بیاعتمادی طرفین مذاکره
با قدری احتیاط علمی میتوان گفت که اهمیت استراتژیک خاورمیانه برای آمریکا کمتر از گذشته شده و مسائل آن از اولویتهای نخست آمریکا خارج شده است. به طریق اولی بهنظر میرسد که موضوع ایران هم تابع همین قاعده است. بگذریم از اینکه سن زیاد بایدن و چالشهایی که ترامپ برای او ایجاد کرده و خواهد کرد باعث میشود دولت بایدن عمده انرژی خود را در سیاست داخلی مصرف کند و زمان و انرژی چندانی برای اختصاصدادن به موضوعات خارجی و موضوعات فرسایشی نظیر منازعات در خاورمیانه نداشته باشد. نتیجه عملی کاهش اهمیت برجام برای کاخسفید آن است که دولت بایدن وقت زیادی را صرف نحوه بازگشت به این توافق نخواهد کرد. برخلاف تصورات متورم در داخل ایران نسبت به موضوعات خارجی، باید پذیرفت که حداقل برای دولت بایدن موضوعات خاورمیانه اولویت چندانی ندارد و مساله شماره یک در واشنگتن نحوه مهار قدرت اقتصادی چین است. حضور برخی از کارگران سفیدپوست و حاشیهنشین شدههای اقتصادی و روستاییها در میان هواداران ترامپ و نیز مهاجمان به ساختمان کنگره در ششم ژانویه ۲۰۲۱ زنگ خطر تشدید شکافهای سیاسی بر اثر مشکلات اقتصادی و در راس همه آنها توزیع نابرابر ثروت را در آمریکا بهصدا درآورده است. چیزی که در بلندمدت تهدیدی جدی برای لیبرالدموکراسی آمریکاست.
برجام گامی برای رسیدن به یک توافق وسیعتر
از مجموعه اظهارات مقامات نزدیک به دولت بایدن چنین برمیآید که دولت او میخواهد با بازگشت بدون پیششرط به برجام زمینه را برای یک توافق وسیعتر و بلندمدتتر با ایران فراهم کند. توافقی که به گفته مقامات آمریکایی و برخی مقامات اروپایی و چینی و روسی شامل ترتیبات منطقهای در خاورمیانه و نحوه همکاری قدرتهای بزرگ با قدرتهای منطقهای در حل چالشها و بحرانهای منطقهای خواهد بود. در این راستا بر گفتوگوهای امنیتی ایران با همسایگان خود تاکید شده است. سخن گفتن از طراحی و اجرای چنین طرحهای منطقهای مسبوق بهسابقه بوده و حرف جدیدی نیست. چالشها و بحرانهای منطقه چنان درهم تنیده شدهاند که حل و فصل آنها با یک یا چند توافق و حتی حضور قدرتهای فرامنطقهای ممکن و میسر نیست. اما آن چیزی که در پیشنهاد جدید اهمیت دارد این است که علاوه بر آمریکا و اروپا بازیگران فرامنطقهای دیگر یعنی روسیه و چین هم از اجرای چنین طرحی حمایت کردهاند. با توجه به روابط نزدیک تهران با مسکو و پکن این احتمال وجود دارد که ایران این طرح را جدیتر از طرحهای قبلی مورد بررسی قرار دهد. در یک نگاه کلانتر به وضعیت موجود سیاست بینالملل چنین بهنظر میرسد که در حالحاضر افزون بر آمریکا و اروپا، روسیه و مخصوصا چین هم در شرایطی هستند که علاقهمند شکلگیری چنین توافقی هستند. آمریکا میخواهد با کاهش مداخلات خود در منطقه انرژی بیشتری را صرف مهار قدرت اقتصادی چین کند. اروپا نگران آن است که تداوم درگیریهای نظامی در منطقه باعث سرایت ناامنی از خاورمیانه به اروپا و به دنبال آن گسترش جریانهای سیاسی راستافراطی شود. روسیه امیدوار است چنین طرحی دروازه ورود آن به خلیجفارس باشد و چین میخواهد با چنین گفتوگوها و طرحهایی خود را آماده حضور در خاورمیانه پس از آمریکا کند. بنابراین هر چهار قدرت منافعی در شکلگیری یک توافق منطقهای فراگیر دارند. هر چهار قدرت از آن بیم دارند که گرفتار بحرانهای فزاینده خاورمیانه شوند و افزایش روز افزون دولتهای در حال ورشکستگی در منطقه این نگرانی را بیشتر میکند. اما با توجه به اینکه اصولا ایران با هر نوع حضور قدرتهای فرامنطقهای در منطقه مخالفت دارد و به دیده تردید به آن نگاه میکند، لذا بعید است که تا رویکارآمدن دولت جدید در مرداد ۱۴۰۰ بهصورت جدی درصدد پیوستن به این گفتوگوها یا توافق باشد. به احتمال زیاد ایران در این مورد منتظر نحوه برخورد دولت بایدن با برجام و رفع تحریمها خواهد ماند.
برجام ابزار مهار یا فرصتسازی برای ایران؟
همواره نسبت به برجام دو دیدگاه وجود داشته است و دارد. نگاه اول میگوید برجام دروازه ورود ایران به مناسبات سیاسی و اقتصادی جهانی است و میتواند به تقابل ایران با قدرتهای غربی پایان دهد و زمینه را برای حضور عادی ایران در مناسبات جهانی فراهم کند. اما دیدگاه دوم معتقد است برجام ابزاری برای مهار قدرت روزافزون منطقهای ایران و در بهترین حالت ترمزی در برابر افزایش قدرت ایران در منطقه است. تشدید دو قطبی سیاسی در ایران و آمریکا در سالهای گذشته باعث شده است که اجماع نظر میان این دو گروه و در واقع دو جریان سیاسی اصلی درباره برجام دشوار باشد. تنها اصلاحطلبان و اصولگرایان نیستند که درباره تفسیر برجام و تبعات آن بر امنیت ملی اختلافنظر شدید دارند بلکه در آمریکا هم میان جمهوریخواهان و دموکراتها اختلافنظر جدی در این مورد وجود دارد. بیاعتمادی طولانیمدت بین دو کشور مانع از آن میشود که اجماعنظر در این مورد آسان باشد. برجام را باید یک استثنا در روابط متشنج ایران و آمریکا در ۴۰سال گذشته دانست و تبدیل کردن این استثنا به قاعده کاری بسیار دشوار و زمانبر است. همانگونه که یک تنش در روابط دو کشور دوست نمیتواند باعث دشمنی آنها شود، به همین سان یک توافق در میان دو کشور دارای روابط متشنج و بیاعتماد نمیتواند به دوستی آنها منجر شود. تجربه خروج آمریکا از برجام نشان داد اجماعنظر در آمریکا درباره بهبود روابط با ایران بسیار شکنندهتر از اجماعنظر موجود در ایران درباره برجام بود. در واقع امروز در ایران کار بهجایی رسیده است که حتی خوشبینترین افراد نمیتوانند از ادامه مسیر شروعشده در برجام با قاطعیت دفاع کنند.
سازوکار بازگشت به برجام
بهنظر میرسد که هر دو طرف تهران و واشنگتن به این جمعبندی رسیدهاند که بازگشت به برجام باید بدون مذاکرات طولانی دوجانبه باشد. آنها از تجربیات گذشته آموختهاند که چنین چیزی میتواند اتفاقات پیشبینی نشدهای را بههمراه داشته باشد. اگر نیت دو طرف بر این باشد که به برجام برگردند و هر دوی آنها به این جمعبندی رسیده باشند که طرف مقابل هم خواهان بازگشت به برجام است، در این صورت بازگشت کار دشواری نخواهد بود. اما اگر اقدامات یکی از دو طرف دیگری را متقاعد کند که نیت طرف مقابل بازگشت نیست، در آن صورت روند بازگشت با دستاندازهای زیادی همراه خواهد بود. اصولا برای بازگشت به توافقی که همه اجزای آن معلوم است و در گذشته درباره آن به طورمفصل مذاکره شده است، نیاز چندانی به مذاکره ندارد، ضمن اینکه برای طرف آمریکایی این بازگشت باید مقدمه اجرای یک طرح جامعتر و وسیعتر در سطح منطقه با حضور ایران باشد. آنچه واضح است دولت آقای روحانی در ایران نخواهد توانست فراتر از بازگشت به برجام کار دیگری در این زمینه انجام دهد. نه خود آقای روحانی چنین انگیزهای دارد و نه در سطح کلان تصمیمگیری اجماعنظری در این مورد وجود دارد.