آخرین سنگر سودآوری
مدافعان رشد فعلی بازار دو دسته هستند. دسته اول سوداگرانیاند که بعضا دانش مالی و اقتصادی کافی برای تحلیل این وضعیت را ندارند، ولی به لطف رشد لجامگسیخته بازار و شاید تجربه سفتهبازیهای خود، به اشکال مختلف از این شرایط منفعت زیادی کسب کردهاند. سوداگری این دسته بسیاری از افراد عادی جامعه را نیز همراه خود کرده و باعث شده بدون داشتن تخصصی، بهطور مستقیم وارد معامله در بازار شوند. با توجه به رشدهای عجیب بازار در یک سال اخیر، متوسط بازدهی افراد بیتجربه یا کمتجربه، بعضا از افراد حرفهای بازار هم بیشتر بوده و همین موجب شده تا آنها تصور کنند استعداد نهفتهای در خود کشف کردهاند. در نتیجه بورسبازی برای این دسته به تدریج جایگزین تخصص و حرفه قبلی آنها شده است و تا جایی پیش رفتهاند که با همین تجربه یکساله، در پی آموزش و راهاندازی گروه مجازی درحوزه بورس و... نیز هستند.
دسته بعدی که مورد نقد اصلی این نگارش هستند (که عمدتا دوستان همدل با رویکرد اقتصاد بازار و منتقد دخالت دولت در اقتصاد را شامل میشود)، چندین دلیل برای دفاع از وضعیت فعلی بازار دارند. عدهای از این دوستان، برآوردی از ارزش ذاتی شرکتهای بورسی ارائه میدهند که براساس آن، تنها ۳۰ تا ۴۰ درصد بازار، در وضعیت حبابی است و ارزش بازاری سایر شرکتها نیز یا با ارزش ذاتی آنها تطابق دارد یا حتی از آن پایینتر است. در مورد این برآورد، بدون در اختیار داشتن جزئیات تحلیل نمیتوان اظهارنظری کرد. با این حال مسالهای که وجود دارد، این است که این تحلیل از بازار را در چند ماه پیش نیز، از این دوستان دیدهایم. در واقع وقتی شاخص در سال گذشته درحال عبور از ۳۰۰ هزار واحد بود، این تحلیل از ارزش ذاتی و بازاری بنگاهها با همین نسبتها دیده میشد و حال که در عرض چند ماه، بازار بیش از سه برابر رشد کرده، گویی هنوز بخش اعظم بازار به همان شکل، ارزندهتر از قیمت تابلوی خود است.
برخی دیگر، دلیل رشد بازار را تورم و رشد نقدینگی میدانند. این درحالی است که ارزش بازار سرمایه ایران، چندی پیش از مجموع نقدینگی نیز فراتر رفته و در صورتی که رشد آن با همین سرعت ادامه یابد، خیلی زود از دو برابر آن هم بیشتر خواهد شد. علاوه بر آن برخی محاسبات نیز نشان میدهد که در ماههای آتی، نقدینگی جدید احتمالی نیز کفاف عرضههای جدید دولت و عرضه سهام عدالت را نداده و ممکن است بازار اصطلاحا دچار خفگی شود. با این توضیح بهنظر میرسد دیگر این بازار سهام نیست که از تورم و نقدینگی سیگنال رشد میگیرد و عجیب نیست که خود، سیگنال رشد تورم و نقدینگی را به اقتصاد میدهد.
عدهای دیگر از این استادان هم معتقدند که ریسک جزو لاینفک فعالیت در بازار سرمایه است و از این رو، نگرانی از حبابی بودن و ریزش بازار معنایی ندارد و افرادی که نگران این موضوع هستند، بهتر است سرمایه خود را به بازارهای بدون ریسک منتقل کنند. اما گویا توجه ندارند که اخیرا بسیاری از سرمایهگذاران خرد و خصوصا افراد عادی که به لطف رشدهای هیجانی بازار، به تازگی وارد آن شدهاند، داراییهای خود را از بانکها و سایر سرمایهگذاریهای کمریسکتر خارج کرده و به سمت بورس روانه شدهاند. به همین دلیل باید پرسید که آیا صرفا بازدهی بازار سرمایه بوده که منجر به این اتفاق شده یا علتهای دیگری هم وجود دارد. از قضا، نقش دولت دقیقا از همین منظر قابل ردیابی است. دخالت دولت در ماههای گذشته و در بزنگاههایی مانند تشدید تحریمها یا ماجرای FATF و حتی افزایش تنشهای سیاسی با آمریکا و در آخرین مورد آن یعنی بحران کرونا، به نوعی بوده که ریسک بازار در اکثر موارد و تا حد قابلتوجهی دمپ شده است. بنابراین به تدریج این احساس شکل گرفته که تا زمانی که کار دولت با بازار سرمایه تمام نشده است، هیچ حادثه بد و اصطلاحا ریسک سیستماتیکی نمیتواند تاثیر منفی بیش از چند روزه بر بازار داشته باشد.
اگر یک کارکرد مهم بازار سرمایه این است که عملکرد کوتاهمدت و بلندمدت بنگاهها و صنایع را بازتاب دهد، رویه فعلی عملا این موضوع را منتفی کرده است. این شکل از نوسانات شدید قیمت بنگاهها، فرصت اصلاح ساختار حاکمیتی آنها را میگیرد. قیمتها منعکسکننده هیچ فرصت یا تهدید مشخصی برای سرمایهگذاری بیرونی نیست. بهعلاوه، دخالت دولت در بازار که روند اصلاح عادی بازار را به تعویق انداخته، موجب میشود ریزش احتمالی آن در آینده، شدیدتر از حالت معمول آن باشد؛ در این صورت و زمانی که این سرگرمی عمومی تعطیل شود، زیان افراد از سقوط بازار به انبوه مشکلات معیشتی پیشین آنها خواهد افزود که میتواند تهدیدی بزرگ برای اقتصاد باشد. این سیگنالدهی غلط به سرمایهگذاران خرد و کلان، نتیجه مستقیم دخالت دولت در بازار از طریق کاهش موقتی ریسکهای منفی بازار بوده که مکانیزم قیمتی آن را مختل کرده است. بسیاری، رفتار هیجانی معاملهگران خرد را عامل نوسانات شدید این روزهای بازار سرمایه میدانند. ولی صادقانه که بنگریم، میبینیم در پشت این هیجان آنها، تقلا برای حفظ ارزش سرمایههای خرد آنهاست. بسیاری از افراد جامعه از رشدهای چند برابری طلا و دلار و مسکن در سالهای اخیر احساس شکست میکنند و بازار سرمایه را آخرین جایی میدانند که میتوانند قدری از این باخت خود را جبران کنند. قاعدتا باید سرمایهگذاری بسیاری از آنها از طریق صندوقهای سرمایهگذاری صورت میگرفت که به دلیل ظرفیت پایین، تلاشی برای جذب نقدینگی عمومی از طرف خود این صندوقها در یک سال اخیر صورت نگرفته است. دولت لوازم سرگرمی آنها را فراهم کرده است و باید پرسید چرا نباید با هیجان، وارد این بازی شوند.