بازتعریف زندگی و مرگ
اما، این آگاهی از لذت خواندن رمان او نمیکاهد. چرا؟ ماهیت لذتی که ممکن است از خواندن مواجهه با مرگ نصیب بریم، چیست؟ از همان اول میشود فهمید که جان، روزنامهنگاری که گرفتار بیماری علاجناپذیر هاجکین(سرطان غدد لنفاوی) است، خواهد مرد. پیرنگ روشن است. جان سرطان میگیرد، میمیرد. این حتی پیرنگ به معنای دقیق کلمه نیست. گزاره پیرنگ باید حاوی یک زنجیره علّی باشد. همه موضوعات مطرحشده در کتاب، حتی تلقی مرسوم از اَبَرمفهوم زندگی، در مواجهه فردی یک انسان با مرگ رنگ میبازند و به رنگی دیگر، زندهتر، از نو سر بر میآورند و بازتعریف میشوند. این موضوعات که در قامت تاملات انتقادی مطرح میشوند، اغلب از زبان جان، رو سوی مرگ، به زمینه رمان کشیده میشوند. پس، مواجهه جان با مرگ، مواجهه او با مفاهیم محتضر و از رمقافتاده جاری نیز هست. این مواجهه در بحث با دوست دانشمند جان، کییر، به مداقهای عمیق درباره حقیقت زندگی میانجامد، اما کییر، که مرگ را در دو قدمی خود نمیبیند چندان با تاملات جان همداستان نیست و تا حدودی حرفهای دوستش را بخارات عرفانی ذهن او میداند که در نتیجه مواجهه با مرگ از منطقیاندیشی پیشین روی گردانده است و به میل غریزه سرخورده از مرگ پیش میرود. درباره ترجمه درخشان رمان مواجهه با مرگ هیچ نمیتوانم گفت، چون نمیتوانم شرح دهم که چرا بر این نظرم که اگر مجتبی عبداللهنژاد این کتاب را ترجمه نمیکرد، هنوز در میان ما بود. یک چیز را اما میدانم؛ رمان مواجهه با مرگ علاوهبر آنکه نوشته براین مگی است، وصیتنامه فلسفی ـ ادبی مجتبی هم هست، با این پیام روشن: «... گمان نکنم هیچوقت دچار این خطا بشوم که خیال کنم جواب نهایی را پیدا کردهام... تنها چیزی که بهطور قطع میدانم این است که هیچوقت نمیتوانم جواب اینها را بدانم... اگر قرار باشد قهرمان باشم... دلم میخواهد اینطور قهرمانی باشم. دلم میخواهد محکم بایستم، ولی نه با شجاعت و ایمان، بدون شجاعت و ایمان، با ترس و تردید. نه با علم و یقین، چون میدانم علم و یقینی در کار نیست...» (ص ۵۳۰).
ارسال نظر