دنیای اقتصاد بررسی کرد؛
تداوم اجرای روشهای خلقالساعه رفع تعهد ارزی/ صادرکنندگان: اعتماد کنید؛ ما نه دزدیم، نه کلاهبردار!
به گزارش خبرنگار گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد، روشهای سختگیرانه و عموما غیرقابل اجرای دولت در رفع تعهد ارزی صادرات و به خصوص اجبار صادرکنندگان به فروش ارز با قیمت دستوری، نگرانیهای مزمنی را در فعالان اقتصادی و صادرکنندگان ایجاد کرده و حالا هم قرار است با راهاندازی مرکز مبادله طلا و ارز، مدل دیگری از سیاستگذاری دولت در حوزه بازگشت ارز صادراتی را پیادهسازی کند.
صبح امروز بود که صمد حسنزاده، رییس اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران با ابراز نگرانی از کاهش صادرات به دلیل روشهای رفع تعهد ارزی اعلام کرد: به دلیل تحمیل هزینههای اضافی بر صادرات و دلال بازی، اگر یارانههای تولید پرداخت نمیشد، کشور صادراتی نداشت.
حالا هم فعالان اقتصادی بیشتری نسبت به وضعیت کنونی صادرات و البته سختگیری در رفع تعهد ارزی، احساس نگرانی میکنند. علی خلیلی، عضو اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران در گفتگو با خبرنگار گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد به بیان روایتی میپردازد که به گفته وی، حکایت از حس ناامنی است که فعالان اقتصادی و صادرکنندگان به روشهای دولتی بازگشت ارز دارند.
او میگوید: مانند صدها بازرگان دیگر برای کسب اطلاع از چند و چون ایفای تعهدات ارزی صادرکنندگان نزد من آمده بود. فنجان چای را برداشت و بدون آنکه بخورد دوباره روی میز گذاشت. پرسید: پول زور ۹۸ تا ۱۴۰۰ را کی از ما میگیرید؟ گفتم: چرا پول زور؟ گفت من درآمدهای صادراتم را در آن سالها مانند اغلب تجار با واسطه صرافیها به شکل ریال در ایران دریافت میکردم.
وی ادامه داد که همیشه همین کار را کردهام، حتی زمانی که تعهدات ارزی نبود. ریالش را برای از حرکت نیفتادن ماشینهای کارخانه و پرداخت حقوق کارگرانم نیاز داشتم. نه واردکننده هستم و نه بانکی هست که ارز را به روش دیگری که بانک مرکزی دوست دارد، برگردانم.
آنگونه که خلیلی روایت میکند، این صادرکننده گفته بود که یک سال است قید صادرات را زده؛ اما هنوز گرفتار همان صادراتی است که مدتها است پولش را هزینه تولید و اشتغال این کشور کرده و حالا به عنوان مجرم، محکوم به پرداخت وجه المصالحه است.
او با بیان اینکه صادرکنندهای که مراجعه کرده بود، این پرسش را طرح کرد که آیا این پول زور نیست؟ تصریح کرد: جوابی نداشتم، سکوت کردم و او ادامه داد.
این فعال صادراتی با ادامه روایتی که در برخورد با برخی بازرگانان دارد، گفت: این صادرکننده که مراجعه کرده بود اعلام میکرد سال ۹۸ کارمندانم دو برابر الان بود. مجبور شدم بعضی از آنها را تعدیل کنم و چقدر سخت بود این تصمیم. هنوز نمیدانید وقتی یک دانشجوی دکتری به تو التماس میکند که به شغلم احتیاج دارم و در این شهر نمیتوانم کاری پیدا کنم، چه حس بدی دارد.
وی افزود: وقتی کارگری گریه میکند که خرج سه خانواده را با همین حقوق ناچیز میدهم، چقدر دلت به درد می آید، گر تا به حال کارخانه کوچکم را تعطیل نکردم، فقط نگران سرنوشت همین کارکنان باقیمانده هستم که همه امیدشان به روشن بودن همین دستگاههای پوسیده است و اگر رطوبت هوا آنها را خراب نمیکرد، مدتها بود بعضی از آنها را خاموش کرده بودم. الان که صادرات نداریم و بازار داخل هم خریداری ندارد، تولید اقتصادی نیست.
این فعال اقتصادی به روایتی اشاره دارد که یک صادرکننده عنوان میکند: برای رفته بودم عمان، بررسی کنم ببینم میتوانم کسب و کارم را به آنجا منتقل کنم. دوستی که مرا به این سرمایهگذاری تشویق کرده بود، ماشینش را در اختیارم گذاشت. در مسیری راه را گم کردم. از یک ماشین پلیس کمک خواستم. سعی کرد به من آدرس را توضیح دهد، اما وقتی دید متوجه نمیشوم، اشاره کرد که سوار شو و دنبال من بیا. ۵۰ کیلومتر رانندگی کرد تا من به آدرس مورد نظر برسم و بعد دوباره به پستش برگشت. ناخودآگاه رفتار او را با کشور خودم مقایسه کردم.
یادم افتاد ساعتها در بانک مرکزی معطل ماندم و اجازه ندادند وارد شوم و حتی با کسی حرف بزنم. در بقیه پرس و جوهایی که در عمان کردم، بیشتر از این ماجرا متحیر شدم؛ وقتی که دیدم به چه راحتی و بدون بروکراسی، زمین و تسهیلات و معافیتهای مالیاتی در اختیار سرمایه گذار خارجی قرار میگیرد. باز هم ذهن آشفته من این شرایط را با ایران مقایسه کرد. یادم افتاد که معافیت مالیاتی صادرکنندگان به جرم نحوه بازگردانی درآمد صادراتیم به کشور شامل حالم نشد. با خنده تلخی گفت: حالا بماند که داستانهای زیادی در بورس و اداره برق و گاز دارم.
این فعال اقتصادی ادامه داد: آن صادرکننده پرسید، شما اگر جای من بودید، چه میکردید؟ در دو راهی بدی گیر افتاده ام. از یک طرف به خانواده هایی نگاه میکنم که نان آورانشان چشم امید به حرکت چرخهای این کارخانه دارند. گاهی به بهانه افطاری یا جشن خاصی آنها را دعوت میکنم و تقریبا همه را از نزدیک میشناسم. دلم نمی آید دست رد به سینه آنها بزنم. از طرف دیگر، وقت و سرمایه ام را تلف کرده ام و دستاوردم قابل مقایسه با آنچه میتوانست باشد نیست. خیلیها تعطیل کردند و الان ساخت و ساز میکنند وضعشان به مراتب از من بهتر است. چند نفری هم همه چیز را فروختند و از ایران رفتند.
صدایش از آرامش خارج شده بود، سعی میکرد خودش را کنترل کند ولی نمیتوانست. گفت در یک تماس تلفنی با ... فردی که جوابگوی تماسم بود گفت سرمایه ممکلت را برده اید و ارزتان را هم نمیخواهید برگردانید. صدایش در گوشم هنوز مثل زنگ صدا میدهد. دلم میخواهد فریاد بزنم که به خدا ما نه دزدیم، نه کلاهبردار!
حرفش را قطع کرد و سرش را پایین انداخت. چند لحظه ای سکوت اتاق را فراگرفت. بلند شد، عذرخواهی کرد و گفت: اگر دستت میرسد، حرف دل ما را بزن. راستی نگفتی پول زور را کی باید بپردازم؟ بدون اینکه منتظر جواب شود و حتی بدون خداحافظی از اتاقم خارج شد. انگار جواب را میدانست: ۹۸ تا ۱۴۰۰؟ هنوز معلوم نیست، ۱۴۰۱؟ طبق قانون ممکن نیست. ۱۴۰۲؟ تا سقف ۱۵ ماه، ... بالاخره چی؟ قوه قضاییه رسیدگی میکند. به چه جرمی؟
وی ادامه داد: تصمیم گرفتم بخشی را اختصاص بدهم به شنیدن درد دلهای تجاری که دزد نیستند، کلاهبردار نیستند، پولشویی نمیکنند، دلال نیستند، جرمشان فقط کار کردن در شرایطی است که نمیشود طبق آیین نامه و دستورالعملهای بانک مرکزی درآمدهای خود را صرف تولید و اشتغال کرد. جرمشان پایبندی به این خاک و دلدادگی به هم وطنانشان است.