تعارض ابریشم و تفنگ
از سال ۲۰۱۷ به بعد، شرکتهای خصوصی امنیتی و دستگاههای اطلاعاتی در کشورهای اروپایی و آمریکایی در حال بررسی کاهش نقش تروریسم تکفیری در کشورهایشان هستند. نکته منفی اما این است که هر اندازه نقش تروریسم تکفیری در غرب رو به کاهش است، هنوز در غرب آسیا قدرتمند است و حتی میتوان از زمینههای گسترش آن در افغانستان یا سوریه سخن گفت. در سالهای اخیر عراق با افزایش قدرت دولت مرکزی خود، توانسته است تا حد زیادی تروریسم را مهار کند؛ اما سوریه، افغانستان و پاکستان همچنان قلمرو بیچون و چرای گروههای ریز و درشت تروریستی باقیماندهاند؛ بهویژه پس از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، این کشور به هاب اصلی تروریسم بدل شده و یکی از پلهای اصلی اتصال تروریستهای افراطی آسیای جنوبی و آسیای میانه شده است.
صرف قدرت داشتن طالبان در افغانستان، به رشد گروهها و به طور کلیتر اندیشه تکفیری در افغانستان دامن زده است. داعش خراسان در شرق افغانستان و بهویژه ولایتهای کنر و ننگرهار نفوذ خود را افزایش میدهد و همین حالا بیش از ۴هزار نیرو در اختیار دارد. این گروه در سالهای گذشته روی دو پروژه، یعنی هندهراسی و ایجاد بیثباتی در آن کشور از یکسو و ایرانهراسی و مقابله با تشیع از سوی دیگر تمرکز کرده و دامنه عملیاتی خودش را به کشورهایی همچون هند، بنگلادش، میانمار، مالدیو و سریلانکا گسترش داده است. القاعده بار دیگر فرماندهان اصلی خود را از شمال آفریقا، به افغانستان بازگردانده است و تخمین زده میشود حدود ۴۰۰فرمانده و نیروی حرفهای القاعده اکنون در افغانستان حضور داشته باشند.
کمی آنسوتر ترکیه هم در حال بدل شدن به بازیگری مهم در آسیای میانه، قفقاز و شمال سوریه است و خبر بد اینکه آنکارا زیر چتر حزب نواخوانی اردوغان، هنوز از گروههای نیابتی عمدتا تکفیری برای پیشبرد اهداف خود، چه در تقابل با کردها و چه در نفوذ بیشتر در قفقاز استفاده میکند و نقش عمدتا منفی در گسترش موج تازه تروریسم تکفیری در منطقه دارد. در چنین فضایی که ترکیه تصور میکند، در تناسب با جایگاه ژئوپلیتیک حساسی که دارد، سهم اندکی از کریدورهای جدید اقتصادی به دست آورده، استفاده از گروههای تکفیری برای ضربه زدن به امنیت و ثبات رقبای منطقهای به منظور کاهش توان ژئواکونومیک دیگر کشورها را نباید نادیده گرفت. در اینصورت امکان افزایش حملات تروریستی به زیرساخت کریدورهای مختلف از سوی کشورهای رقیب و در مرحله بعدی فرار سرمایه از این مناطق وجود خواهد داشت.
در برابر این دیدگاه ناامیدکننده، نگاهی خوشبینانه هم وجود دارد: در قلب یکی از پویاترین و پیچیدهترین مناطق جهان، بازی جدیدی در راه است؛ بزرگراههای عظیم، بنادر شلوغ، مسیرهای تجاری متعدد که از بیابانها، کوهها و دریاها عبور میکنند و رویای قدیمی جاده ابریشم را بازسازی میکنند، از طرح ناکام ترنسپاسیفیک دولت اوباما تا ابتکار کمربند و جاده چین و طرح تازهتر آمریکا در کریدور هند به اروپا که کشورهای عربی و اسرائیل را درگیر خود میکند، همگی نشان از پویایی گسترده در اقتصادهای آسیایی دارند. اقتصاد نیاز به آرامش و امنیت دارد و به نظر میرسد کشورهایی که برای این کریدورها سرمایهگذاری کردهاند، برای تضمین امنیت کریدورها هم نقشههایی خواهند داشت. ابتکار کمربند و جاده چین که بزرگترین اقتصاد آسیا را به آفریقا و اروپا متصل میکند، گستره جغرافیایی بیش از ۷۰کشور جهان را شامل میشود. جاده ابریشمی که چین در نظر دارد از آسیای میانه و غرب آسیا بگذرد و اقتصاد پویای چین را به مشتریانش در آنسوی جهان پیوند بزند، چین را بیش از هر زمانی درگیر مسائل امنیتی غرب آسیا کرده است.
نهتنها دولت چین برای اجرایی شدن این ابرپروژه نیازمند تضمین امنیت کشورهای مختلف از پاکستان تا کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان است، بلکه آمریکاییها هم برای به ثمر رسیدن کریدور خود که هند را به اروپا متصل میکند، نیاز دارند رویههای موجود در کشورهای عربی منطقه را متحول کنند. زمانی که جو بایدن از عصر جدید ارتباطات با پروژه چندمیلیارد دلاری کشورش در همراه کردن دولتهای عربی سخن گفت، منظورش در وهله اول رقابتی سخت با ابتکار کمربند و جاده چین در این منطقه بود؛ طرحی که به ثمر نمینشیند؛ مگر با تغییر رویههای موجود در کشورهای عرب منطقه. در همین چارچوب میتوان رویکردهای نوین کشورهای عرب منطقه، بهویژه در ریاض، دبی و دوحه را ارزیابی کرد.
در یک تحول تاریخی، کمک بسیاری از مراکز اصلی توزیع تفکر تکفیری که زمانی با استفاده از دلارهای نفتی از مدارس افراطی حمایت میکرد قطع شده است و چه در عربستان، چه در قطر و امارات، در دست نسل جوانی است که به دنبال بازسازی چهره دولتملتهای منطقه در سطح جهانی هستند. ایدئولوژی واپسگرای تکفیری بهسرعت کنار گذاشته میشود تا نسل جدید رهبران جوان عرب، چهره کشورهایشان را تغییر دهند. عربستان به دنبال تاسیس ابرشهر نئوم است، امارات میرود که به مرکز اصلی جهانی برای استارتآپهای حوزههای فناورانه بدل شود و قطر اکنون مدعی ایدئولوژی نرم اسلام سنی است. کشورهای عربی بهجای هزینه در مدارس تکفیری، به دنبال بورسیهها و فاندهای بینالمللی جذب بیشتر بهترین اساتید و دانشجویان از سراسر جهان هستند. این تحولات دانشگاهی و همه این پروژههای اقتصادی عظیم که در مسیر کریدورهای جدید اقتصادی قرار دارند، نیازمند حذف تروریسم است. با روند تغییر رهیافتهای دولتها، میتوان انتظار داشت که هر آنچه در حوزه تروریسم تکفیری همچون سنگ سخت و استوار بوده، در دهههای آتی دود شده و به هوا خواهد رفت.
با توجه به این رهیافتهای متفاوت، پرسشهای عمیقی برای آینده کریدورهای اقتصادی در منطقه مطرح میشود: آیا جذابیت شکوفایی اقتصادی میتواند شعلههای رادیکالیسم را خاموش کند یا این کریدورها، زمین بازی تازهای به گروههای تروریستی خواهد بخشید؟ آیا مشارکت پاکستان در کریدور چین راه را برای ثبات اقتصادی این کشور هموار میکند یا برعکس کل پروژه این کریدور را به دام ناامنی و ترور میافکند؟ نقش نواحی جغرافیایی ناامنی همچون مناطق قبایلی پاکستان یا شمال سوریه در برهم زدن ابرپروژههای اقتصادی بینالمللی چه خواهد بود؟ آیا همانطور که تغییر رهیافت امنیتمحور به اقتصادمحور، چهره کشورهای عربی را متحول کرده، میتواند بر دولتهای ضعیفی همچون افغانستان هم اثر مثبت بگذارد؟ افغانستان، در چهارراه این سرمایهگذاریهای بلندپروازانه، چه نقشی ایفا خواهد کرد؟