کافه لاکی!
خانه مهتاب
آ اس پ
مصداق کافه مشتی تو یک جای غیر مشتی این کافه است؛ تو
آ اس پ، همه چی حتی سوپر مارکت هم یه قر و فری و کلاسی داره واسه خودش و یه تم لوکسی نشون میده.
بعد وسط این همه چیز باکلاس مشخص، کافه خانه مهتاب رو وقتی درش رو باز میکنی، خیلی باحاله، کلا با بیرون درش فضا متفاوته؛ البته با کلاس و اینها نه که نبود، بود! اما یه حال نوستالژیک بسیار ایرانی داشت؛ فرش لاکی کف زمین و طاقچههای طبقه طبقه سبز رنگ و رو میزیهای
قلاب بافی شده ابریشم و....
خیلی صمیمی و دوست داشتنی بود این ترکیب. تو اینجا ما چایی خوردیم و میخواستیم یک بازیای، چیزی بکنیم که نکردیم و جاش دوتا غزل سعدی خوندیم و کیفور شدیم. تا ۱۲:۱۵ اینجا بودیم و خوش گذشت بهمون و راضی بودیم از فضا.
کسایی هم که دور ما نشسته بودن تو میزهای اطراف هم یه کیفیت جالبی داشتن و از حضور اونها هم احساس خوبی داشتیم.
مهماندار اونجا هم باحال بود، ازش یه کتابی خواسته بودیم رفت و یک ساعت بعد برگشت وگفت ببخشید الان یادم افتاد که بگم این کتاب رو نداریم. ولی حالا بعضیها انقدر مودب و دوست داشتنی هستن که آدم دلگیر نمیشه، یا اثرات غزلیات سعدی هم بوده که آدم کمتر ایرادگیری میکنه.
بعد چایی خوری توی اینکافه که چاییاش همحسابی چایی محسوب میشد و تو ظرف خیلی بزرگ اومده بود، رفتیم سراغ پیاده روی داخل آ اس پ که البته خنکی هوا هرچقدر تشویقکننده بود، حضور بیشمار گربه داخلش هم همونقدر ضدحال بود و زیاد راه هم نرفتیم.
ارسال نظر