مقایسه سه مکانیسم انگیزشی
این مطالعه، در حقیقت نشان داد که با شناخت مناسب و استفاده از ابزارهای روانشناختی میتوان مشکلاتی بسیار بغرنج نظیر مصرف انرژی را به میزانی قابلتوجه و با شیوهای کمهزینه و مسالمتآمیز (بدون نیاز به قوای قهریه) کنترل کرده و شرایط را بهبود بخشید. Opower، شرکتی که در سالهای اخیر به علت نوع خدماتش بسیار معروف شده، در سال ۲۰۰۷ توسط دو تحصیلکرده دانشگاه هاروارد به نامهای آلکس لَسکی و دَن یِیتس تشکیل شد. این دو نفر توانستند با استفاده از مطالعه نامبرده و مشاوره گرفتن از رابرت چیالدینی و دیگران، تاثیر قابلتوجهی در کاهش مصرف برق ایالات متحده به وجود بیاورند. این شرکت با مقایسه میزان مصرف خانوار با همسایگان (که دارای خانههای با اندازه و نوع سیستم گرمایشی ـ سرمایشی مشابه بودند) توانست افراد را به کاهش مصرف انرژی تشویق کند. این شرکت، همچنین، با تسهیل شرایط کاهش مصرف از طریق ارائه راهکارهای مناسب صرفهجویی و کاهش مصرف، توانست میزان مصرف انرژی الکتریکی در کل کشور آمریکا را در فاصله سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۳، به میزان ۲ درصد کاهش دهد. اگرچه در نگاه افراد عادی ۲ درصد کاهش در مصرف انرژی رقم کوچکی به نظر میآید، اما در نگاه یک فرد آشنا به حوزه انرژی این رقم دستاوردی قابلتوجه است. نکته بسیار چشمگیر درباره این دستاورد، بسیار ارزان بودن این رویکرد در مقایسه با دیگر رویکردهای کاهش مصرف انرژی است.
صرفه اقتصادی این رویکرد در مقایسه با رویکردهای سنتی بسیار بالا بوده و توانسته بهازای هر یک دلار هزینه، ۳/ ۲۷ کیلووات ساعت برق صرفهجویی کند. رویکردهای سنتی نظیر اطلاعرسانی عددی از طریق قبض و ارائه تخفیف از روی میزان مصرف توانستند بهازای هر یک دلار هزینه، به ترتیب، ۲/ ۰ و ۴/ ۳ کیلووات ساعت برق صرفهجویی کنند.
بازگشت سرمایه بالای این رویکرد توجه برخی از سرمایهگذاران را به خود جلب کرده و در سالهای اخیر، شرکتهای مشابه متعددی افتتاح شدهاند که به مقوله کاهش مصرف منابع انرژی، آب و... پرداخته و در این راستا اقدام به فعالیت کردهاند. یکی از این شرکتها، شرکت WaterSmart است که در سال ۲۰۰۹ تاسیس شد و در حوزه کاهش مصرف خانگی فعالیت میکند. این شرکت توانست با استفاده از رویکردی مشابه شرکت Opower (مقایسه اجتماعی و ارائه راهکار کاهش مصرف) موجب کاهش ۵ درصدی مصرف خانگی آب در کشور آمریکا شود. از دستاوردهای قابلتوجه WaterSmart این بود که توانست علاوه برکاهش ۵ درصدی مصرف آب، باعث افزایش رضایتمندی حدود ۳۶ درصدی مصرفکنندگان شود.
در سال ۲۰۱۴، کشور کاستاریکا پروژهای را آغاز کرد که هدف آن کاهش میزان مصرف خانگی آب بود. استراتژیهایی که تا آن زمان برای کاهش مصرف آب در نظر گرفته میشد بیشتر بر رویکردهای مالی نظیر افزایش قیمت و مالیات آب تمرکز داشتند. همچنین از کمپینسازی در جهت اطلاعرسانی و افزایش آگاهی افراد برای کاهش مصرف نیز استفاده شده بود. مطلع شدن اجراکنندگان پروژه از پیشرفتهای علم اقتصاد رفتاری و روشهای غیرمالی که به تلنگر معروف شده بود باعث شد آنها به کاربست رویکردهایی ساده و ارزان نظیر تلنگر زدن علاقهمند شوند و از آن بهعنوان مکملی برای روشهای سنتی استفاده کنند. بنابراین برای طراحی و انجام این پروژه از واحد آمریکای مرکزی بانک جهانی و گروه به منظور طراحی تلنگر و بررسی آن بر کاهش مصرف آب خانگی کمک گرفتند.
در این پروژه تاثیر سه مداخله رفتاری کاهش میزان مصرف خانگی آب در شهر بِلین کشور کاستاریکا مورد آزمایش و بررسی قرار گرفت. ۱- مقایسه میزان مصرف خانوار با میزان متوسط مصرف آب همسایگان؛ ۲- مقایسه میزان مصرف خانوار با میزان متوسط مصرف ساکنان شهر بلین؛ ۳- برنامهریزی خانوار برای کاهش مصرف آب.
مداخله رفتاری سوم به این دلیل طراحی شد که مطالعات قبلی نشان داده بود مردم اطلاع دقیقی از اقدامات کاهشدهنده مصرف آب ندارند. بنابراین تلاش شد تا مصرف نسبی خانوار به شکلی برجسته و پررنگ نشان داده شود و مخاطبان به سمت برنامهریزی برای کاهش مصرف متمایل شده و به این وسیله خود را متعهد به اصلاح مصرفشان کنند. برای انجام این کار، پُستکارتی به همراه قبض آب به منزل افراد فرستاده شد که حاوی میزان مصرف خانوار بود و از افراد خانوار خواسته میشد که یک هدف برای کاهش مصرف آب در نظر بگیرند (مثلا کاهش مصرف به میزان یک متر مکعب در ماه) سپس اقدامات کاهشدهنده مصرف را که در پستکارت ذکرشده بود و افراد قادر به انجام آن بودند، علامت بزنند.
نتایج این آزمایش که روی حدود ۵۶۰۰ خانوار صورت گرفت نشان داد مقایسه میزان مصرف با همسایگان توانست حدود ۴ درصد از مصرف خانوار را کاهش دهد، اما مداخله مقایسه با میزان متوسط مصرف شهری نتوانست تاثیر معناداری به وجود بیاورد. همچنین مداخله برنامهریزی برای کاهش مصرف آب نیز تاثیر معناداری داشت و توانست مصرف آب را در مقایسه با گروه کنترل حدود ۵ درصد کاهش دهد. همچنین مشخص شد که برنامهریزی و هدفگذاری برای کاهش مصرف موثرترین مداخله برای خانوارهای کممصرف و مقایسه با همسایگان موثرترین مداخله برای کاهش مصرف خانوارهای پرمصرف است.
بنابراین میتوان پی برد که اولا، چنین رویکردهایی میتواند بر رفتار مصرفی شهروندان تاثیرگذار باشد؛ دوما، چنین رویکردهایی، درمقایسه با دیگر رویکردها، بسیار ارزان هستند و بازگشت سرمایه قابلتوجهی دارند؛ سوما، اثرگذاری چنین رویکردهایی به کشورهای پیشرفته منحصر نمیشود و با شناخت درست رفتار شهروندان میتوان از چنین رویکردهایی در هر جای دنیا استفاده کرد.
باور نویسنده بر این است که حکمرانی هوشمندانه و خوب در این است که سیاستگذاران و تصمیمگیران از تمامی روشهای علمی و اجرایی موجود برای اصلاح رفتار شهروندان استفاده کنند. بنابراین، سوالی که بیش از هر چیز در این مقطع جلب توجه میکند این است که آیا سیاستگذاران و تصمیمگیران کشور به علم و دانش روز اعتماد میکنند؟ و آیا تمایل به استفاده از رویکردهای اثرگذار جدید دارند یا خیر؟
ارسال نظر