تحلیل ادوارد گلیزر از کتاب «فراز و فرود ملتها» نوشته منسر اولسون
ائتلافهای توزیعی؛ عامل فروافتادن ملتها
من با عناصر اصلی در منطق اولسون اختلافنظر جدی نداشتم. قطعا حق با وی بود که «جوامع باثبات با مرزهای تغییرنیافته طی زمان گرایش به سمت تجمیع و تاسیس سازمانهای بیشتر و تبانی برای اقدام دستهجمعی پیدا میکنند.» این گروههای ذینفع اغلب زیانبار هستند: «در مجموع که نگاه میکنیم فعالیت و ازدیاد سازمانهای ذینفع خاص و انحصارات تبانیکننده باعث کاهش کارآیی و درآمد کل هر جامعهای میشوند و زندگی سیاسی را دچار انشقاق و تفرقه میکنند.» در حالیکه من پذیرفتم چنین فرآیندی احتمال وقوع دارد اما نسبت به دیدگاه اولسون که «انباشت و ازدیاد ائتلافهای توزیعی» در واقعیت امر سرنوشت ملتها را تعیین میکند، بدبین بودم.
اصلا بهنظر نمیرسیدایدههای وی ربطی به اقتصاد آمریکای پس از ریگان داشته باشد. اولسون وضعیت انگلستان طی سالهای معروف به «زمستان نارضایتی» (۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹) را بهدرستی توصیف کرده بود اما در رابطه با آمریکا احساس میشد این کشور سالهای پررونق و شکوفاتری را پیشرو دارد. در سالهای ریاستجمهوری جیمی کارتر و مشاور اقتصادی وی آلفرد کان توانسته بودیم مقرراتگذاری در صنعت حملونقل را به عقب رانده و کاهش دهیم، پس از آن ریگان اجبار کرد هرگونه مقررات جدید دولت فدرال باید سند پشتیبان تحلیل هزینه- فایده داشته باشد. نرخهای مالیات هم روبه کاهش گذاشت.
در شرایطی که از صنایع کارخانهای به بخش خدمات جابهجا میشدیم بهنظر میرسیداقتصاد ما بسیار انعطافپذیر شدهاست. در ۱۰ سالپس از ژانویه ۱۹۸۱، کل اشتغال بخش خدمات ۲۸درصد افزایش یافت و نوزدهمیلیون شغل جدید اضافه شد، درحالیکه بهنظر میرسید منطق خالی از خطای اولسون، قابل کاربرد در اقتصاد آمریکا نیست، این منطق اطمینان گسترده من به باور اقتصادی که محرک اصلی رشد اقتصادی تغییر فناورانه و انباشت عوامل تولید ازقبیل سرمایه انسانی و فیزیکی است را به چالش نکشید.
اینک ۳۰ سال بعد که به گذشته نگاه میکنم اولسون پیشگوی ماهری بهنظر میآید در حالیکه من خام و سادهاندیش بهنظر میرسم. پس از بررسی مقررات کاربری زمین بود که دوباره به سراغ نظریه اولسون رفتم؛ در واقع این مقررات باعث محدودیت رشد اقتصادی در مولدترین مناطق آمریکا شامل سیلیکونولی شد چون که ارزش ملک در این مکانها بهشدت بالا رفت. مالکان ثروتمند خانهها که علیه هرگونه پروژههای ساختوساز جدید لابیگری میکنند و قوانین سفتوسختتری را به تصویب میرسانند یک نمونه تمامعیار از «ائتلافهای توزیعی» اولسون هستند. در شرایطی که از دهه ۲۰۰۰ به دهه ۲۰۱۰ وارد شدیم آمریکا به شکل کشوری ظاهر شد که واکنش کند و ضعیفی به شوکهای مهم از قبیل بحران مالی ۲۰۰۸ و هجوم واردات چینی از خود نشان داد که دومی به «شوک چینی» معروف شد. بهنظر میرسد بخش عمومی ما هم به همین منوال دچار تصلب و فلج شدهاست؛ بهطوری که بیست و پنج سالاصلاحات در مدارس عمومی اندک بهبودی در وضعیت اسفبار کودکان فقیر شهری ایجاد نکردهاست.
اگر شما با این دیدگاه من موافقید که اغلب بهنظر میرسد آمریکا درونیها را تیمار و حمایت میکند و بیرونیها را نادیده میگیرد، پس باید شروع به خواندن این کتاب کنید. اولسون چنین بروندادی را پیشبینی کرد. حتی اگر کتاب «فراز و فرود ملتها» هیچ راه علاج سریعی برای این مساله ارائه ندهد تحلیل خصوصا روشنی درباره چرایی آن در اختیارتان میگذارد. تردید نکنید، مکان درست شروع همینجا است.
برآمدن منسر اولسون
زندگی منسر اولسون نمونه کاملی است که چگونه آمریکای میانه قرن بیستم بیرونیها را قادر ساخت در مرزهای بالایی تشکیلات کشور بالا بروند. اولسون در سال۱۹۳۲ در گراند فورکس ایالت داکوتایشمالی که شهرک روستایی دورافتاده با کمتر از بیستهزار نفر سکنه بود به دنیا آمد. پدرومادر اولسون کشاورزان مهاجر نروژی بودند. سرمایهگذاری دولت در موسسات آموزشی ازقبیل دانشگاه داکوتایشمالی در گراند فورکس و کالج کشاورزی داکوتایشمالی امکان تحرک اجتماعی رو به بالا را طی این سالها برای همه فراهم کرد، جاییکه اولسون مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد.
دستاوردهای دانشگاهی درخشان اولسون و شوروشوق سیرابنشدنی که از خود نشان داد باعث خروج از گمنامی وی در داکوتایشمالی شد. اولسون توانست برنده بورسیه رودز برای ادامه تحصیل در آکسفورد شود. او دکترای اقتصاد خود را در سال۱۹۶۳ از هاروارد دریافت کرد و به عضویت در هیاتعلمی دانشگاه پرینستون درآمد. به مدت چهار سالدر پست معاون وزیر سلامت، آموزش و رفاه آمریکا خدمت کرد. در همین زمان بود که نخستین شاهکارش «منطق اقدام دستهجمعی» را نیز منتشر کرد.
این کتاب که یک اثر فکری عظیم واقعی بود تاثیر زیادی بر علوم سیاسی، اقتصاد و جامعهشناسی گذاشت. علم اقتصاد به بررسیسیستمها میپردازد و نشان میدهد چگونه تعامل افراد اغلب نتایجی به بار میآورد که تفاوت بنیادی با اهداف آن افراد دارد. آدام اسمیت استعاره «دست نامرئی» را برای توصیف اینکه چگونه افراد با حضور در بازارها «به رغم خودخواهی و حرص و آز طبیعیشان.... بدون اینکه چنین قصدی داشته باشند و بدون اینکه حتی بدانند، منافع جامعه را بیشینه میکنند و معاش لازم برای ازدیاد گونه بشر را فراهم میسازند.» توماس شلینگ استاد راهنمای تز دکترای اولسون در دانشگاه هاروارد، در کتاب خود «محرکهای خرد و رفتارهای کلان» توضیح میدهد چگونه گروهها اغلب به سرنوشتی دچار میشوند که تولید کلشان کمتر از حاصل جمع تولید تکتک اعضای خود میشود. افراد میل به ادغام و اختلاط دارند اما ترجیح میدهند در جوامع محلی خود اقلیت نباشند، درنتیجه احتمال دارد مکان جغرافیایی خود را چنان تغییر دهند و جابهجا کنند که شهرهای کاملا منفصل و منزوی بهوجود آورند.
تمرکز کتاب «منطق اقدام دستهجمعی» اولسون بر شکاف بین انگیزههای خصوصی و رفتار دستهجمعی بود. او با اشاره به این نکته شروع کرد که «دستکم هرجا اهداف و منافع اقتصادی دخیل است، اغلب چنین چیزی بدیهی گرفته میشود که گروههای افراد دارای منافع مشترک معمولا تلاش میکنند تا آن منافع را هرچه بیشتر پیش ببرند.» کارل مارکس مروج کاملا شناختهشده چنین دیدگاهی بود که طبقههای اجتماعی، مانند بورژوازی، منافع دستهجمعی خود را بهصورت منسجم پیش میبرند. با اینحال اولسون متوجه شد این فرض بر بنیان کاملا ناقصی استوار است چون پدیده سواری مجانی باعث تضعیف تلاشهای دستهجمعی برای پیشبرد منافع طبقاتی میشود.
هر کدام از سرمایهداران بهصورت تکی که نگاه شوند منافع شخصی خود را در اولویت نسبت به منافع صنعت خاص خود یا منافع بزرگتر نظام سرمایهداری قرار میدهند. اندیشمندان قرن نوزدهم از قبیل برتراند و کورنو که درباره انحصار و رقابت تحقیق میکردند تشخیص دادند هر بنگاهی به تنهایی به نفع خود میبیند قیمتها را به کمتر از میزان انحصاری کاهش دهد تا سهم بزرگتری از بازار را به چنگ آورد. اولسون این مشاهده عینی را وارد قلمرو سیاسی کرد: «دقیقا همانگونه که برای یک تولیدکننده خاص عقلانی نیست میزان تولید خود را کاهش دهد تا با این کار قیمت محصول را در صنعت خودش بالاتر ببرد، برای چنین شخصی عقلانی نخواهد بود وقت و پول خویش را صرف یک سازمان لابیگر کند تا کمکهای دولت را برای آن صنعت بهدست آورند.
این مشاهده باعثشد تا اولسون روی شرایطی تمرکز کند که تحت آن شرایط کدام گروهها میتوانند واقعا منافعشان را پیش ببرند. گروههای کوچکتر میتوانند قویتر از گروههای بزرگتر شوند؛ چون هزینههای هماهنگی در گروههای کوچکتر کمتر است و مسائل سواری مجانی در آنها قابلمدیریت و کنترل بیشتری است. سازمانها اگر قدرت محدودکردن توزیع منافع فقط بین اعضایشان را داشته باشند، میتوانند با موفقیت بیشتری گروههای بزرگتری را نمایندگی کنند. موفقیت اتحادیهها در بنگاههای «عضو اتحادیه» به این شیوه است، چون بنگاهها توافق میکنند فقط اعضای اتحادیه را استخدام کنند. موجودیتهای لابیگر کارآمد اغلب ثروتمند میشوند چون توانایی فروش خدمات جانبی فعالیتهای سیاسی خود ازقبیل ارتباطات اجتماعی یا دسترسی به زدوبند با اعضای خودشان را دارند.
در هجده سالفاصله بین انتشار کتابهای «منطق اقدام دستهجمعی» و «فراز و فرود ملتها»، اولسون به دانشگاه مریلند انتقال یافت و به شخصیت مهمی در بین اقتصاددانان «انتخاب عمومی» تبدیل شد. این دسته از اندیشمندان بررسی میکردند چه چیزی باعث میشود دولتها همین کارهایی را که انجام میدهند، انجام دهند. نگاه دانشمندان سیاسی به اولسون نسبت به دیگر اعضای این گروه ازقبیل جیمز بیوکنن و گوردن تولاک معمولا مثبتتر بود، شاید چون اولسون تعصب فکری کمتری داشت (شوروشوق بالا و روحیه سرزنده وی نیز کمک میکرد). اقتصاددانان علاقه کمتری به کتاب «منطق اقدام دستهجمعی» اولسون نشاندادند چون تمرکز آن بر بروندادهای سیاسی باعث شد اهمیت کمتری به حوزه کاری آنها (و من) پیدا کند.
اما کتاب بعدی اولسون «فراز و فرود ملتها» توجه وی را به سمت قلب علم اقتصاد بازگرداند. اولسون در این کتاب صرفا تبیین نکرد چرا برخی صنایع در لابیگری کارآمدتر از دیگر صنایع هستند. او ثابت کرد چرا برخی اقتصادها شکوفا میشوند و برخی دیگر رو به زوال میروند. کتاب وی به روشنی نشان داد چرا غرب آمریکا در حال رونق یافتن بود درحالیکه شهر نیویورک با ورشکستگی مواجه شد و چرا آلمان شکستخورده در جنگجهانی دوم، یک دهه پس از جنگ توانست ثروتمند شود، درحالیکه انگلستان پیروز در جنگ، در سالهای پس از جنگ دچار رکود و رخوت اقتصادی شد. او نقش نیروهای سیاسی را بسیار پررنگتر از نیروهای اقتصادی در سرنوشت ملتها دید و یک نظریه کامل ارائه داد که چگونه ابتدا اقتصاد بر سیاست تاثیر میگذارد و سپس چگونه سیاست در مقابل، روی اقتصاد تاثیر میگذارد.
چرخه اولسونی
آنچه من «چرخه اولسونی» مینامم با یک لوح سفید شروع میشود، به احتمال زیاد پس از وقوع جنگ یا انقلاب که بیشتر گروههای ذینفع از پیش موجود ضعیف و جارو شدهاند. آلمان پس از جنگجهانی دوم، یا ژاپن در پایان قرن پر از جنگ و آشوب شانزدهم، شاید متناسب با این شرایط باشد. اگر نظام سیاسی اولیه دولتی درست و حسابی داشته باشد- به حد کافی قوی که از جان و مال افراد حمایت کند، اما نه آنقدر قوی که هواوهوسهای شخص حاکم به آسانی بتواند تجارت و ابتکارعملهای فردی را خفه و سرکوب کند- رشد اقتصادی شروع میشود.
این ثروت رو به افزایش آنگاه کارآفرینان سیاسی را تشویق میکند شروع به سازماندهی گروههای ذینفع کوچک و منسجم کنند و بهدنبال کسب قدرت بروند. کسبوکارها شروع به لابیگری با دولت برای تصویب مقررات حمایتی میکنند. کارگران شروع به ایجاد اصناف و اتحادیههای کارگری میکنند. کارکنان بخش عمومی تشکیلات سیاسی راهمیاندازند تا از مزایا و امتیازات ویژه دریافتی محافظت کنند.
عنصر اساسی که موفقیت این گروهها را تضمین میکند اینست که منافع آنها نصیب مجموعه متمرکز محدودی از اعضا میشود؛ درحالیکه هزینههایشان بر کل جامعه تحمیل میشود. آن هزینهها چنان بین همهجامعه پخش و تقسیم میشود که خشم عمومی کافی ایجاد نمیکند تا جلوی چنین تحرکاتی گرفته شود یا جنبشی متقابل ضد آنها ایجاد کند. آن افرادی که از یکی از این گروههای موجود منافعی کسب نمیکنند، متوجه میشوند بهتر است سرمایه سیاسی خود را صرف تشکیل یک گروه ذینفع محدود خاص خود بکنند بهجای اینکه با گروههای ذینفع موجود بجنگند.
رشد اقتصادی و ثبات تا اینجا باعث برونداد سیاسی شدهاست که عبارتست از رشد قارچگونه گروههای ذینفع، اگرچه این گروهها از نقطه بسیار ضعیفی شروع میکنند همچنانکه منافع متمرکزشان بالا میرود قدرتمند میشوند. اکنون چرخه اولسونی به سمت عرصه اقتصاد بازمیگردد. همه این گروههای تثبیتشده چنان موانعی برای تغییر ایجاد میکنند که جامعه سد راه کارآفرینی و کار مولد میشود. تقریبا هر تلاش اقتصادی جدید بهمعنای پا روی دم یک گروه تثبیتشده ذینفع موجود گذاشتن است. اقتصاد دیگر در شرایطی نیست که بتواند خودش را با شرایط در حال تغییر انطباق دهد.
اولسون ایدههای خود را با تمرکز بر ژاپن دوره ادو (توکوگاوا)، بریتانیای دهه 1970 و بخت و اقبالهای متفاوت مکانهایی درون آمریکا، تشریح و اثبات میکند. او حتی رگرسیونهای بینایالتی سازگار با تئوری خود را ارائه داد که موفقیتهای اولیه به تصلب و در نهایت شکست و عقبماندن بعدی منجر میشود. سیر تحولات منطقهای آمریکا در سال1982 از فرضیه وی پشتیبانی میکرد و بدون اتکا به فرضیه وی فهم و درک این تحولات در سال2022 تقریبا ناممکن است.
چرخه اولسونی در ایالاتمتحده
اولسون هنگام نگارش کتاب «فراز و فرود ملتها» میفهمید که مناطق قدیمیتر آمریکا از قبیل شمالشرق و غرب میانه کاملا مقرراتگذاری شده بودند و اغلب تحت تسلط گروههای تثبیتشده شامل کسبوکارها و اتحادیههای بزرگ قرار داشتند. مناطق جدیدتر ازقبیل غرب آمریکا اقتصاد بازتری داشتند. با پیروی از منطق چرخه اولسونی این مناطق جدیدتر باید سریعتر از مناطق قدیمیتر رشد میکردند. اولسون نشان داد تعداد سالهای پس از تشکیل ایالت، رابطهای منفی با رشد درآمد و رابطه مثبت با عضویت اتحادیهای دارد. سطح شهرنشینی در سال 1880، متغیر جانشین برای توسعه در سالهای عقبتر نیز با رشد کمرمق پس از سال 1965 ارتباط پیدا میکرد.
اولسون همچنین متوجه رشد سریعتر جنوب آمریکا شد. ایالاتجنوبی اگرچه در ظاهر قدمت بیشتری داشتند اما اولسون استدلال کرد که گروههای ذینفع جنوب به واسطه جنگ داخلی و وقایع پس از آن تکهپاره شده بودند، بهطوری که در قرن بیستم «الگوی قدیمی ائتلافها در جنوب، به واسطه توافق جدید روزولت و سیاستهای پس از جنگجهانی دوم دولت فدرال، به واسطه عوامل نفوذ همهجاگستر به علت ارتباطات و حملونقل بهتر، به واسطه افزایش مقاومت سیاهان، به واسطه اقتباس فناوریها و روشهای تولید جدید و شاید هنوز به واسطه عوامل دیگر در نهایت تضعیف شده بود.» نتیجه اینکه پس از 1965 جنوب آمریکا نه به وسیله پنبهکاران و نه اتحادیههای کارگری متوقف و عقبمانده نشد، بنابراین این منطقه رشد قوی یافت.
اقتصاددانان مدت زیادی است که اهمیت نسبی مقرراتگذاری را نسبت به درجه حرارت ماه ژانویه، شوکهای صنعتی و برگشت به میانگین زیر سوال بردند اما قطعا حقایقی درنظرات اولسون وجود دارد. توماس هولمز در مقاله «اثر سیاستهای ایالتی روی موقعیت مکانی صنایع کارخانهای: شواهدی از مرزهای ایالتی»، گسستگیهای شدید رشد را در مرزهای ایالتی مستند کرد که نشاندهنده اهمیت انتخابهای عمومی ازقبیل قوانین حق کار کردن است. در سال 1982 اولسون شاید درباره مقرراتگذاری کاربری زمین زیاد فکر نکرده بود اما پژوهشهای بعدی نشان دادهاست که رشد ناحیه جنوب آمریکا (بهویژه از سال1980 به بعد) تاحدودی ناشی از تسهیل ساختمانسازی در ایالتهای جنوبی و غربی آمریکا با مقرراتگذاری کمتر بودهاست.
اما درحالیکه در سال 1982 بهنظر میرسید نواحی شمالشرق و غرب میانه، شبیه بازندگان بداقبال به علت چرخه اولسونی بودند وضع کل کشور بهطور خالص عالی بهنظر میرسید. حتی اگر شهر نیویورک طی دهه 1970 دچار کژکارکردی شده بود هرکسی میتوانست خیلی راحت به دالاس یا حتی لسآنجلس نقلمکان کند. کل کشور پهنههای فراوانی برای رشد داشت چون مناطق جدیدتری وجود داشتند که هنوز گرفتار مقرراتگذاری مانع تغییر نشده بودند.
با اینحال از سال 1982 به این طرف، شوکهایی با الگوی منطقهای متفاوت رخداده که چرخه اولسونی را به دغدغه ملی تبدیل کردهاست. شوکهای دهه 1970 ازقبیل جهش قیمت نفت و «شوک ژاپن» ناشی از رقابت با ابرقدرت صنعتی جدید، همانگونه که انتظار داشتیم ضربهای نامتناسب بر مناطق قدیمی کاملا مقرراتگذاریشده آمریکا واردکردند. علاج طبیعی برای آن تغییرمکاندادن به مناطق جدیدتر با مقرراتگذاری کمتر و سبکتر بود و تغییرمکاندادن آسان بود چون در مناطق رونقیافته جدید، معدود مقرراتگذاریهای مانع ساختوساز وجود داشت.
اما پس از سال 1982 مکانهای با مقرراتگذاری بیشتر آمریکا، از شوک مثبت بهرهمند شدند و مناطق کمتر مقرراتگذاریشده آمریکا دچار شوک منفیشدند. شوک مثبت ناشی از ظهور اقتصاد اطلاعات بود. آن شوک به نفع بخشهای تحصیلکردهتر، شهریشدهتر و مقرراتگذاریتر شده آمریکا شامل سانفرانسیسکو، نیویورک و بوستن عمل کرد. شوک منفی هم نفوذ و در نهایت موج عظیم واردات از چین بود. این شوک ضربه نامتناسب سنگینی بر مناطق کمتر مقرراتگذاریشده و کمتر تحصیلکرده زد دقیقا چون این مناطق با هزینه پایینتر، مناطقی بودند که صنایعی از قبیل پوشاک و منسوجات را جذب خود کرده بودند که پیش از سال1990 در ایالتهای شمالی مستقر بودند.
چرخه اولسونی این دو شوک را پیشبینی نکرد اما آنها نیز سازگاری کامل با طرز کار آن چرخه دارند. نیروهای دیگری از قبیل تغییر فناوری وجود دارد که اقتصادهای محلی را متاثر میسازد. بهعلاوه، یک بخش از انقلاب فناوری اطلاعات را میتوان درک کرد به این نحو که چرخه اولسونی را در عمل نشان میدهد. از میانه دهه 1990 به این سو، نوآوران از قبیل کسانی که گوگل و فیسبوک را ایجاد کردند، در فضای سایبری فعالیت کردهاند؛ یک منطقه فعالیت جدید و آزاد از آن نوع مقرراتگذاری که کارآفرینان فعال در جهان فیزیکی را محدود میکند. طبق این دیدگاه، چرخه اولسونی، افول در اهمیت جهان فیزیکی قدیم و خیزش در اهمیت جهانمجازی جدید را پیشبینی کرد.
واکنش طبیعی آمریکاییها به این دو شوک حرکتکردن از مکانهایی بود که شوک منفی از واردات چینی متحمل شدند و رفتن به مکانهایی بود که شوک مثبت از انقلاب اطلاعات دریافت کردند، با اینحال جلوی این حرکت گرفتهشدهاست چون مقررات کاربری زمین در مناطق قدیمیتر و تحصیلکردهتر امکان ساختوساز کمهزینه را نمیدهد. گروههای صاحبخانههای موجود «ائتلافهای توزیعی» قوی ایجادکردهاند که مانع ساختوسازهای جدید میشود.
در سال2022 آمریکا را میتوان به سه منطقه بهجای دو منطقه تقسیم کرد. تقسیمبندی اولسون بین ایالتهای جدیدتر و قدیمیتر در بخش مرکزی آمریکا هنوز باقی است اما سواحل اکنون از هم جدا شدهاند. پژوهشهای گوناگون نشان میدهد نقطه مرکزی کژکارکردی اقتصادی آمریکا بخش شرقی از مرکز آمریکا یعنی ایالتهای غیرساحلی است که پیش از 1849 تشکیل شده بودند. بخش مرکزی آمریکا به سمت غرب به گسترش خود ادامه میدهد دقیقا همانگونه که در زمان اولسون بود. سومین منطقه سواحل را تشکیل میدهد: بهرغم قشربندیهای آن، فرصتهایی برای کارکنان دانشی خوشاقبال خصوصا آنهایی که در فضای سایبری هستند ارائه میدهد.
در حینی که چرخه اولسونی میچرخد؛ پویایی آمریکایی در حال رنگباختن است. با توجه به نیاز فزاینده به دریافت مجوز شغلی مختص ایالت، به تغییردادن شغل یا ایالت محدود میشود. درحالیکه که تشکیل کسبوکارهای جدید کاهش مییابد احساس میشود آمریکا بیشتر شبیه اقتصاد حاصل جمع صفر میشود، اقتصادی که در آن اردوگاههای متخاصم مبارزه میکنند تا قدرت عمومی کافی برای حمایت از منافع خود، با هر هزینهای که بر منافع دیگران وارد میسازد، به چنگ آورند. جوانان میبینند منافع عمومی از سوی پیرها زیر پا گذاشته است و آنها نیز چیزی مشابه برای خودشان میخواهند. اعضای برخوردارتر این جوانان حتی برای دریافت یارانه دولتی بابت بخشش بدهی دانشجویی خود لابی میکنند. با هر انتخابات جدید گروههای ذینفع جدیدی پدیدار میشوند، گروههایی که منابع عمومی را به سمت خودشان هدایت میکنند. یک طرف طرفدار کاهش مالیات است بدون اینکهتن به کاهش مخارج بدهد و طرف دیگر برای افزایش مخارج استدلال میآورد بدون اینکه افزایش درآمد جبرانکننده آن مخارج برایش مهم باشد. اولسون همین آیندهای که اکنون پیشروی ما قرار دارد را چهار دهه پیش پیشبینی کرد.
پیشگفتار اولسون برای کتاب «فراز و فرود ملتها: رشد اقتصادی، رکودتورمی و سکون اجتماعی»
در زمانیکه عده زیادی علم اقتصاد را متهم میکنند و مقصر میدانند، شاید عجیب بهنظر رسد که اقتصاددانی پیدا شود و ادعا کند نظریه اقتصادی موجود را به شیوهای بسط میدهد که نه فقط «رکودتورمی» و نرخ رشد کاهندهای را که به شکایات اخیر دامن زده است تبیین میکند، بلکه تبیین جزئی از انواع مسائلی ارائه میدهد که معمولا در انحصار حوزههای علمی دیگر است، «حکومتناپذیری» برخی جوامع مدرن، ساختار طبقاتی انگلستان و نظام کاستی در هند، توزیع قدرت و درآمد عجیب نابرابر در بسیاری از کشورهای درحال توسعه و حتی برآمدن اروپای غربی از عقبماندگی نسبی در ابتدای قرون میانه به تسلط بر کل جهان در اواخر قرن نوزدهم. با اینحال گسترش یا بهبود موفقیتآمیز چیزی که ما رضایتبخش نیافتیم امری رایج است: آن فناوری که کاربرد عملی نداشت یا پر از خطاهای برنامهنویسی بود شاید پس از توسعهیافتن بیشتر، بتواند محصولی اقتصادی و قابلاتکا شود. به همچنین علم اقتصاد، حتی وقتی با بدبینی فزاینده روبهرو شدهاست شاید با کمک یک ایده جدید به تبیین موضوعاتی کمک کند که پیش از این قابل تبیین نبود.
اگر ما قدمی به عقب برداریم تا دید کلی پیدا کنیم، نه فقط شرمساریهای بسیاری اقتصاددانان در دهه گذشته، بلکه بیش از دو قرن پیشرفت فکری تجمعی آن را نیز میبینیم. مایلم تا اقرار و اعتراف نیوتن را نقل کنم که اگر توانست فواصل دورتری را نسبت به دیگران ببیند چون بر شانه غولها ایستاده بود. اگر نیوتن توانست چنین چیزی را در قرن هفدهم بگوید، قطعا اقتصاددانان آموزشدیده امروز، هر اندازه اهمیت و جایگاه محدودی داشته باشند میتوانند دستکم به بلندای لانه یک پرنده ادعاهایی بکنند. هر اقتصاددان وارث چندین اندیشمند اصیل شناختهشده ازقبیل اسمیت، ریکاردو، میل، مارکس، والراس، ویکسل، مارشال و کینز، همچنین کمکهای مفید صدها مرد و زن تیزهوش است. حقیقتا چون غولهای علم اقتصاد معمولا به نوبت روی شانههای پیشینیان خود ایستادهاند مثل این است که اقتصاددان امروزی بر بالای هرمی بزرگ از استعدادها ایستاده است، پس چرا این همه اقتصاددان نتوانستند پدیدارشدن واقعیتهای اقتصادی جدید در دهههای 1970 و 1980 را پیشبینی کنند؟
شاید علت آن زدن چشمبندهای حرفهای باشد که به آنها فقط اجازه میداد مسیر مستقیم و آن پدیدههایی را ببینند که اقتصاددانان طبق عادت بررسی میکردهاند. این کتاب تلاش میکند نشان دهد که اگر ما به خود زحمت بدهیم به اطراف و قلمروهای سایر رشتههای علمی نیز نگاهی بیندازیم، مفهومسازی متفاوتی از کل چشمانداز پیدا خواهیم کرد.
چون این بررسی چندین قلمرو علمی را دربرمیگیرد و حتی مهمتر چون مشتاق رساندن پیام خود به سیاستگذاران و دانشجویان است سعی زیادی کردهام این کتاب را به زبانی متفاوت از زبانی که برای مقالات در نشریات اقتصادی تخصصی استفاده میکنم بنویسم. به این علت حجم کتاب بیشتر از آنی شدهاست که نیاز بود برای همکاران اقتصادی خود نوشته شود، کسانی که دغدغه نخست من آنها هستند، اما معتقدم این کتاب (به استثنای برخی پانوشتها و عبارات داخل پرانتز) قابل درک برای مردان و زنان تیزهوش در هر رشته علمی است. خوشبختانه بیشتر ایدههایی که اینجا مطرح میکنم به محض اینکه بهدرستی فهمیده و تبیین شوند عجیب ساده هستند.
من نه فقط مدیون اقتصاددانان پیش از خود هستم بلکه به تعداد خیلی زیاد ناقدان بخشندهای بدهکارم که درباره دستنویسهای این کتاب و مقالاتی که در کنار آن رشد کردند نظر دادند. این نوع منتقدان چنان زیاد و متنوع هستند که در تلاش برای با عدالت رفتار کردن با آنها، بخش تقدیر ویژه را به انتهای کتاب افزودهام. بنیادهای علمی و سایر سازمانهایی که از پژوهش من پشتیبانی کردهاند تعدادشان کمتر است، بنابراین میتوانم به آنها در اینجا اشاره کنم. مهمترین منبع پشتیبانی برای پژوهش من برنامههای اقتصاد، علوم اجتماعی و پژوهش سیاستی در بنیاد ملی علوم- برنامه پژوهش فرآیندهای نوآوری، برنامه علم اقتصاد و برنامه روشهای اندازهگیری و منابع دادهها بودهاست.
این برنامهها با وجود منابع مالی محدودشان و تقاضاهای همهجانبه که برای آنها وجود دارد، پشتیبانی ارزشمند از پژوهشی که زیربنای این نوشتهها و سایر نوشتههای حرفهای من بودهاست، بهعمل آوردند. من همچنین قدردان برنامه «منابع برای آینده» هستم، نه فقط بهخاطر پشتیبانی و مهماننوازی انگیزهبخش، بلکه همچنین برای موافقت کردن همراه با شکیبایی که منتظر بمانند چون نوشتن کتاب مربوط به دغدغههای آنها را به تاخیر انداختم تا نوشتن این کتاب را تمام کنم.
آژانس حمایت از محیطزیست و بنیاد اسلوان نیز یاریگر بودهاند و موسسه لمان، موسسه هوور دانشگاه استنفورد و مرکز بینالمللی و درو ویلسون برای اندیشمندان نیز با دادن بورسیههای پژوهشی به من چندین ماه آزادی برای نوشتن به من ارائه دادند.
هنگامی که به خانوادهام میرسم، امتنان از آنها نسبت به تشکرم از موسسات پیشگفته پیشی میگیرد. نوشتن کتابی مانند این مستلزم تمرکز شدید برای سالهای بسیاری است و همسرم و بچههایمان بیش از هرکسی به من آرامش ذهنی دادند تا این تمرکز ممکن شود، چون کتاب «منطق اقدام دستهجمعی» را به همسرم الیسون تقدیم کرده بودم، پس مناسب است این کتاب که فرزند آن یکی محسوب میشود، به سه فرزندانمان تقدیم شود.
منسر اولسون 1982