پرده اول
چرا «لیبرالها» محبوبیت ندارند؟
باید دید منظور گوینده از «لیبرالیسم» چیست، ولی تجربه نگارنده این است که بسیاری از مخالفان وطنی خیلی کاری به معنای دقیق آن ندارند، بد و بیراه گفتن به «لیبرالیسم» مد روز است و از آنجا که باعث میشود گوینده به این وسیله اعتباری کسب کنند، برای بسیاری راهی جذاب بهشمار میآید. ادعایی برای ارائه تعریفی جامع از «لیبرالیسم» نداریم، ولی در اقتصاد لیبرالیسم بیشتر با مضمونهایی مانند حفظ حقوق مالکیت فردی، بازار آزاد، آزادی تجارت و عدم مداخله دولت روبهروییم، پیشفرض کلی این است که افراد آزاد که بهدنبال منفعت شخصی خویش هستند، میتوانند در فرآیند مبادله و رقابت در بازار منفعت جمعی را هم تامین کنند و البته دخالت دولتها در فرآیند بازار زیانآور است. در سیاست، «لیبرالیسم» همبسته با مفاهیمی نظیر دموکراسی، حکومت قانون (rule of law)، آزادی بیان و رسانهها، رواداری، حقوق مدنی و نگرش فراملی در سیاست خارجی است. کسانی مثل هایک، پوپر، میل، برلین، رالز، وبر، باستیا، دورکیم و دو توکویل به درجات مختلف لیبرال نامیده شدهاند.
طبیعی است که به هر اندیشهای میتوان و باید نقد داشت، ولی بهنظر میرسد این همه نگاه منفی بسیاری از اهالی اندیشه به «لیبرالیسم» غریب و حتی مشکوک است، در ایران که با توجه به غلبه سنت چپ طیف لیبرال در اقلیت است، ولی بسیاری از جمله رمون بودُن، جامعهشناس فرانسوی، گفتهاند در دیگر نقاط جهان هم اوضاع رضایتبخش نیست و «لیبرالیسم» در میان روشنفکران چندان هوادار ندارد. میتوان دید که از منظر ثروتآفرینی «لیبرالها» از هر سیستم دیگری در طول تاریخ بشر بهتر عمل کردهاند و امروز با توجه به رشد بیسابقه جمعیت، رفاه انسانها از هر دوران دیگری بیشتر است و گزینه جدی آلترناتیو هم برای آن نداریم. از منظر سیاسی هم که ارزشهای «لیبرال» مانند دموکراسی و آزادی بیان و مانند آن مقبولیتی عام دارند. پس مشکل چیست؟ برخی از جمله رابرت نوزیک میگویند که قانون بازار اجازه بر صدر نشستن را به روشنفکران نمیدهد و انتظارات آنها را ناکام میگذارد و این دشمنان هوشمند هم به فکر انتقامجویی از این عامل بدبختی میافتند.
کسانی دیگر همچون فون میزس باورشان این است که برعکس بسیاری از این مخالفتها در واقع بهرهگیری از منطق بازار است، اهالی اندیشه هم برای به دست آوردن سهمی از افکار عمومی مجبورند حرفهایی بزنند که خلقالله میپسندند تا جنسشان فروش رود. نالیدن از نابرابریهای اجتماعی و دستهای پشت پردهای که نمیگذارند دنیا مثل قصه جن و پری خوب و بینقص باشد همیشه طرفدار دارد، پس چرا از آن استفاده نشود؟ بی آنکه بخواهیم همه مخالفان و منتقدان را یکی کنیم، بهنظر میرسد در این گفتهها حقیقتی نهفته است. دنیا سرشار از نابرابریهاست، ولی اندیشه لیبرال بهدنبال انقلاب در همه چیز و آفرینش بهشت روی زمین نیست. دنیا کامل نیست، ولی انسانهای با پوست و گوشت و استخوان باید به خود تکیه کنند و آن را تبدیل به جای بهتری برای زندگی کنند تا درد و رنج خودشان و دیگران کمتر شود. آزادی البته دلپذیر است، ولی با خود مسوولیت میآورد و این چیز کمی نیست. خیلیها ترجیح میدهند عواملی انتزاعی و کلی مانند طبقه و فرهنگ و گفتمان غالب و مانند آن را علتالعلل ناکامیها بدانند تا تن به مسوولیت شخصی بدهند. اگر اندیشههایی باشد که این خوراک مقصریابی را فراهم آورند خریدار هم زیاد خواهند داشت. اما این درست همان چیزی است که «لیبرالیسم» دستش در آن پر نیست. در واقع این اندیشه به ما سختترین کار را یادآوری میکند: دلیری دانستن داشته باش!
ارسال نظر