وظیفه حساس چارلز
از دید منتقدان سیستم پادشاهی، این سیستم قدیمی و بیمعناست، در حالی که از نظر طرفداران آن، در این سیستم پادشاه میتواند فراتر از اختلافات حزبی و سیاسی، نماینده ملت باشد و زمینه وحدت آن را فراهم کند. چارلز تلاش خواهد کرد نقش شخصیت ملی را بازی کند و سیستم را حداقل به همان اندازه قدرتمند که از مادرش به ارث برده است، به وارث خود تحویل دهد. استاد کالج لندن و متخصص قانون اساسی بریتانیا میگوید: «سیستم پادشاهی بهعنوان یک نهاد، صرفا با حمایت مردم میتواند به حیات خود ادامه دهد. دوره انتقال قدرت، اغلب اوقات دوره حداکثر ریسک برای پادشاهی است؛ زیرا ناگهان پادشاه تغییر میکند و مناسبات جدید حاکم میشود. همچنین مردم باید پادشاه جدید را بپذیرند.»
البته دوره کنونی انتقال قدرت با ریسک همراه نبوده است. نظرسنجیها نشان میدهد، تنها یکپنجم بریتانیاییها خواهان برگزاری انتخابات برای برگزیدن رهبر کشور هستند. طی چند دهه، این نسبت به همین اندازه بوده، یعنی میزان تمایل به برگزاری انتخابات، همواره در ۲۰درصد جمعیت وجود داشته و بیشتر نشده است. میزان محبوبیت ملکه الیزابت ۷۵درصد بود. برخی تحلیلگران میگویند، با آنکه میزان محبوبیت چارلز بسیار پایینتر است، اما بهتدریج بر آن افزوده خواهد شد. البته این افزایش تا اندازه زیادی به سیاستها و رفتار او وابسته است. باید دید او خانواده سلطنتی را در چه مسیری هدایت خواهد کرد.
ملکه الیزابت هنگام تاجگذاری، سیستم سنتی پادشاهی را به ارث برد. او در ۷۰سال حاکمیت بر بریتانیا سعی کرد، سیستم پادشاهی را به سیستمی تبدیل کند که برای عموم مردم سودمند باشد. او پیوسته اسناد و مدارک را با عنوان «خدمتگزار مردم» امضا میکرد؛ همچنین بر صدها موسسه خیریه نظارت داشت. چارلز باید خانواده سلطنتی را مدرن کند تا با شرایط کنونی بریتانیا و جهان سازگار باشد. وضعیت کنونی کشور با چند دهه قبل تفاوت زیادی دارد و میتوان گفت، تقریبا همهچیز تغییر کرده است؛ بهویژه وضعیت اقتصادی بسیار نگرانکننده است و پیشبینی شده که این وضعیت برای مدت طولانی ادامه پیدا خواهد کرد. وظیفه چارلز این است که با توجه به تحولات داخلی و خارجی، تغییرات لازم را در خانواده سلطنتی ایجاد کند و بدون شک یکی از این تغییرات، کوچککردن خانواده سلطنتی و کمکردن تعداد شاهزادگانی است که از جیب ملت منتفع میشوند.
یکی از صاحبنظران میگوید: «گفته میشود، سیستم پادشاهی ایدهآل، سیستمی است که پیوسته در حال تغییر باشد؛ اما همواره همانی است که بوده و این توازنی بسیار ظریف است که ایجاد آن دشوار خواهد بود.» شاه جدید باید یک الگوی اجتماعی باشد، بهطوری که از لحاظ سیاسی بیطرف و در عین حال، علاقهمند به مسائل کشور باشد. او باید همزمان پذیرنده تغییر و نمادی از تداوم روندهای پیشین باشد. سده قبل با کسانی که قدرت را به ارث برده بودند، مهربان نبود. در سال ۱۹۰۰ تقریبا تمامی کشورهای اروپایی دارای سیستم پادشاهی موروثی بودند؛ اما امروز تعداد بسیار کمی از این کشورها اروپایی چنین سیستمی دارند. جنگ جهانی اول سبب پایانیافتن سیستم پادشاهی در آلمان، روسیه، اتریش و مجارستان شد.
جنگ جهانی دوم نیز سیستم پادشاهی را در ایتالیا و تعدادی از کشورهای مرکز و شرق اروپا تغییر داد. این حرکت به سمت سیستم حکومتی جمهوری، این ایده را تقویت کرد که پادشاهان و ملکهها جایگاه کوچکی در دموکراسی دارند. در واقع برای بسیاری از خانوادههای سلطنتی در اروپا، رضایت از سیستم پادشاهی به همهپرسی گذاشته میشود. طبق گزارش واحد قانون اساسی کالج لندن که درباره اصلاحات در نهادهای سیاسی تحقیق میکند، در نروژ طی سال ۱۹۰۵، در لوکزامبورگ طی سال ۱۹۱۹، در بلژیک طی سال ۱۹۵۰، در دانمارک طی سال ۱۹۵۳ و در اسپانیا طی سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۸ سیستم پادشاهی به همهپرسی گذاشته شد. به دلیل پیروزی در دو جنگ جهانی و مدیریت درست ملکه الیزابت و پدرش جرج ششم، سیستم پادشاهی در انگلستان با چنین تهدیدی مواجه نبود. چارلز در سالهایی که منتظر رسیدن به پادشاهی انگلستان بود، تلاش کرد خانواده سلطنتی را نهادی باز به تصویر بکشد.
در سال ۲۰۱۳ تغییراتی در قوانین به وجود آمد تا از محدودیتهای کنونی در سیستم خانواده سلطنتی کاسته شود. طی دهههای اخیر، تغییرات فرهنگی در جامعه انگلستان رخ داده و خانواده سلطنتی باید به این تغییرات توجه کند. انگلستان به کشوری با تنوع فرهنگی بیشتر تبدیل شده است. چارلز به عنوان رئیس کلیسای انگلستان «مدافع دین» توصیف میشود؛ اما او سالهای متمادی را صرف مطالعه درباره فرهنگ اسلامی و ایجاد ارتباط با جوامع یهودی کرده است. پیشبینی میشود که در دوران پادشاهی چارلز، تغییرات در نحوه تفکر و رفتار او و خانواده سلطنتی ادامه پیدا کند.