چالشهای جدید استقلال بانک مرکزی
راجان همواره در مطالعات خود تاکید زیادی روی استقلال بانک مرکزی کشورها هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی داشته است. او در یکی از مقالات ژورنالیستی خود رویکرد استقلال نهادهای پولی را هم بهصورت تاریخی بررسی کرده و هم کیفیت آن در مقطع فعلی را به چالش کشیده است. به گفته این اقتصاددان هندی، به لحاظی میتوان گفت که دولت و بانک مرکزی در دو سوی مقابل همدیگر قرار دارند. برای این تقابل دو دلیل مهم میتوان بر میشمرد: اولین دلیل این است که نهاد دولت معمولا برخی از زمینههای رفاه خود را وابسته به تصمیمات بانک مرکزی میبیند؛ به ویژه برای دولتهای پوپولیست که همواره تمایل دارند تا مخارج بودجه خود را افزایش دهند و از طریق منابع بانک مرکزی آنها را پوشش بدهند. دومین دلیل این است که سیاستهای بانک مرکزی معمولا برای عموم محبوب و خوشایند نیستند، یعنی بر خلاف دولت که پروژههای هزینه محور اجرا میکند، بانک مرکزی عمدتا نقش کنترلکننده نقدینگی در بازارها را ایفا میکند که برای عموم مردم خوشایند نیست. به لحاظ تاریخی بعد از مشاهده تورمهای بالا در دهه ۸۰، کشورها به این سمت حرکت کردند که از طریق استقلال بانک مرکزی، نقدینگی را کنترل و تورم را به سمت صفر میل دهند. با وجود این پیشرفتهای گسترده درخصوص تمایل به سمت استقلال بانک مرکزی، اما ۳ تحول در دهههای اخیر اتفاق افتاده که استقلال بانک مرکزی را به چالش کشیده است؛ این ۳ عامل «بحران مالی سال ۲۰۰۸»، «میل به رشد اقتصادی با استفاده از رشد نقدینگی» و «تغییر رویکرد به سمت شفافیت کامل» هستند. بحران بزرگ مالی سال ۲۰۰۸ تا حدودی زمینه را برای منتقدان بانکهای مرکزی منفعل فراهم کرد و بسیاری از منتقدان ادعا میکردند که اگر بانک مرکزی فعالانه سیاستهای پولی انبساطی اعمال میکرد، هزینههای بحران کمتر میشد. میل به رشد اقتصادی نیز باعث شده تا کشورها از سیاستهای پولی خنثی عقبنشینی کنند.
ارسال نظر