مایکل اسپنس در گفتوگو با آن برنشتاین پیشنیازهای توسعه را بر میشمارد
جهان را به رسمیت بشناسیم
این کمیسیون از سوی چند دولت و بانک جهانی پشتیبانی میشد تا درسهای بهدست آمده از ۱۳ اقتصاد رشد بالا که با میانگین نرخ دستکم ۷درصد طی ۲۵سال رشد کردند، بحث و بررسی شود. ازجمله درسهای آن این بود که اگر کشوری فقط بخواهد به تقاضای داخلی متکی باشد و نتواند فناوریهای خارجی را به خدمت بگیرد، قاعدتا مقداری رشد میکند، اما هرگز موفقیت کشورهای با رشد بالا را تکرار نخواهد کرد. کشورهای گیر کرده در تعادل رشد پایین، به رهبری قوی و دوراندیش نیاز دارند تا اصلاحات لازم برای شروع فرآیند رشد پویا را پیشببرند. راهبرد رشد نباید فهرستی از اصلاحات تلقی شود که امکان انتخاب از میان آنها وجود دارد؛ گویی «منوی با سفارشهای جداگانه» است. راهبرد رشد قابلاجرا، از مجموع اجزای آن بزرگتر است، چون اجزای جداگانه آن با یکدیگر تعامل دارند. با وقوع انقلاب دیجیتال و پیشرفتها در علم زیستپزشکی، اسپنس پیشبینی میکند مادام که توسعه فناوریها و جنبههای منفی آن بهنحو شایسته تنظیمگری شود، شاهد افزایش گسترده در بهرهوری اقتصادها خواهیم بود.
آن برنشتاین: برای من افتخار بزرگی است که به مایکل اسپنس خوشامد میگویم. از اینکه امروز به جمع ما پیوستید بسیار سپاسگزارم. کمیسیون جهانی رشد و توسعه چه بود، چرا مهم بود و اینکه شاید اندکی غیرعادی بود؟
مایکل اسپنس: این کمیسیون که به کمیسیون رشد معروف شد، در سال۲۰۰۶، یعنی تقریبا ۱۵سال پس از انتشار اجماع واشنگتنی که بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، شروع بهکار کرد. یک هدف این کمیسیون ارتقای بحثها به سطحی فراتر از اجماع واشنگتنی بود که قطعا محدودیتهایی داشت، اما سزاوار شکستی که خورد، نبود.
رهبری کمیسیون برعهده دو اقتصاددان- رابرت سولو و من- بود و با تیمی از اقتصاددانان و مشاوران پشتیبانی میشد. بیشتر اعضای کمیسیون که با ما کار کردند شخصیتهای برجسته از کشورهای درحالتوسعه (مانند تروور مانوئل) بودند که در دولتهای کشورهایشان پستهای مهم سیاستگذاری داشتند و نیز رهبران کسبوکار و سیاستگذارانی از کشورهای توسعهیافته بودند.
تجربهعملی بیشتر اعضای کمیسیون نقشی تعیینکننده در کمیسیون رشد داشت. وظیفه ما جمعآوری درسها از تجربه ۱۳ اقتصادی بود که از سال۱۹۵۰ به بعد با میانگین نرخ ۷درصد در سالیا بیشتر، به مدت ۲۵ سال یا بیشتر رشد کرده بودند. اندازه این اقتصادها با چنین نرخ رشدی، در هر دههتقریبا دوبرابر شد.
ما میخواستیم از این درسها برای آگاهکردن اذهان و اقدامات نسل بعدی رهبران، سیاستگذاران و صاحبان کسبوکارها در کشورهای درحالتوسعه استفاده کنیم. برخی از ایدهها و اندیشههایی که در گزارش ما آمده است، اینک تاریخش گذشته است. ما میدانستیم زمین در حال گرمشدن است، اما آن میزان اهمیتی را که شایستهاش است، به آن ندادیم. ما همچنین تاثیر همهجانبه تحول دیجیتال را کاملا درک نکردیم و قطعا تکه وپارهشدن و فروپاشی جزئی نظم جهانی که پس از انحلال کمیسیون اتفاق افتاد را پیشبینی نکردیم.
بهنظرتان، آن بینشها و توصیههای مهمی که ارزش خود را هنوز حفظ کردهاند، چه بودند؟ به چه نتایجی رسیدید؟
همه کشورهایی که به رشد بالا رسیدند از اقتصاد جهانی و فناوریهای جهانی استفاده کردند. اگر از این فرصتها استفاده نکنید، هرگونه امید به رشد سریع را از بین میبرید. اگر کشوری به تقاضای داخلی متکی باشد و موفق به اقتباس فناوریها از خارج نشود، ممکن است مقداری رشد کند، اما هرگز موفقیت کشورهای با رشد بالا پس از جنگجهانی دوم را تکرار نخواهد کرد.
بینش سراسری نسبتا روشن دیگر این است که بدون نرخهای سرمایهگذاری موردنیاز، رشد بالا اتفاق نمیافتد. ما دریافتیم به سرمایهگذاری حدود ۲۵درصد یا بیشتر از تولید ناخالص داخلی نیاز است تا به رشد پایدار و بالایی رسیدکه اکثر ۱۳ کشور در نمونه ما به آن دستیافتند. بدون این نرخها، شاید جهشی در رشد پیدا کنید، اما پایدار نخواهد بود. علاوهبر این، درحالیکه ترکیبات مختلفی از سرمایهگذاری خصوصی و دولتی میتوان داشت، دستکم ۲۰درصد از سرمایهگذاری باید به شکل سرمایهگذاری بخش دولتی در کالاهای عمومی باشد. بازده خصوصی آنها بسیار کمتر از بازده اجتماعی است که ایجاد میکنند.
یک بینش بسیار مهم که اقتصاددانان معمولا نادیده میگیرند این است که کشورهای گیرکرده در تعادل رشد پایین، نیازمند رهبری قوی و آیندهنگر هستند تا اصلاحات موردنیاز برای شروع فرآیند رشد پویا را پیش ببرند.
برای رهایی از انواع شرایطی که کشورهایی مانند سنگاپور، کرهجنوبی، چین و دیگران پیش از تبدیلشدن به کشورهای با رشد بالا، در آن قرار داشتند، نیازمند تغییرات نسبتا چشمگیر با هدایت رهبرانی مصمم هستند، رهبرانی که افق و چشمانداز دارند و میتوانند آن چشمانداز را بیان کنند و انتظارات را در مورد آنچه امکانپذیر است تغییر دهند. اگر این انتظارات تغییر نکنند، پس رفتار سرمایهگذاری تغییر نخواهد کرد و رشد را نمیتوان افزایش زیادی داد. یکی از اعضای کمیسیون از سنگاپور این موضوع را به روشنی مطرح کرد و چشم من را بر واقعیت بازکرد و سرانجام مجموعه مقالاتی در مورد آن موضوع تهیه کردیم.
نکته بسیار جالبی است، چون افراد زیادی هستند که توصیه میکنند چهکار بکنیم، اما آنها تغییرات سیاسی موردنیاز برای ادامهیافتن رشد را به حداقل میرسانند. کارشناسان رشد بهندرت درباره رهبری به روشی که شما صحبت میکنید صحبت میکنند.
یک دلیلش این است که اندازهگیری سهم رهبری سخت است و این نسل اقتصاددانان وزن زیادی به اندازهگیری میدهند، با اینوجود بهویژه پس از کارهای دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون، اقتصاددانان بیش از هر زمان دیگری به سمت اقتصاد سیاسی متمایل شدهاند که کار خوبی است.
آیا فکر میکنید کمیسیون اثرگذاری زیادی داشت؟ برداشت خودتان چیست؟
زمانیکه ما، در مثالی کلاسیک از زمانبندی بد، گزارش اصلی خود «گزارش رشد: راهبردهای رشد پایدار و توسعه فراگیر» را در بهار ۲۰۰۸ منتشر کردیم، بیدرنگ بدترین بحران مالی از دهه۱۹۳۰ به اینسو رخداد. چنین مقطعی، زمان مناسبی برای جلب توجه به گزارش ما نبود. تمرکز از رشد جهانی به سمت مقابله با رکود جهانی تغییر کرده بود، اما مایه دلگرمی است که گزارش ما نشانههایی از ماندگاری نسبتا طولانی را نشان میدهد. افرادی هستند که با گذشت سالها درگیری فکری جدی با این گزارش پیدا کردهاند و با قضاوت از بازخوردهایی که دریافت کردهام، همچنان به یافتن بینشهایی از گزارش که با بستر امروزی مرتبط است، ادامه میدهند. من احساس میکنم گزارش رشد میراثی برجای گذاشته است، اما مطمئنا نیاز به بهروزرسانی دارد.
آیا از درگیری فکری خود با ۱۳کشوری که طی یک دوره مداوم به رشد ۷درصدی دستیافتند، چیز دیگری هست که مایل باشید مطرح کنید؟
یک موضوع جالب که چالشهای اندازهگیری سازگار رشد در سراسر جهان را برجسته میکند، ماجرای چگونگی رسیدن ما به ۱۳ کشور بود. ابتدا با ۱۲ کشور شروع کردیم، اما سپس همکاران برزیلی ما را متقاعدکردند که برزیل هم واجد شرایط بود و ما را به ۱۳ کشور رسانید، اما سالها بعد مشخص شد محاسبات مربوط به برزیل نادرست بوده و واقعا تنها ۱۲ کشور بودند که طی ۲۵ سالاز ۱۹۵۰ به بعد ۷درصد رشد کردند.
مجادله دیگر این اتهام است که ما بررسی خود را بر اساس «نمونه اریبدار» قرار دادیم. البته که نمونه از عمد اریبدار بود. ما میتوانستیم زمان زیادی را صرف مستندسازی بلایا در سطح کشوری کنیم، اما فکر نمیکردیم این کار کمک خاصی بکند. چیزی که کنجکاو بودیم بدانیم این بود که آیا کشورهای موفق ویژگیهای مشترکی دارند یا خیر و این پرسش را به شکل تجربی دنبال کردیم. ما تلاش نمیکردیم یافتههای آماری در مورد ۱۳ کشور را در رابطه با نمونه گستردهتری بهکار ببریم.
یکی از نکات غیرمعمول در مورد گزارش شما، بخش مربوط بهکارهایی است که کشورها اگر خواهان رشد هستند باید از انجامش خودداری کنند. میخواستم بدانم اینها را از کجا آوردید؟
این بخش فکر مونتکسینگ اهلوالیا بود، یکی از مهمانان پیشین شما که دوست خوب من و شما است. مونتک آن را اینگونه بیان میکند: «سیاستگذاری در بستر یک کشور درحالتوسعه در شرایط با میزان عدمقطعیت بالا اتفاق میافتد.» او خاطرنشان کرد که سیاستگذاران واقعا دو وظیفه دارند. یکی یافتن سیاستهای خوب برای رشد و تلاش برای اجراکردن آنها، همان کاری که کارشناسان رشد همیشه در موردش صحبت میکنند، اما وظیفه دوم باید مقابلهکردن با بسیاری از ایدههای بد باشد که از سوی افراد و گروههای مختلف مطرح میشود و باید بتوان آنها را شناسایی کرد و پیش از اینکه اجرا شوند متوقفشان کرد.
ما برای رسیدن به نتیجه درست درباره آن بخش از گزارش رشد، از اعضای کمیسیون و دیگران خواستیم دو یا سه تا از بدترین ایدههایی که برخورد کرده بودند را به بحث بگذارند. بدترین ایده احتمالا یارانهدادن به سوختهای انرژی فسیلی بود. چنین یارانهدادنی بسیار وسوسهانگیز است چون ظاهرا دولت هیچگونه هزینه واقعی را متحمل نمیشود. دولتها فقط کافی است به شرکتهای نفتی دستور دهند فرآوردههای خود را زیر قیمت بازار بفروشند. این یارانه به نفع ثروتمندان و طبقه متوسط تمام میشود، کسانی که بسیار بیشتر از فقرا سوخت مصرف میکنند. کاری که دولتها در عوض آن باید بکنند فروش نفت/بنزین به قیمتهای بازار یا مالیاتگرفتن از آنها است، سپس میتوانند درآمد جمعآوری شده را در اموری که واقعا مهم هستند، مانند آموزش و زیرساخت سرمایهگذاری کنند. حتی بدتر اینکه در درازمدت، یارانهدادن به سوخت فسیلی باعث ایجاد زیرساختهایی میشود که برای جهان درگیر با تغییرات اقلیمی ناسازگار است، به این معنی که کشورها با چنین یارانهدهی در مسیر ناپایدار قرار میگیرند، بنابراین این ایده و سیاست بد، اثراتی بسیار عمیقتر نسبت به صرفا خرابکاری در تخصیص منابع فعلی دارد. کشورها با این کار واقعا در مسیر اشتباهی قرار میگیرند و چالشهای بزرگ در سالهای آینده برای خود ایجاد خواهند کرد.
از برخی موضوعات که امروزه به آنها توجه میکنید و آن زمان توجهی نمیکردید، به ما بگویید؛ چه چیزهایی از زمان پایان کمیسیون رشد تغییر کرده است؟
چیزهای زیادی تغییر کردهاند. وقتی کار را شروع کردیم، کشورهای با رشد بالا بهنظر میرسیداستثنا و نه قاعده باشند، اما اکنون، در نتیجه چندین دوره رشد موفق، تعداد افراد بسیار بیشتری در کشورهای با درآمد متوسط زندگی میکنند. این بدان معناست که چالش بزرگ اکنون این است که چگونه از «تله درآمد متوسط» پرهیز کنیم. برای خروج از آن، کشورها باید الگوهای سرمایهگذاری خود را تغییر دهند، آنها باید با چالشهای پیچیدهای مانند ارتقای سطح علم و فناوری و سرمایه انسانی خود روبهرو شوند. از بسیاری جهات رویارویی با آنها به همان سختی و گاهی سختتر از خروج یک کشور از فقر است. ما قطعا نباید کشورهای کمدرآمدی که فرآیند رشد را آغاز نکردهاند فراموش کنیم، اما چالش توسعه در حرکتکردن از فاز درآمد متوسط به درآمد بالا، اکنون بسیار برجستهتر از زمانی است که ما گزارش خود را منتشر کردیم.
زمانیکه کار را شروع کردیم، پیشبینی بزرگی و ابعاد متعدد انقلاب دیجیتال ناممکن بود. در آن زمان گوشی آیفون تازه به بازار آمده بود. مفهوم بناکردن اقتصادها روی پایههای دیجیتال هنوز وجود خارجی نداشت. بسیاری از کشورهای محروم از منابع طبیعی، با اتصال به اقتصاد جهانی و از طریق مزیت نسبی در تولیدات صنعتی کاربر رشد کردهاند. یک زمانی در آینده خواهد رسیدکه فناوری دیجیتال جایگزین این گزینه شود و روباتیک کار را بهدست بگیرد. هنوز آن زمان نرسیده و چالشهای گسترش روباتیک به همه انواع فرآیندهای تولیدی بزرگتر از آن چیزی است که بسیاری از ما فکر میکردیم، با این حال پرسشی در اینباره وجود دارد که آیا آن نوع قدرتی که تولیدات صادراتی کاربرد داشتهاست در آینده ادامه خواهد داشت یا خیر. امکانات اقتباس و بهرهمندی از مدل بهاصطلاح رشد آسیایی میتواند کاهش یابد.
پس پرسش اصلی من این است که آیا رشد فراگیر هنوز در قرن ۲۱ امکانپذیر است؟ شما گفتید گزینه محصولات تولیدی برای صادرات، یا همان مدل آسیایشرقی، هنوز دردسترس است و نباید ایمان به آن را از دست داد. میخواستم کمی در مورد آن صحبت کنید؟
نخستین بخش از فرآیند رشد فراگیر این است که کشورهای فقیر به میزان درآمد سرانه ۱۰هزار دلار در سال برسند و نقطه شروع مشترک، اقدام به تولیدات کارخانهای کاربر و مونتاژ برای صادرات است و سپس، هنگامی که به آنجا رسیدید، به سمت دیگر فعالیتهای با بهرهوری بیشتر حرکت کنید و سایر کشورها فعالیتهای نیازمند مهارت پایین را در اختیار میگیرند. در آسیا دستبهدستشدن این نوع فعالیت خاص بین کشورها از زمان جنگجهانی دوم تاکنون ادامه داشتهاست؛ از ژاپن به کرهجنوبی و تایوان به اندونزی و سپس به چین و بهتازگی بنگلادش و ویتنام، پس انتظار میرود که این فرآیند هنوز ممکن باشد. در عین حال، اینک شاهد ابعاد جدیدی در پیوند با گسترش اقتصاد دیجیتال و پیامدهای مثبت برای رشد اقتصادی و فراگیری آن هستیم. شاهد افزایش شدید جهانی فعالیتهای کارآفرینی در فضای دیجیتال هستیم. در هر قاره، کارآفرینان جدید مسائل محلی را با انواع مختلف کاربردهای دیجیتال حل میکنند. برای مثال، مدل خرید آنلاین آمازون در هند خیلی خوب کار نمیکند چون بخش خردهفروشی در این کشور واقعا بخشبندی شدهاست. کارآفرینان محلی راهحلهایی معرفی کردهاند که برای اقتصاد هند بسیار مناسبتر است. بهطور مشابه، در آفریقا تجارت الکترونیک، برنامههای کاربردی فینتک و انتقال پول توانسته است خدمات خود را به مردمی برساند که در روشهای تحویل سنتی طرف توجه قرار نگرفتهاند. در سراسر جهان کارآفرینان دیجیتال در حال واردکردن مردم پیشتر حذفشده به اقتصاد با سرعتی سریعتر از گذشته هستند.
در هند، این فناوریها یک سامانه شناسایی بیومتریک و پرداخت تعاملی یکپارچه تولید کردهاند که عمدتا به مردم روستایی بدون مدارک شناسایی و نداشتن روش کارآمد برای دریافت وجوه انتقالی و سایر پرداختها، سود میرساند. آنها اکنون به بانکداری تلفنهمراه دسترسی دارند و به لطف رشد شدید کاربران اینترنت موبایل، میتوانند در اقتصاد به شیوههایی مشارکت کنند که تا پیش از انقلاب دیجیتال غیرقابلتصور بود.
سرانجام، در حوزه آکادمیک، اکنون حجم عظیمی از پژوهشهای واقعا خوب از توماس پیکتی، امانوئل سائز، راج چتی، گابریل زوکمن و دیگران درباره موضوعات توزیعی وجود دارد که به ما امکان میدهد در مورد چگونگی توزیع مزایای رشد و گنجاندن افراد هرچه بیشتر در کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه فکر کنیم.
حال میخواهم به پرسشی متفاوت بپردازم. شما گفتهاید هیچ شانسی برای رشد فراگیر وجود ندارد اگر بسیاری از بخشهای غیرقابل تجارت همچنان در مکانهای به دور از بهرهوری باقی بمانند. منظور شما چیست و چه کاری میتوان درباره آن انجام داد؟
۱۰سال پیش، پژوهشگر آفریقایجنوبی سندیل هلاچویو و من مقالهای نوشتیم که ساختار اقتصاد آمریکا از سال۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ را ردیابی کرد. در آن مقاله بررسی کردیم که در آمریکا کجا اشتغال ایجاد میشود و کدام بخشها افزایش بهرهوری/ ارزشافزوده ایجاد میکنند. در بررسی خود با تقسیم اقتصاد به دو بخش قابلتجارت (کالا و خدمات قابلتجارت در سطح بینالمللی) و بخشی که کالاها و خدمات قابلتجارت نیستند، متوجه شدیم بهرهوری در بخش قابلتجارت تقریبا سهبرابر بیشتر از بخش غیرقابل تجارت است. این نکته بسیار مهمی است چون تقریبا ۸۰درصد اشتغال در اقتصاد آمریکا مربوط به بخشهای غیرقابل تجارت است.
دولت، مراقبتهای بهداشتی و سلامت، مهماننوازی، خردهفروشی سنتی و ساختوساز به تنهایی ۴۵درصد اشتغال را ایجاد میکنند. همه اینها بخشهایی هستند که بهطور میانگین بهرهوری پایین، درآمد کم و رشد کم دارند. در حالحاضر بسیاری از این بخشها در پی کووید-۱۹ با کمبود نیروی کار مواجهند چون مردم نمیخواهند در این نوع مشاغل کار کنند، بنابراین اگر قرار است نابرابری در اقتصاد آمریکا کمتر شود و رشد فراگیرتر شود، باید راههای افزایش میزان بهرهوری و درآمد در بخشهای غیرقابل تجارت را پیدا کنیم. افزایشهای بهرهوری که تنها روی بخشهای قابلتجارت تاثیر میگذارند، نمیتوانند درآمدهای پایین و نبود پویایی در بخشهای غیرقابل تجارت را جبران کنند.
حال در مورد انقلاب دیجیتال و اینکه چگونه میتواند به افزایش بهرهوری در کل اقتصاد کمک کند، صحبت کنیم.
اثر فناوری و جهانیشدن تا به حال جابهجاکردن مشاغل تولیدی به کشورهای درحالتوسعه و افزایش نابرابری درآمد در کشورهای توسعهیافته مانند آمریکا بودهاست. اجماع این است که بیش از ۱۰میلیون شغل تولیدی در سطوح درآمد متوسط تا بالا در آمریکا از بین رفته که ناشی از برآمدن چین و دیگر مراکز تولیدی بودهاست. این تحولات به افزایش نابرابری در آمریکا کمک کرد چون که آنها باعث خارجشدن عده زیادی از میانه توزیع درآمد شدند.
اکنون توسعه هوشمصنوعی (AI) ممکن است اثرات متفاوتی داشته باشد. پیشرفتهای اخیر در هوشمصنوعی؛ در واقع در بخشهای اقتصاد خلاق و دانشبنیان بودهاست. در رابطه با این نوع هوشمصنوعی هنوز چالشهای زیادی وجود دارد، یکی از آنها این است که میتواند بیش از حد خلاق شود و اخبار جعلی و فانتزیهای بسیار بیشتری از آنچه که انسان بتواند درک کند، تولید کند.
مقاله اخیر نیویورکتایمز درباره وکیلی گزارش میدهد که از ChatGPT برای طرح شکایت از طرف یک موکل علیه یک شرکت هواپیمایی استفاده کردهاست. اپلیکیشن هوشمصنوعی گزارشی تهیه کرد که در آن به حدود ۱۰پرونده حقوقی مرتبط ارجاع داده بود که هیچکدام واقعینبودند و وکیل اکنون دچار مشکلات جدی شدهاست. به بارد (Bard)، چتبات مکالمهای هوشمصنوعی که گوگل ساخته است، این وظیفه محول شد تا تورم را توضیح دهد که کارش را خیلی خوب انجام داد. در پایان صحبت، برای مطالعه بیشتر پنج کتاب و مقاله با عناوین بسیار قابلقبول ارائه کرد. متاسفانه این منابع هم وجود خارجی نداشتند و چتبات خودش آنها را ساخته بود.
با این وجود و بهرغم این چالشها، پیشرفتهای هوشمصنوعی تاثیر گستردهای روی اقتصاد دانش خواهد داشت و به احتمال زیاد میزان بهرهوری را به روشهای غیرمنتظرهای افزایش میدهد و در عینحال آشفتگی بسیار زیادی ایجاد میکند. برای مثال، پرستاران مجبور خواهند شد اطلاعات زیادی را تفسیر کنند و میتوان توسعهیافتن برنامههای دستیار دیجیتالی را برای آنها تصور کرد که بهرهوریشان را بهشدت افزایش میدهد.
به احتمال زیاد برخی مشاغل اقتصاد دانشی در معرض تهدید هستند. برای مثال، ویرایش کپی برای تبلیغات، شغلی نیست که برای نسل بعدی فایدهای داشته باشد. در عین حال، مادام که توسعه فناوریها را مدیریت کرده و نقاط ضعفشان را تا حد امکان تنظیمگری کنیم، انقلاب در فناوریهای دیجیتال و علوم زیستپزشکی باید باعث افزایش گسترده بهرهوری شود، درحالیکه سلامت و رفاه مردم را نیز بالا میبرد. شانس معقولی وجود دارد که شاهد جهش خوبی در بهرهوری بسیاری از بخشهای عقبمانده باشیم.
یک روش خوب برای نشاندادن این نکته فکرکردن به راننده تاکسی در شهر لندن پیش و پس از آمدن نقشه گوگل است. تا پیش از این فناوری، رانندگان تاکسی باید پنج سالرا صرف یادگیری تمام خیابانهای لندن میکردند، اما اکنون همه نقشه گوگل دارند که تمام نامهای خیابانها را با گوشی در دسترس همه قرار میدهد و قابلیت ترسیم و راهنمایی سریعترین مسیر از نقطه الف به نقطه ب را دارد. منظور این نیست که همه اکنون در سطحی یکسان با راننده تاکسی کاملا باتجربه و آگاه هستند، اما تفاوت بین رانندگان بهشدت کاهش مییابد که به افزایش بهرهوری بسیار فراگیر میانجامد و به نفع طیف وسیعی از مردم است.
میخواهم به آنچه که یک پروژه جانبی کمیسیون رشد بود، بازگردیم. منظورم شیوه هدایت یک کشور درحالتوسعه از میان دنیای پیچیده با ناشناختههای فراوان است. شما اشاره کردید که بسیار مهم است رهبران به نفع یک راهبرد رشد عملی، اجماع ایجاد کنند و هر راهبرد به زمان کافی نیاز دارد تا توسعه یابد، چون باید در حین جلو رفتن آن را اصلاح کرد و باید در این سفر مردم را با خود همراه کنید. درباره شیوه هدایت و افزایش رشد به ما بگویید.
اول آنکه، معمولا داشتن یک نفر رهبر قوی کافی نیست. برای موفقیت نیاز به تیمی است که با چشمانداز آن رهبر کار میکنند و از آن حمایت میکنند. همچنین در شرایطی که گروه بزرگی از قدرتمندان اهدافی را دنبال میکنند که در درازمدت، با منافع عمومی در تضاد است و به گروه یا منطقه کوچکتر تمرکز میکنند یا بهجای توسعه کشور بهدنبال سرقت منابع هستند، رهبری ممکن است کافی نباشد.
در هر صورت، رهبری وظیفه بسیار سختی است. رهبران سیاسی باید در دنیایی فعالیت کنند که بسیار سخت است؛ بدانید اوضاع از چه قرار است و شرایط در عمل چگونه پیش میرود و چه چیزی باعث چه چیز دیگری میشود. در چنین شرایط نامطمئنی، رهبران باید آماده آزمایش کردن، اطلاعرسانی درباره اهداف این آزمایشها، توضیحدادن شکستها و بهرهبردن از موفقیتهای غیرمنتظره باشند. برای بخشخصوصی دنبالکردن چنین رویکردهای تجربی و آزمایشی و مقابله با شکست بسیار آسانتر است. در مقابل، در بخش عمومی، اغلب اینگونه است که سیاستمدار در صورت شکست بهشدت مجازات میشود.
رهبران باید به افرادی که در حال بسط و توسعه سیاستها و امتحانکردن آنها هستند و کسانی که از سیاستها تاثیر میپذیرند، بگویند که «ما انتظار نداریم همه این چیزها نتیجه دهند و موفق شوند، کاری که ما میکنیم این است که بفهمیم چه چیزی نتیجه میدهد.» و آن روایت باید در بستر و زمینه خاصی بیان شود: «این چشماندازی است که ما داریم و فکر میکنیم عملی است. ما نشانهها و راهنماها را از سند راهبردی ۲۰۰صفحهای مفصل و دقیقی که در آن همهچیز تروتمیز است و امتحانش را پس دادهاست، نمیگیریم، با اینحال ما یک راهبرد داریم؛ راهبردی که معقول و منطقی بهنظر میرسد» و درحالیکه همه این کارها را انجام میدهید، باید بر بسیاری از بحثها و مشاجرات درونی غلبه کنید که همیشه چالشبرانگیز هستند. وضعیتی که رهبران اغلب در آن قرار میگیرند، اینگونه است که به احتمال زیاد برونداد و نتیجه بعدی نسبت به تعادل رشد پایین فعلی بدتر و ناپایدارتر است. وظیفه آنها این است که بهنحوی از این سناریوی ناپایدار عبور کنند و وارد مسیری شوند که در آن انتظارات و رفتارهای سرمایهگذاری بسیار متفاوت امکانپذیر باشد، در صورتیکه نتوانید مردم را متقاعد کنید که چنین کاری امکانپذیر است و در حال رخدادن است، در تعادل دشوار و ناپایدارتر گیر خواهید کرد، بنابراین سختترین چالشها برای رهبران را باید در شروع آن سفر دید.
به محض اینکه موفقیت به سراغ رهبران آمد، متقاعدکردن مردم به اینکه این راهبرد دارد کار میکند، آسانتر است، اما در ابتدا که این کار را میکنید هیچ سابقهای ندارید که به آن تکیه کنید و باید کاملا بر قدرت اقناعسازی خود تکیه کنید. این نوع اقناع بینهایت مهم است، اما نباید دچار این اشتباه شوید که تصور کنید راهبرد رشد دارای ضعف و نقص بنیادی برای همیشه کار میکند. هیچ قدرت متقاعدکنندهای هرگز نخواهد توانست بر راهبردی که کار نمیکند، غلبه کند. باید با یک راهبرد بر پایه اصول اساسی شروع کنید که شانس موفقیت به آن میدهد، سپس به شانس خوبی نیاز دارید و رهبری میتواند عامل تعیینکننده باشد که تصمیم میگیرد آیا کشور در نهایت موفق میشود یا شکست میخورد.
بهنظر شما اگر خواهان رشد هستیم، نمیتوانیم صرفا به فهرستی از اصلاحات اکتفا کنیم، بلکه به راهبرد و دستور کار نیاز داریم. بهنظرم، بیشتر کشورهای درحالتوسعه فهرستی از اصلاحات در دست دارند که میکوشند آنها را اجرا کنند، اما بهجای جلو رفتن، به عقب میروند که تا حدی به این دلیل است که راهبرد روشن و قابلاجرا ندارند.
هر راهبردی از اجزای مختلفی تشکیل شدهاست که میتوان آنها را فهرست کرد، اما کلید راهبرد اثربخش این است که منسجم باشد. راهبرد رشد قابلاجرا، از مجموع اجزای آن بزرگتر است، چون اجزای جداگانه آن با یکدیگر تعامل دارند. همانطور که اقتصاددانان بیان میکنند، اگر یک جزء از مجموعه مکمل جزء دیگر باشد، پس اگر از یکی بیشتر داشته باشید از دیگری بیشتر بهره میبرید. برای مثال، سرمایهگذاریهای بخش دولتی نباید به خودی خود هدف تلقی شوند، بلکه باید بیشتر بهعنوان مکملهای مهم برای سرمایهگذاری بخشخصوصی درنظر گرفته شوند. اگر آنها کار خود را بهدرستی انجام دهند، بازدهی سرمایهگذاری خصوصی را افزایش میدهند و این باعث آزادشدن رشد، فرصتها و منافع بسیار بیشتر خواهد شد.
به اجماع واشنگتنی که فکر میکنیم؛ در واقع فهرست بسیار خوبی بود و جان ویلیامسون بابت ارائه آن مورد انتقادات ناعادلانه بسیاری قرار گرفت. مشکل اولا این بود که بهعنوان یک راهبرد توسعه جهانشمول، بیش از آنچه استحقاق داشت تبلیغ شد. ویلیامسون بارها گفت متاسف است که این اصطلاح با داروهایی که او گردآوری کرده است گره خورد. در عینحال مشکلاتی که پدیدار شد نیز به دولتهایی نسبت داده شد که با «اجماع واشنگتنی» مانند یک منوی با سفارشهای جداگانه رفتار کردند.
آنها هر بخش از فهرست اصلاحات را که دوست داشتند انتخاب کردند و بخشهایی که دوست نداشتند را نادیدهگرفتند. این انتخابها اغلب بر اساس مبانی ایدئولوژیک صورتگرفت و تقریبا قطعی شد که کشورها منافع مکملهای موجود در فهرست را دریافت نخواهند کرد، یا به اقداماتی دست زدند که در تضاد کامل با بخشهایی از فهرست بود.
یکی از انتقادها پس از انتشار گزارش رشد این بود که منتقدان گفتند: «همه راهبردهایی که تاکید کردید، مربوط به بستر خاصی هستند که با آن سروکار نداشتید. شما فقط فهرستی از کارهایی که کشورها درنظر بگیرند را آوردید»؛ موافقم که همه راهبردها برای اثربخشی باید بر اساس بستر خاصی باشند، اما به این معنا نیست که تنها کاری که ما کردیم تهیه فهرستی از کارهایی است که باید درنظر گرفت. چنین انتقادی روشهایی که عناصر فهرست کمیسیون رشد مکمل یکدیگر هستند را نادیده میگیرد. بهنظرم هنگام تهیه و تکمیل یک راهبرد رشد قابلاجرا این را باید درنظر گرفت.
پوزش میخواهم که به پایان گفتوگوی جذاب با شما رسیدیم. ما درباره مطالب مهمی صحبت کردیم و چیزهای بیشتری درباره تفکرات شما، کمیسیون رشد و دنیای دیجیتالی که به سمت آن حرکت میکنیم آموختیم. واقعا بسیار سپاسگزارم از وقتی که با ما گذراندید. امیدوارم زمان بیشتری داشته باشید تا صرف چالشهای جهان درحالتوسعه کنید.
من هم امیدوارم. سپاس از شما. بودن دوباره در کنار شما خیلی لذتبخش بود.
اعضای کمیسیون رشد
مونتک سینگ اهلوالیا (هند)، وزیر برنامهریزی
ادمار باچا (برزیل)، عضو هیاتمدیره بانک ایتائو، رئیس پیشین بانکملی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی
دکتر بوئدینو (اندونزی)، وزیر هماهنگکننده در امور اقتصادی
کمال درویش (ترکیه)، مدیر برنامه توسعه سازمان مللمتحد، وزیر سابق دارایی ترکیه
الخاندرو فاکسلی (شیلی)، وزیر امورخارجه
هان داک سو (کرهجنوبی)، رئیس کمیته ریاستجمهوری برای تسهیل نهاییسازی
گو چوک تونگ (سنگاپور)، وزیر ارشد و رئیس اداره پولی سنگاپور
پابلو کوچینسکی (پرو)، نخستوزیر سابق
تروور مانوئل (آفریقایجنوبی)، وزیر دارایی
محمود محیالدین (مصر)، وزیر سرمایهگذاری
نگوزی اکونجو-ایوهلا (نیجریه)، وزیر دارایی نیجریه، معاون رئیس بانک جهانی
سر کی دوایت ونر (هند غربی)، رئیس بانک کارائیب شرقی
ارنستو زدیلو (مکزیک)، مدیر مرکز مطالعات جهانیشدن ییل، رئیسجمهور سابق مکزیک
ژو شیائوچوان (چین)، رئیس بانکمرکزی چین
لرد جان براون (بریتانیا)، مدیرعامل سابق بریتیش پترولیوم
دانوتا هوبنر (لهستان)، عضو کمیسیون اروپا
کارین جامتین (سوئد)، وزیر سابق همکاریهای توسعه بینالمللی
دنی لایپزیگر (آمریکا)، معاون شبکه کاهش فقر و مدیریت اقتصادی در بانک جهانی
رابرت روبین (آمریکا)، مدیر سیتیگروپ، وزیر سابق خزانهداری آمریکا
هیروشی واتانابه (ژاپن)، رئیس و مدیرعامل بانک ژاپن برای همکاری بینالمللی