سقوط امپراتوری اقتصاددانان
ایلان ماسک روباتهای تعاملی را یک قدم جلوتر برد، او این کار را با جاهطلبیاش جهت اتصال ذهن بشر به جهان به شکل مستقیم انجام داد (که شامل ذهنهای دیگر بشر میشود). اندیشههای ما بدون مداخله هیچ زبانی بهطور مستقیم اجتماعی خواهند شد. در حالیکه اقتصاددانان قرار دادن خدا در مدلهایشان را رویا میبینند، آرمانگرایان روباتیک در رویای بازگشت سقوط انسان به وسیله ایجاد بشر شبهخدا هستند. این خداسازیها از غرور غربی میآید. غرب همچنان خود را حامل تمدن جهانی میبیند. در غرب، اقتدار اقتصادی کاهشیافته است، اما این امر تمایل ذاتی غرب به صادرات تمدنش را تضعیف نکرده است. «اقتصاد خوب» با تعهد نسبت به حقوق بشر جهانی بهعنوان وسیلهای برای نجات جهان از کاستیها آمده است، اما هدف همان است: خطابه گفتن به هر کس دیگری جز خود در زمینه کاستیهایش. اینجا ما با یک تناقض روبهرو هستیم. پیروزی جهانیسازی، درست زمانی حاصل شده است که قدرت غرب در حال فروپاشی است و این همان قدرتی بود که اندیشه غرب را در وهله اول، جهانی جلوه میداد. این جنگ بود که مسیحیت را در سراسر جهان گسترش داد و نه مبلغان مذهبی. همین مساله در مورد علوم اجتماعی غربی و ارزشهای غربی بهطور کلی صادق است. غیر غربیها به مدل غربی پیشرفت، به خصوص پیشرفت اقتصادی، گرایش پیدا کردند و خریدارش شدند، چرا که میخواستند خود را از قید قیمومیت بودن غربیها آزاد کنند. کشورهای غیر غربی هنوز هم میخواهند از موفقیت غرب تقلید کنند، اما به روش خود، آن را دنبال خواهند کرد. با این حال دنیا به چیزی عام نیاز دارد که حس بشریت مشترک را به ما اهدا کند. چالش بزرگ خلق چیزی است که ورای خرافات فرهنگی و علمگرایی باشد و ما را مجبور به انتخاب بین آنها نمیکند. این وظیفهای است که بر دوش فلسفه قرار دارد و نه باری بر دوش اقتصاد.
ارسال نظر