ثبات مهم‌تر از کارآمدی copy

 به کمک این دو ابزار سیاستگذار اقتصادی در راستای اهداف خود، اقدام به مداخله می‌کند. به بیانی دیگر، اگر سیاستگذار به دنبال مهار تورم یا تحریک رشد باشد، درنهایت باید از این دو ابزار بهره ببرد. شاید در وهله اول این نکته به ذهن مخاطب متبادر شود که گره مشکلات اقتصادی هر کشوری تنها با اتخاذ سیاست‌‌‌های پولی و مالی کارآمد باز خواهد شد؛ اما واقعیت زمین سخت و سرد اقتصاد فراتر از این گزاره است. این تلقی که یک‌سیاست کارآمد تمام ماجراست، برآمده از ذهن ساده‌‌‌انگار است که گمان می‌کند، سیاست اقتصادی یک دستور به‌مثابه فرمان نظامی است و انسان‌‌‌ها همچون سربازان مطیع قرار است از آن پیروی کنند. 

اما در واقعیت، همان‌طور که از مدل انتظارات عقلایی می‌‌‌دانیم، انسان‌‌‌ها موجوداتی هستند که به‌طور پیوسته، از تمام اطلاعات خود در خصوص گذشته و حال بهره می‌‌‌برند و با انجام پیش‌بینی در مورد آینده انتخاب‌‌‌های خود را شکل می‌دهند؛ انتخاب‌‌‌هایی که گاه به موفقیت سیاست‌‌‌های اقتصادی منجر شده و گاه موجب شکست آنها می‌شود؛ فارغ از آنکه این سیاست کارآمد باشد یا نباشد. حال در اینجا این پرسش مهم به وجود می‌‌‌آید که تحت چه شرایطی یک سیاست کارآمد به‌خاطر نوع واکنش مردم شکست می‌‌‌خورد؟

پاسخ این پرسش تنها یک کلمه است: عدم‌پیش‌بینی‌‌‌پذیری اقتصاد. این درست همان چیزی است که فریدمن در جمله معروف خود بیان می‌کند. آنچنان‌که از گزاره فریدمن می‌‌‌توان متوجه شد، او پا را از این هم فراتر می‌‌‌گذارد و بیان می‌کند که پیش‌بینی‌‌‌پذیری از کارآمدی و ناکارآمدی سیاست هم مهم‌تر است. مبنای عقلی این ادعا نیز ساده است. زمانی که به‌عنوان مثال قصد داریم اقدام به سرمایه‌گذاری کنیم، در واقع در حال مبادله امروز خود با آینده هستیم؛ زیرا سرمایه‌گذاری یک تعهد چندساله است. زمانی که نتوانید نرخ تورم را برای چند سال آتی پیش‌بینی کنید، زمانی که نتوانید حدسی در خصوص نرخ بهره‌‌‌های بانکی برای چند سال آینده داشته‌‌‌ باشید، زمانی که نتوانید مطمئن باشید که سیاست‌‌‌های مالی دولت در خصوص یارانه و مالیات در چند سال آتی چه روندی خواهند داشت، چگونه می‌‌‌توانید اقدام به کاری کنید که قرار است نتیجه آن را چند سال دیگر برداشت کنید؟

تصمیمات امروز بر آینده ما تاثیرگذار هستند. به همین دلیل تصمیمات خود را با نیم‌‌‌نگاهی به آینده اتخاذ می‌‌‌کنیم. درست از همین رهگذر است که انتظارات ما در خصوص آینده بر امروز ما اثرگذار است و به همین دلیل است که اگر احتمال دهیم آینده بی‌‌‌ثبات خواهد بود، دیگر کاری به کار سیاستگذار نخواهیم ‌‌‌داشت؛ به او و سیاست‌‌‌هایش اعتماد نخواهیم ‌‌‌کرد و کار خود را پیش خواهیم ‌‌‌برد و به جای سرمایه‌گذاری در بخش‌‌‌های تولیدی به بازارهای منعطف‌‌‌تری همچون ملک، ارز و طلا مراجعه خواهیم‌‌‌ کرد. براساس همین واقعیت است که از دیدگاه علم اقتصاد، پیش از آغاز هر امری، باید بی‌‌‌ثباتی از بین برود و پیش‌بینی‌‌‌پذیر بودن به محیط اقتصاد بازگردد؛ زیرا این پیش‌‌‌شرط نه یک خواسته لوکس یا فرعی، بلکه ضرورتی است بنیادین.