عید متفاوت ایرانیها چگونه گذشت؟
نوروز در قرنطینه
نوروز ۹۹ اما متفاوتترین نوروز برای ایرانیها و بسیاری از فارسیزبانان در سراسر جهان بود. از نیمههای اسفند دیگر کسی در خیابان و بازار دیده نمیشد، بساطی پهن نبود و در مغازهها معدود مشتریانی که با ترس وارد میشدند، بدون دست زدن به اجناس خریدشان را میکردند و بیرون میرفتند. بسیاری ترجیح دادند سبزههای عید را خودشان بیندازند، ماهی نخرند و خرید لباس نو را به وقت دیگری موکول کنند. بسیاری هم در این وانفسا منبع درآمدیشان را از دست دادند، آنها که کارگری میکردند، دستفروش مترو بودند، نوبتهای زیادی را برای شب عید آرایشگاه رزرو کرده بودند، آنها که درگیر کار خدماتی در خانه بودند، چه برای تمیز کردن و پخت و پز و چه برای پرستاری از سالمند و کودک، آموزگاران زبان، هتلداران و صاحبان اقامتگاههای بومگردی، رستورانداران و صاحبان کافهها، کارگران ساختمانی و... هیچکس نه تمایلی داشت که جایی برود و نه کسی پا در خانهاش بگذارد، خانه سنگری بود که نمیبایست کسی به آن ورود پیدا میکرد. عید امسال در خلوت جادهها، پارکها، بوستانها، اماکن مقدس، سینماها، سالنهای تئاتر و کتابفروشیها و سایر مراکز خرید و فروش آغاز شد و فروردینش به همین منوال گذشت.
با این همه نوروز ۹۹ برای بسیاری فرصتی هم بود برای با هم بودن، مراقبت کردن از دیگری و تفریحات و برنامههایی که هیچکس در ذهن نداشت برنامه عیدش باشد. گروههای دوستی در شبکههای اجتماعی که محلی برای هماهنگی برای سفر بود این بار با انبوه پیامهای بهداشتی و شوخیها پر شد. از آنجا که دیدن فیلم یکی از سرگرمیهای اصلی برای افراد بود بسیاری در گروهها و شبکههای اجتماعی فیلم و سریالهایی را که میدیدند معرفی کرده و به اصرار از دیگران هم میخواستند آنها را ببینند. برخی هر صبحشان را با شعری از خیام شروع میکردند و آن را در گروه دوستان با دیگران به اشتراک میگذاشتند و گروه دیگری هر شب تفالی به حافظ میزدند. دور هم بودنها هم به گرفتن عکس از خود و غذاها محدود شد، برخی دست به کار شدند و گروههای دوستیشان را به شبکههای اجتماعی منتقل کردند تا بتوانند ویدئویی با هم در تماس باشند، قرارهای اسکایپی همگانی تجربه مشترک بسیاری بود، چه بهانهاش ادامه همان برنامههای کتابخوانی و نشستهای ماهانه قبلی بود و چه یک مهمانی مجازی.
اگر امکان دیدن پدر و مادر و بزرگان مهیا نبود و نباید برای دیدنشان آنها را متوجه خطری کرد، میشد خلاقیت به خرج داد. برخی در راه پلهها پدر و مادرشان را میدیدند، برخی به تماسهای ویدئویی اکتفا کردند، برخی همان راه معمول تماس تلفنی روزانه را برگزیدند و گروه دیگری هم پس از دو هفته قرنطینه کردن خود با احتیاط تمام قدم در خانه والدینشان گذاشتند، در گوشهای نشستند و زود برخاستند و به خانه برگشتند.
از دیگر مشغلهها اما مطالعه و خواندن کتابهایی بود که وقتی برای خواندنشان گیر نمیآمد. هر چند که این نوروز بر بسیاری روشن کرد مطالعه نکردنشان نه از بابت ضیق وقت که از عدم علاقه شان به مطالعه کردن است و آنها به خودآگاهی درباره خویش دست یافتند. بسیاری که میگفتند وقت نداریم وگرنه میخواندیم، چقدر دوست داشتیم میتوانستیم ساعتی را به خود اختصاص دهیم تا بتوانیم ورقهای از فلان کتاب را بخوانیم، در تمام این روزها کتاب بار دیگر در کتابخانه خاک خورد تا گوینده را متقاعد کند کار و خستگی تنها بهانه است.
اما در این نوروز برای آنها که بیکار نشده بودند، برای آنها که حسابشان خالی نبود، برای آنها که حوصلهشان در خانه سر رفته بود، یکی از انگیزههای بیرون رفتن خرید کردن شد. فروشگاههای زنجیرهای، سوپریها، مراکز ترهبار و میوهفروشی از جمله محلهایی بودند که مشتریان خودشان را برخلاف سایر کسب و کارها داشتند. حالا که تنها تفریح نشستن در خانه و تماشای فیلم و کتابخوانی و غذا خوردن بود، چرا غذاهای جدید را تجربه نکنیم. در این روزها در گروههای خانوادگی و دوستان و اینستاگرام انواع و اقسام غذاها و خوراکیها رونمایی شد، از پخت نان گرفته تا اقسام سالادها و... عدهای هم دل به دریا زدند و برای خودشان پیتزا و فست فود و کیکها را پختند و آن را تحت عنوان دستپخت همسر جان و فرزند جان به اشتراک گذاشتند.
اما عید امسال علاوه بر این دلخوشیهای کوچک، تلخیهای زیادی هم داشت، سوگواری به تنهایی! آنها که عزیزی را در اثر کرونا یا سایر بیماریها و حوادث از دست دادند، بار غم خویش را به تنهایی بر دوش کشیدند. سوگواران فرصت با هم بودن را در این لحظهها از دست دادند، آغوشی باز نبود که در آن گم شوند، شانهای که سر بر آن بگذارند و بگریند. همدردیها در فضای مجازی خلاصه شد. نهایت آنکه نوروز ۱۳۹۹ نوروزی بود که کمتر کسی خواستار تکرار آن باشد. در بیرون از جامعه انسانی البته مثل هر سال درختان شکوفه زدند، برگهای تازه درآمدند، با کاهش گازهای گلخانهای زمین اندکی نفس کشید، در غیاب انسان بوتههای کمتری لگدمال شد، درختان کمتری شکسته شدند و آتشسوزی در جنگلها را شاهد نبودیم. شاید سال ۱۴۰۰ سال طبیعت و انسان همزمان باشد، اگر از برج عاج خود پایین بیاییم و بپذیریم هر ضربهای به طبیعت بازگشتی سخت به سوی ما خواهد داشت و قربانیانش مانند همیشه ضعیفترینها هستند.