برانچ پردردسر
کافه گالری
خانه هنرمندان
با همکلاسیهام رفتیم کافه گالری تا برانچ داشته باشیم. من و شبنم با هم صبحانه کلاسیک سفارش دادیم، املتها همه خوشمزه بود و حجمش دو نفره. شبنم گفت من خرمای نشسته نمیخورم. حق هم داشت هر میوهای باید شسته بشه. خیار یا نشسته بود یا خوب شسته نشده بود، اون رو دادم به آقای خوشروی مهماندار و گفتم اینطور شده گفتن که الان بررسی میکنن، همه داشتن میخوردن و من و شبنم منتظر بررسی بودیم! من که با توجه به لزوم شغلم داشتم ساعتم رو چک میکردم تا ببینم بررسی کی تموم میشه و بالاخره نشد! کل پول میز رو از ما گرفتن و کلا به روی خودشون هم نیاوردن.رفتم پای صندوق و شروع کردم به توضیح دادن که خانم صندوقدار نذاشت حرف من تموم شه، پرخاشگرانه گفت: کجای دنیا خرما رو میشورن؟ منم گفتم: خیار گِلی چطور؟! گفت: من خیاری ندیدم! نشونم بدید! گفتم: دادم دست مهمانداری که کمی سبزه است و صدای خوبی داره. چشمتون روز بد نبینه! مهماندار رو صدا کرد و گفت خیار کو؟ بنده خدا گفت گذاشتم رو اپن که ببینید و رفتم سراغ مشتریها و یکی انداخته سطل! گفت باید دستت رو بکنی تو سطل و پیدا کنی! پسره بیچاره سرخ و سفید شد و خیار رو پیدا کرد، جوری اون خانم اون بنده خدا رو جلوی ما تحقیر و دعوا کرد که ما همه شوکه شدیم! بعد هم خیلی بیتفاوت و با نگاه از بالا گفت چون فاکتور صادر شده پول بشقاب رو پس نمیدیم و جاش کارت تخفیف نوشیدنی میدیم!کارت رو مهر زد و داد و ما رفتیم و تا دانشگاه همه پکر بودن. چقدر زشته ندونیم چطور رفتار کنیم، چقدر زشته که دعواها جلوی ما و بقیه مشتریها باشه، چقدر زشته با مشتری طلبکارانه صحبت کردن و حق به جانب بودن، خانومی که از سرمهماندار بودن و صندوقدار بودن فقط کلاسش رو داشت خوب خودش رو با این کارش جاودانه کرد. هنوز نرفتم ببینم به اون کارت تخفیف میدن یا نه. اگر رفتم از بقیه جریان مطلعتون میکنم.
ارسال نظر