ناممکنی ترسیم چشمانداز اقتصادی
برخلاف آنچه که تبلیغ میشد و انتظارش میرفت، حرکت به سمت یکدستی در نهادهای تصمیمگیرنده در چندسال گذشته نیز مزید بر علت شدهاست و ناآرامیها را پررنگتر کردهاست. آن تکثر و تنوع نسبی افکار و نظرات از سوی کسانی که به نمایندگی از مردم در ردههای بالایی و میانی قوای کشور بودند و میتوانستند واقعیات را دیده و حرفهای اساسی و معقول و منطقی بزنند و توانایی برنامهریزی و پشتیبانی از اقتصاد و تولید را داشتند به یکدستی و یکصدایی تبدیل شد. با این یکدستی، آنچه در عمل اتفاق افتاد سخنان ضدونقیض و ناهماهنگ در مورد مخالفان از سوی کسانی بود که در جایگاه هدایتگر و درمانگر و نسخهدهنده برای اقتصاد بیمار ایران قرار دارند و سرانجام به مجریانی میرسیم که از اجرای نسخههای خود نیز عاجز هستند.
وضعیتی که منجر به آن شدهاست که همکاری و همدلی جای خود را به ستیز و درگیری درون جامعه با هم و با حاکمیت داده است. اعتراضات اولیه دوماه اخیر با تبدیل شدن به آشوبها و ناآرامیهای گسترده و خشونت فزاینده وضعیت بسیار ناپایداری را ایجاد کردهاست. یک عنصر مهم و نادیده گرفتهشده با اثرگذاری بسیار بالا و غیرقابل پیشبینی، ورود بازیگران تعیینکننده جدید به بازی و تغییراتی است که در ذهنیت و نگرش بخش زیادی از جامعه ایجاد میشود و تبعات آن بهتدریج در نوع کنشها و واکنشها و عملکردهای درون سیستم قابلمشاهده خواهد بود.
به بیان روشنتر باید انتظار داشت همراهی و پشتیبانی اکثریت مردم با سیاستها و تصمیمات دولت، کمتر شود و حتی به سمت خنثیسازی آنها پیشبرود. همانگونه که فساد در مقیاس وسیع ، همانند سنگریزههایی در لای چرخدندههای اقتصاد عمل میکند، نافرمانی و خرابکاری و عدمهمراهی با سیاستها نیز جلوی حرکت روان و رو بهجلوی اقتصاد را میگیرد و زندگی را بر همگان سختتر میسازد. به این ترتیب اقتصاد ایران از مرحله یک بیماری مزمن که چند دهه از آن رنج میبرد گذر کردهاست و به سردرگمی، کلافگی و خستگی مفرط و خارج از تاب و توان همه اجزای آن رسیده است. در چنین شرایطی آنچه مسلط و تعیینکننده میشود نه اهداف و برنامههای بلندمدت و سخنان آرامشبخش و متین صاحبان اندیشه و خرد و تخصصهای گوناگون، بلکه تولید و رواج شایعات پرطرفدار و تبلیغات دروغین است.
با چنین تغییری در باورها و هنجارهای مردم، وضعیت همکاری به عدمهمکاری تبدیل میشود. هراس دائمی مردم و هجوم به بازارهای گوناگون با توجه به مسیر شکلدهی به شایعات، متغیرهای اقتصادی را بسیار پرنوسان میکند. این شایعات یا اصطلاحا عوامل روانی تاثیرگذار بر بازارها هستند که نقش اصلی را برعهده میگیرند. بهعبارت دیگر، هر سخنرانی و توصیه و ابراز نظر سیاستمداران و مدیران ارشد بیش از آنکه روشنگر باشد و کمکی به برنامهریزی و تصمیمگیری فعالان اقتصادی بکند با انواع تفسیرها و تحلیلهایی همراه میشود که جامعه از آن گفتهها و ناگفتهها و نوع گفتنها برداشتهای خاص خود را میکند.
تمایل روانی شکلگرفته در بخشاعظم جامعه به عدمهمراهی و همکاری با تصمیمات به شکل اقدام دستهجمعی و موفقیتشان، کشور را در شرایط آچمز و جنگ فرسایشی قرار میدهد. اگر آن بخش از جامعه تصمیم خود را بگیرد که به مقابله و معامله بهمثل دست بزند زیانهای سنگینی بر دوش خود و اقتصاد کشور میگذارد بهنحویکه هزینه مبادله فعالیتها تصاعدی افزایش یافته، بهرهوری منفیتر شده و خدماترسانی و روال عادی کسبوکارها پرهزینهتر و نارضایتی فزونتر میشود. با توجه به شکلگیری تدریجی چالشهای گوناگون که حاصل بیتوجهیها در دهههای پیش از این بودهاست شاهد پدیدارشدن ابرچالشهایی خواهیم بود که هر لحظه به مرحله تحقق و نقدشدن نزدیکتر میشوند. نوع مواجهه سایر کشورها و قدرتهای غربی در ارتباط با حکومت که معمولا منفی و خصمانه است سرعت این چرخه نارضایتی را فزونتر میکند.
نوشته را با تغییردادن این عبارت معروف که پیشبینی کار سختی است خصوصا اگر مربوط به آینده باشد به این عبارت پایان میدهم که پیشبینی چشمانداز اقتصادی ایران در این شرایط پرالتهاب و عملا ناممکن است چون هر چیزی بستگی تام و تمام به انواع راهبردها و تاکتیکها و قوت و ضعف طرفهای درگیر و نیروهای پیدا و پنهان جدیدی دارد که وارد معادله و محاسبه میشوند.