. کاری که مزایای آن بسیار است، هرچند برای حوصلههای فراخ مناسبت دارد.
خواندن این مناظره و درنگ طولانی بر موضوعات آن نیز بدون دستاورد نیست. پیش از اینکه سلطانی بپرسد و حسینی پاسخ بدهد، مناظره به اینجا رسید که حمید حسینی به ائتلاف برای فردا انتقاد میکند که چرا در لیست خود یک چهلتکه درست کردهاند و از جریانهای مختلف در آن حضور دارند. او نتیجه چنین کاری را اینگونه توصیف میکند: «ما در اتاق نیاز به آدمهایی داریم که همفکر، همگرا و همجهت باشند و بتوانند با هم کار فراکسیونی انجام دهند. اینکه آدمهای مختلف دنیا را جمع کنیم و یک تیم ستاره درست کنیم، جواب نمیدهد.»
او ادامهمیدهد: «افرادی که اسم و عنوان خود و شرکتشان بزرگ است افرادی نیستند که الزاما در اتاق کار کنند، بلکه جریانی که در اصول با هم همفکر باشند، میتوانند کار کنند.»
حسینی سپس بهنامهای فاطمه مقیمی و یحیی آلاسحاق اشاره کرده و از حضور این افراد در لیست ائتلاف برای فردا انتقاد میکند؛ انتقادی که باتوجه به استدلال اول این متن - اگر کار گروهی نبود خاموشی ۱۰۰ سالدیگر میماند- و نیز ریشههای مشترک دو همراه قدیمی که اکنون به رقیب تبدیل شدهاند قابل فهم است. او نتیجه کار را حدس میزند و میگوید این آدمها انتخابات که تمام شد هرکدام به راهی میروند و این برای اتاق بازرگانی خوب نیست.
رویکرد حسینی مشخصا رنگ سیاسی دارد، البته نه سیاسیکاری؛ او از اصول مشترک، فعالیت به شکل یک جریان و نیز ارائه لیستی خالص و بدون چهرههای نامتجانس دفاع میکند که الگوی فعالیت سیاسی است، هرچند در مجامع دیگر نظیر اتاق نیز کارآیی دارد و تنها یک روش فعالیت جمعی است. در مقابل، سلطانی با دفاع از عملکرد خود، هرچند مجدانه تلاش میکند چهرهای لیبرال، بیطرف و غیرسیاسی از این رفتار ارائه کند همچنان دم خروس سیاست از جیب او بیرون میماند.
او پاسخ میدهد: «ما عملا خود را جریان میانهرو اتاق قلمداد میکنیم. طبیعی است که این جریان میانهرو در دو سر گروههای اتاق پیوندهایی را برقرار میکند. همانطور که بنده، آقای خوانساری، آقای پورقاضی و آقای صالحی از طیف خواستاران تحول به این گروه آمدهایم، آقایان آلاسحاق و خلیلی و خانم مقیمی از مجمع فعالان توسعه آمدند، بنابراین این بهمعنای نزدیکی گروه ما به مجمع نیست، ما سعی کردیم تعادل را حفظ کنیم.» که البته معنای پنهان آن، این خواهد بود که یک لیست برنده بستهایم که از همهجور چهره رایآور در آن یافت میشود، وگرنه به سختی بتوان حضور یحیی آلاسحاق را به مشی میانهروی منتسب کرد یا حتی مسعود خوانساری را. سلطانی ادامهمیدهد: «یکی دیگر از تفاوتهای دیدگاه ما با خواستاران تحول این است که ما هر زمان خواستیم در اتاق کار فراکسیونی انجام دهیم اصلا نتوانستیم کار کنیم.
آقای حسینی شاید به یاد داشته باشند که در دوره ششم بارها بیانیه از جانب خواستاران مینوشتیم ولی چون از جانب گروه مقابل کار ما فراکسیونی بهحساب میآمد هرگز بهجایی نمیرسید. در دوره ششم من خودم شاهد بودم هر کار فراکسیونی در اتاق بیثمر میماند و دوره هفتم دیگر ما این تجربه را رد کردیم.» سخنانی در پاسخ به اظهارات حسینی در مورد لزوم کار جمعی و یکدست.
داستان حضور آلاسحاق در دورههای بعد و رفتار انتخاباتی او، بهویژه در دوره دهم جای تحلیل دارد و نیز این حرف حمید حسینی که بلافاصله به سلطانی هشدار میدهد: «من به شما قول میدهم بعد از انتخابات یکسری از دوستان از ائتلاف برای فردا مجددا
یا به جریان سنتی اتاق میپیوندند یا به خواستاران تحول، یعنی در دوره هشتم اتاق بازرگانی عملا جریانی تحتعنوان ائتلاف برای فردا نخواهیم داشت، زیرا افراد در لحظاتی که باید تصمیمگیری کنند به ارزشها و اصول خود بازمیگردند.» حدسی که فارغ از جنبههای جدلی و مناظرهای، امروز مشخص است که تاحد زیادی نادرست از آب درآمده، اما سخن درباره آن و چگونگی پیشرفت امور اتاق در ادامه، هنوز به میانه نیز نرسیده و موضوع یادداشتهای بعدی این مجموعه است.