ما همه «اقتصاددان رفتاری» هستیم
- عنوان این نوشته عاریت گرفته شده از نوشته اقتصاددان سوئدی اریک آنگر است و البته خود او هم این عبارت را از جمله مشابهی از میلتون فریدمن در زمان بحران مالی گرفته است که خطاب به نیکسون، رئیسجمهوری وقت آمریکا گفته بود: «اکنون ما همه کینزی هستیم.» هدف اقتصاد بهعنوان یک علم تبیین انتخابهای افراد است و فهم محدودیتهای فردی و اجتماعی در مسیر مرسوم انتخاب عقلایی دقیقا به همان اندازه مهم است که فهم فرآیند انتخاب عقلایی بهعنوان زیربنای علم اقتصاد متعارف. به این معنا اقتصاددان جریان اصلی دیگر نمیتواند پیشبردهای اقتصاد رفتاری که او را در فهم پدیدههایی نظیر رویکرد افراد نسبت به ریسک، سوگیریهای رفتاری، تاثیر متقابل انتخاب بر ترجیحات و توان محاسباتی محدود یاری میرساند، نادیده بگیرد.
- اگر به گذشته علمی دو برنده دیگر نوبل اقتصاد که زمینه کاری آنها اقتصاد رفتاری بودهاست، نگاهی بیندازیم، ابتدا به هربرت سایمون (برنده نوبل اقتصاد در سال ۱۹۷۱) برمیخوریم که بهعنوان یک دانشمند علوم سیاسی، جامعهشناس، روانشناس، متخصص علم کامپیوتر و اقتصاددان معرفی میشود و سپس به دانیل کانمن (برنده نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۲) روانشناس میرسیم که به گفته خودش هرگز در هیچ کلاس اقتصادی حاضر نشده است و آنچه از اقتصاد میداند تنها حاصل یادگیری از پژوهشهای مشترک با اقتصاددانان بوده است. این دقت نشان میدهد چگونه اقتصاد و روانشناسی و علوم شناختی با یکدیگر تعامل دارند.
- امسال در تمام پیشبینیهای انجام شده در برنده جایزه نوبل، ریچارد تیلر یکی از شانسهای برندهشدن جایزه به شمار میرفت، این موضوع را میتوان به این معنا دانست که اقتصاد رفتاری دیگر آنگونه که تا اوایل دهه ۹۰ میلادی تلقی میشد، یک نحله فکری در تقابل با اقتصاد متعارف نیست و دانشمندان این حوزه به خوبی در میان اقتصاددانان جوان هم شناخته شدهاند.
- بدهبستانهای متعدد علمی بین اقتصاد متعارف و رفتاری دیگر فراوان است. در این زمینه میتوان به کتابهای «مدلسازی عقلانیت محدود Modelling Bounded Ratinalty» (نوشته آریل روبینشتاین) و «عقلانیت محدود و سازماندهی صنعتی Bounded Rationalty and Industrial Organiozation» (نوشته رانی اشپیگلر) اشاره کرد که از متدولوژی مرسوم اقتصاد متعارف برای مدلسازی عقلانیت محدود که یکی از مباحث محوری در اقتصاد رفتاری است، استفاده میکنند. به این ترتیب برخی از یافتههایی که پیشتر بهعنوان دستاوردهای اقتصاد رفتاری شمرده میشدند، به خوبی در اقتصاد متعارف جا افتادهاند و اقتصاد رفتاری بهعنوان یک جزیره مجزا در کنار علم اقتصاد دیگر افسانهای تمام شده است.
- از سوی دیگر در مقاله سخنرانی راج چتی (استاد فعلی اقتصاد در دانشگاه استنفورد و قبل از آن در دانشگاه هاروارد) در انجمن اقتصاددانان آمریکا در سال ۲۰۱۵ به این عبارت برمیخوریم: «در این مقاله، من به مدعای اقتصاد رفتاری با رویکردی عملگرا و متناسب با فضای سیاستگذاری میپردازم. به جای پرداختن به پاسخ به این سوال که آیا فروض مدل اقتصاد نئوکلاسیک معتبر هستند؟ رویکرد عملگرا با یک سوال سیاستی آغاز میشود و عوامل رفتاری را در راستایی در خدمت میگیرد که پیشبینیهای تجربی و تصمیمات سیاستی را بهبود ببخشد.» به این ترتیب چتی به روشنی تلاش میکند از دعوای اصلی اقتصاد رفتاری و متعارف فاصله بگیرد و به سوال سیاستی که هدف او است بپردازد. امروزه این رویکرد به رویکرد مرسوم اقتصاددانان جریان اصلی در مقابل اقتصاد رفتاری تبدیل شده است.
- در این میان، نکته در خور توجه در اعطای مجدد جایزه نوبل به اقتصاد رفتاری ریچارد تیلر، نقشی است که او در راهاندازی مراکز تلنگر (Nudge Units) داشتهاست. این واحدها تلاش میکنند، یافتههای اقتصاد رفتاری را در راستای کمک به سیاستگذاری اقتصادی به کار گیرند. این نحوه انتخاب در بازگشت جایزه به یک شاخه علمی، احتمالا در اعطای جایزه به آلوین راث در سال ۲۰۱۲ قابل مشاهده است که به فاصله کوتاهی پس از نوبل ۲۰۰۷ مجددا نوبل را به رشته طراحی مکانیزم تغییر داد و آن هم بیشتر به دلیل استفاده از این نظریه در طراحی مکانیزمهای جورسازی کاربردی بود.
- نهایتا آنکه هر چه مراکز تلنگر بیشتر به کمک سیاستگذاری اقتصادی میآیند و در یک چشمانداز گستردهتر باید به پاسخ به سوالاتی از این قبیل در افقهای آینده بیندیشیم: آیا روزی میآید که درسآموزیهای متقابل اقتصاددانان و متخصصان علم عصب، اقتصاد عصبی را به مرزهای جدیدی برساند که دلالتهای نظری یا سیاستگذاری از آن قابل برداشت باشد؟ آیا علم داده روشهای آماری و استنتاج مرسوم در علم اقتصاد را متحول خواهد کرد؟
ارسال نظر