شکر و بردگان؛ ثروت، فقر و نابرابری در جامائیکا
پیتر لیندرت و جفری ویلیامسون (۲۰۱۶) نشان دادهاند که بنجامین فرانکلین در سال۱۷۵۰ درست میگفت که اقتصادهای بریتانیای آمریکای شمالی، بهویژه در جاهایی که بردهداری نسبتا مهم نبود، بهطور قابلتوجهی برابریخواه بودند. بومیان آمریکا و آفریقایی-آمریکاییها با توجه به برتری سفیدپوستان، قطعا با ادعاهای فرانکلین مقابله میکردند؛ اما آمریکا به مراتب برابرتر از اروپا بود؛ حتی در زمینه اوضاع بردگان. ثابت شده است که نظرات فرانکلین درباره برابری آمریکا در دوران استعمار درست است. او همچنین به درستی استدلال میکرد که بریتانیا در حمایت از سیستمهای کشاورزی مبتنی بر بردهداری آفریقایی اشتباه میکرد؛ زیرا سودآوری آنها به اندازهای که معاصران تصور میکردند، نبود. علاوه بر این، رونق اقتصادی این جوامع کشاورزی به فقیر شدن بردگانی بستگی داشت که محصولات صادراتی گرمسیری - تنباکو و بهویژه شکر در جامائیکا - را تولید میکردند که جامعه بریتانیا و آمریکا را در قرن۱۸ متحول میکرد. فرانکلین یکی از اولین و قانعکنندهترین استدلالها را علیه حمایت امپراتوری بریتانیا از بردهداری ارائه کرد.
یکی از دلایلی که دولت بریتانیا بهشدت از بردهداری در مزارع در هند غربی حمایت میکرد، درآمدهای زیادی بود که برای امپراتوری بریتانیا به ارمغان آورد. به این ترتیب، بردهداری مزایای اقتصادی ویژهای به همراه داشت. هم معاصران و هم مورخان مدرن فکر میکردند که جامائیکا بسیار ثروتمند است. این درست است و مطمئنا ثروت آن فوقالعاده بود، به اندازهای که پاتریک براون میتوانست در سال۱۷۵۶ ادعا کند که جامائیکا « «ثروتمندترین...مستعمره...تحت حاکمیت دولت بریتانیای کبیر» است. اما این ثروت به قدری نابرابر توزیع شده بود که فرانکلین جوامع بردهدار را بهعنوان مکانهایی با نابرابری شدید قلمداد کرد. تنها سهم ناچیزی از ثروت ایجادشده نصیب کسانی میشد که آن را در مزارع نیشکر تولید میکردند.
به گفته فرانکلین، جامائیکا باید بهعنوان محل فقر بزرگ تلقی شود تا ثروت بزرگ. مطالعات قبلی این واقعیت را پنهان کرده است؛ زیرا آنها برآوردهای مرکانتیلیستی قرن هجدهم از ارزش را بهعنوان معیار خود در نظر گرفتهاند. بنابراین استانداردهای زندگی فلاکتبار بردگان (و بیشتر نیروی کار غیر ماهر رایگان، اعم از سفید و سیاهپوست) را نادیده میگیرند و در عوض بر ثروت هنگفت چند سفیدپوست که صاحبان برده و بازرگانان مزارع هستند، تاکید میکنند. در گزارش حاضر از یک روش فزاینده متداول اتخاذشده توسط مورخان اقتصادی برای ارزیابی استانداردهای زندگی پیش از صنعتی و نابرابری در جامائیکای استعماری استفاده می شود. نتایج شگفتانگیز و قابل توجه است.
- اول، نسبت های رفاهی برای تمام افراد غیر ماهر جامائیکایی، اعم از آزاد و برده، بسیار پایین بود. آنها برای بردگان ۴۱درصد بودند (یعنی کمتر از نیمی از یک سبد معیشتی رایگان سفید را مصرف میکردند)، درحالیکه این رقم برای فقرای سفیدپوست ۹۴درصد و برای نیروی کار غیر ماهر رایگان فقط ۵۶/ ۱بود. این نسبت برای صاحبان املاک شکر ۲۴۷ بود.
- دوم، به نظر میرسد جامائیکا نابرابرترین مکان روی کره زمین بوده است، حداقل در میان مکانهایی که شواهدی برای آن وجود دارد. ضریب جینی گزارششده برای بردگان ۷۵/ ۰ بود و همچنان بدون احتساب بردگان ۷۳/ ۰بود، هر دو بسیار بالاتر از مستعمرات میانی در آمریکای شمالی بریتانیا (۳۸/ ۰) و حتی بسیار بالاتر از آمریکای جنوبی (۴۸/ ۰شامل بردگان، ۳۸/ ۰ بدون احتساب بردگان). علاوه بر این، با توجه به برآورد درآمد سرانه جامائیکا در اواخر قرن هجدهم، نابرابری آن بسیار فراتر از حد تعیینشده توسط مرز احتمال نابرابری میلانوویچ-لیندرت-ویلیامسون است که بهعنوان سطحی از نابرابری تعریف شده است که تنها سطح بقای معیشتی را برای اکثریت پایین معیشتی در جهان فراهم میکند. برای جامائیکا بدیهی است که شرایط بسیار بدتر از اینها بوده است؛ زیرا تغذیه کم، شدت کار سخت و در نتیجه مرگ و میر بالای بردهها نیازمند واردات بردههای جدید برای جایگزینی آنها بود.
- سوم، هزینههای زندگی در جامائیکا بسیار بالا بود. در سال۱۷۷۴، هزینه یک سبد معیشتی در بازار (به گرم نقره) برای جامائیکا ۳۹۳، برای لندن ۲۷۸، برای آمستردام ۲۱۱ و برای بوستون ۲۰۳ بود. یعنی هزینههای زندگی بوستون تنها ۵۲درصد از هزینههای جامائیکا بود و اوضاع در مواقع بحران بدتر میشد. بزرگترین بحران جامائیکا در قرن هجدهم پس از سال۱۷۷۸ رخ داد؛ زمانی که فرانسه و اسپانیا وارد جنگ برای استقلال آمریکا از طرف آمریکایی شدند. پس از آن، جامائیکا با محاصره شدید مواجه شد و هزینه زندگی آن بین سالهای ۱۷۷۸ و ۱۷۸۲ بهشدت افزایش یافت.
نخبگان جامائیکایی با ایجاد یک سیستم رفاهی گسترده با این مشکل فقر مقابله کردند. برای حمایت از سفیدپوستان فقیر، جامائیکاییهای ثروتمند مالیات سنگینتری نسبت به آمریکاییهای بریتانیایی دریافت میکردند. این مالیاتها صرف کمکهای ضعیف و همچنین ارتش و پلیس میشد، عمدتا برای جلوگیری از شورش بردگان و تهاجم خارجی. سیاهپوستان آزاد تا حد زیادی نادیده گرفته میشدند و سیاهپوستان بردهشده اصلا از امکانات رفاهی برخوردار نبودند. بنابراین بردگان در مواقع بحران معیشتی، بهویژه در طول جنگ برای استقلال آمریکا، بهشدت آسیب دیدند. تجزیه و تحلیل گزارش نشان میدهد که جامائیکا بهطور قابل توجهی متفاوت از سایر مستعمرات بریتانیا بود؛ بهویژه مستعمرات شمال آمریکا که فرانکلین شکوفایی و برابری آنها را جشن میگرفت.
سیستم بردهداری جامائیکا فقر شدیدی برای اکثریت (همه سیاهپوستان و تعداد قابل توجهی از سفیدپوستان) و درآمد هنگفتی برای تعداد بسیار معدودی (بازرگانان سفیدپوست) ایجاد کرد. این نه تنها تایید میکند که جامائیکا مکانی بسیار گران برای زندگی با بالاترین هزینه زندگی در اواخر قرن ۱۸ بود، بلکه ماهیت وحشیانه بردهداری در جزیره را تایید میکند (برنارد و ویلیامسون، ۲۰۱۷). مثلث بردهداری که سه ضلع آن به ترتیب اروپا، آفریقا و آمریکای جنوبی و لاتین بودند نشان میدهد که چگونه ثروت استخراجی از دو ضلع این مثلث، بعدها باعث انباشت سرمایه و تسریع انقلاب صنعتی در کشورهایی از اروپا شد که شرایط برای چنین انقلابی مهیا بود. نکته قابل توجه اثرات پایدار قرنها استعمار و تجارت برده بر نهادهای غیر رسمی، نهادهای رسمی و فرهنگ و آداب رفتاری در این کشورها است که هنوز در ابتداییترین سطوح توسعه این کشورها را با چالشهای قابل توجهی مواجه کرده است. از بیاعتمادی گسترده در سرتاسر آفریقا و در نتیجه از میان رفتن سرمایه اجتماعی تا درگیریهای قومی و مذهبی.