الگوی ورزشی استرالیا
لیگ فوتبال استرالیایی: ۵/ ۲ میلیارد دلار برای ۶ سال
لیگ فوتبال آمریکایی: ۲۵/ ۳۸ میلیارد دلار برای ۹ سال
لیگ بسکتبال آمریکا: ۷۸/ ۳۲ میلیارد دلار برای ۹ سال
لیگ برتر انگلیس: ۱۱ میلیارد دلار برای ۴ سال
بوندس لیگای آلمان: ۷۷/ ۳ میلیارد دلار برای ۴ سال
لیگ هاکی آمریکا و کانادا: ۱۵/ ۷ میلیارد دلار برای ۱۲ سال
لیگ فوتبال هند: ۱۸/ ۲ میلیارد دلار برای ۱۰ سال
لیگ فوتبال استرالیا: ۳۴۶ میلیون دلار برای ۶ سال
لیگ راگبی استرالیا: ۹۲۵ میلیون دلار برای ۵ سال
مسابقات داخلی و بینالمللی کریکت استرالیا: ۵۹۰ میلیون دلار برای ۴ سال
مسابقات تنیس اوپن استرالیا: ۴۰ میلیون دلار برای ۵ سال
حالا اینها را با وضعیت حق پخش تلویزیونی فوتبال یا سایر ورزشهای پرطرفدار در ایران مقایسه کنیم. فدراسیون فوتبال ایران چندین سال است که با صدا و سیما بر سر حق پخش تلویزیونی مسابقات فوتبال درگیر است، اما هنوز به نتیجهای نرسیده است. وزارت ورزش بهعنوان متولی اصلی ورزش کشور، وظیفه اصلیاش این است که با نهادهای دولتی، مجلس، قوه قضائیه و سایر نهادهای ذینفوذ در به نتیجه رسیدن این تلاشها مذاکره کرده و آنها را قانع کند که این قرارداد از نظر حرفهای، حق فوتبال است و به توسعه و پیشرفت آن کمک میکند، اما اقدام مناسبی صورت نگرفته است. متاسفانه مسولان این وزارتخانه، آنقدر که دغدغه دارند، سرمربی تیم ملی را انتخاب کنند یا به فلان فدراسیون برای انتخاب فلان مربی توصیه کنند، قدمی برای کارهای زیربنایی و توسعهای و همچنین جلب نظر نهادهای قدرتمند برای تصویب قوانینی که به امور کلان ورزش مربوط است، برنمیدارند یا حداقل اینکه کاری جدی نمیکنند. این فقط یک مثال ساده است چون همه چیز در حق پخش تلویزیونی خلاصه نمیشود. درآمد ناشی از حق پخش فقط کمک میکند که ورزش بتواند راحتتر روی پای خودش بایستد و کمکم وابستگیاش به دولت قطع شود، ولی کارهای زیاد دیگری نیاز است که ورزش را کاملا مستقل کند و در مسیر توسعه قرار دهد. تمام اینها هم فقط باید در سطح کلان مدیریتی انجام شود وگرنه در شرایط فعلی از دست یک رئیس فدراسیون یا افرادی از این قبیل کاری ساخته نیست. امروزه در کشورهایی که ورزش آنها توسعهیافته است، مدیران کلان ورزش دقیقا همین کارها را انجام میدهند. بهعنوان مثال در استرالیا سازمانی با عنوان موسسه ورزش استرالیا (AIS) وجود دارد که وظیفهاش هدفگذاری و برنامهریزی برای ورزش و موفقیت در زمینه قهرمانی است. این سازمان در کنار یکی، دو سازمان دیگر به بدنه دولت متصل هستند و تمرکزشان روی برنامهریزی، توسعه امکانات، تامین بودجه و از همه مهمتر نظارت بر روند توسعه ورزش در کشور است. این سازمان در برنامه ۱۰ سالهای که سال ۲۰۱۲ تدوین کرد و قرار است تا سال ۲۰۲۲ پیگیری شود، اهداف زیر را برای ورزش استرالیا تعیین کرد:
- قرار گرفتن در بین ۵ کشور اول مسابقات المپیک و پارالمپیک
- اول شدن در مسابقات کشورهای مشترکالمنافع
- قرار گرفتن در بین ۱۵ کشور اول مسابقات المپیک زمستانی
-کسب سالانه بیش از ۲۰ قهرمانی در مسابقات جهانی در رشتههای مختلف
در راستای رسیدن به این اهداف، موسسه ورزش استرالیا برنامههای جانبی دیگری را نیز تدوین کرده که مرحله به مرحله اجرا میشود و بودجه مربوط به فدراسیونها و سایر نهادهای ورزشی نیز بر مبنای آنها تعیین میشود. نهادها و فدراسیونهای ورزشی نیز کاملا مستقل هستند و خودشان تصمیم میگیرند که چه برنامههایی را در زمینه فنی و غیر فنی دنبال کنند تا در چارچوب سیاستهای کلان ورزش کشور به بهترین شکل ممکن به اهداف خود دست پیدا کنند.دولت استرالیا نیز در این رابطه نظارت کلان دارد و در پی این است که موفقیتهای ورزشی به توسعه ورزش در سطح عمومی کمک کند. یعنی هدف اصلی مجموعه دولت این است که ورزش در سطح عمومی رشد کند و ورزش قهرمانی تنها انگیزهای باشد برای آنهایی که تمایل دارند ورزش را بهصورت جدی و حرفهای دنبال کنند. دولت برای رسیدن به این هدف هم برنامههای مختلفی دارد که مهمترین آنها برنامه ملی
«ورزش ۲۰۳۰» است که چهار هدف خیلی مهم را دنبال میکند:
۱- مشارکت بیشتر مردم در ورزش
۲- موفقیتهای بیشتر در سطح قهرمانی
۳- افزایش سلامت و کاهش فساد در ورزش
۴- تقویت صنعت ورزش استرالیا
اینکه دولت استرالیا تا سال ۲۰۲۲ یا ۲۰۳۰ تا چه اندازه به اهداف خود برسد، قابل پیشبینی نیست. اما همین که در سطح کلان، استراتژی خاصی را دنبال میکند و برای آن برنامهریزی مشخصی دارد، میتوان امیدوار بود که بخش عمدهای از اهدافش محقق خواهد شد. شکی نیست که اگر غیر از این باشد، هیچ امیدی برای موفقیت نیست. جالب اینجاست که با وجود چنین شرایطی، همچنان بعضی از کارشناسان ورزش در استرالیا، مدیریت ورزش در این کشور را یکی از ضعیفترینها در جهان میدانند و عقیده دارند که ورزش استرالیا با این وضعیت پیشرفت زیادی نخواهد کرد. اما هر چه هست، باید برنامهای وجود داشته باشد که بتوان در مسیر آن حرکت کرد. در ایران، اما متاسفانه چنین شرایطی حاکم نیست. وزارت ورزش برنامه استراتژیکی برای ورزش ندارد و فدراسیونها تمام هم وغمشان این است که بودجهای بگیرند و خرج امور جاریشان کنند. البته در این سالهای اخیر در ورزشهایی مثل بسکتبال و والیبال قدمهای رو به جلویی برداشته شده، اما این برای پتانسیل موجود در ورزش ایران قابلقبول نیست. تازه ما اینجا درباره ورزش قهرمانی صحبت میکنیم وگرنه در سطح عمومی بیش از آنچه فکرش را بکنیم عقب هستیم. در کشورهایی که ورزش توسعهیافتهای دارند، مشارکت همگانی در ورزش را از سطوح پایین افزایش میدهند و تمرکز اصلیشان را روی این موضوع میگذارند. دلیلش هم این است که افزایش مشارکت باعث میشود صنعت ورزش توسعه پیدا کند، گردش مالی در این صنعت بالا برود و بخشهای بیشتری از جامعه از ورزش منفعت ببرند، سلامت جسمی جامعه بیشتر شود و در نهایت استعدادهای بیشتری برای پیشرفت و افتخارآفرینی در میادین بینالمللی پرورش یابد. آیا در کشور ما چنین اتفاقاتی میافتد و چنین برنامههایی وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است که هیچ، ولی اگر جواب منفی است، بهتر است زیاد روی تک شکستها در میادینی مثل جام ملتها حساس نباشیم. ما قبل از رسیدن به زمین ورزش، شکست اصلی را متحمل شدهایم و این باختها چیزی را عوض نمیکند.
ارسال نظر