چشمپوشی از گردش و مهمانی؛ جایگزینها چیست؟
هزار و یک شب کرونا
شاید برای ما ایرانیها از یک جهت همه چیز خیلی سختتر شده باشد، ما که عادت به مهمانی گرفتن داریم، ما که در زندگیمان تعارف و این گزاره که نان و پنیری هست، تشریف بیاورید منزل، برجسته است. برای ما که عادت داریم هفتگی به خانوادههایمان سر بزنیم و آنها را ببینیم.
برای ما این روزها چنان سخت شده که کج خلقی و افسردگی کمترین چیزی باشد که در توصیف خود به کار میبریم.
در خانه کمتر حرف میزنیم، اگر در گذشته به نظرمان میآمد که به حوزه شخصی نیاز داریم و میخواهیم شبهایی از هفته را تنها باشیم حال آرزو میکنیم کرونا نبود و میتوانستیم حتی کارهایی را انجام دهیم که همین دو ماه پیش به نظرمان کسل کننده میآمدند، حالا مهمانیهایی که به ما خوش نمیگذشت حالا تبدیل به یکی از خوشترین خاطرات مان شدهاند.
اما نمیشود که زانوی غم بغل بگیریم و در حسرت گذشته، امروز را از دست دهیم. اگر سبک زندگیمان همین افسردگی باشد که امروز بسیاری از ما دچارش هستیم، فردا باز حسرت همین روزها را میخوریم که چه کارها که نمیتوانستیم انجام دهیم که انجام ندادهایم. نمونهاش سالروز تولد دوستان و عزیزانی است که این روزها به دنیا آمدهاند و ما برنامهای برای سورپرایز کردنشان نداریم.
در مقابل برخی ایدههای جذابی به ذهنشان رسیده که آنها را عملی کردهاند. همین ایدههاست که چنین تولدهایی را به متفاوتترین تولدها تبدیل کرده است.
مثلا اعضای یک کلاس طبیعتگردی تصمیم گرفتند برای سورپرایز کردن دوستشان دابسمشی برای او بسازند، یکی، دو روز به انتخاب آهنگ تولد منتخب میان اعضا گذشت و بعد هم زمان گذاشتند و فیلم گرفتند و برای یکی که بین خودشان واردتر بود فرستادند.
فیلمها در نهایت کنار هم قرار گرفتند و کلیپی حاضر شد که شاید حتی خاطرهاش از تولدهای سابق آن عضو کلاس بیشتر در ذهنش بماند. او میتواند همیشه به این کلیپ کوتاه رجوع کند و روزهای قرنطینهاش را به خاطر بیاورد.
اما همیشه که تولد نیست و همه هم علاقه به چنین فعالیتی ندارند، ترجیح میدهند تماس صوتی یا تصویری بگیرند یا به پیامی نوشتاری اکتفا کنند. فارغ از آن همه ساعتهای روز که نمیشود با یک فعالیت پوشش داده شود، اینکه یک علاقهمندی را داشته باشیم و بقیه را کنار بگذاریم.
اینکه در شبکههای اجتماعی و بهویژه در اینستاگرام مدام عکس غذاهای مختلفی را که آماده کردهایم بگذاریم انگار که همه ساعتهای روز در حال پخت و پزیم و زندگیمان با غذا پر شده است.
چند روز پیش با جمال میرصادقی، نویسنده نامآشنای ایرانی صحبت میکردم از اینکه روزهای قرنطینهاش را چطور میگذراند، حالا که کلاسهای داستاننویسیاش تعطیل شده و روابط اجتماعیاش به کمترین سطح خود رسیده است، توصیهاش به دیگران چیست؟ میگفت بسیاری از دوستانش را در گذر این سالها از دست داده و از بین آنها تنها شفیعی کدکنی باقی مانده است. میگفت همچنان میخواند و مینویسد. توصیهاش به همه این بود که «هزار و یک شب» را در این روزها بخوانند.
او میگفت هزار و یک شب که در صدها سال قبل در هند نوشته و در روزگار ساسانی به فارسی برگردانده شد کتابی است در شرح حال انسانهای مختلف. کتابی که نویسندگان بزرگی چون بورخس در نگارش داستانهایشان از آن الهام گرفتهاند. به گفته جمال میرصادقی نسخهای از این کتاب در سالهای ابتدایی همین سده منتشر شد که نسخه خوبی است اما چاپ آن در سالهای بعد متوقف ماند. بعدها نشر هرمس نسخهای از این کتاب را منتشر کرد که آن هم به نسبت به سایر نسخهها معتبرتر است و در این روزهای قرنطینه میتواند یکی از بهترین همنشینهای ما باشد. با این کتاب وارد هزارتوی داستانهای باستان میشویم و همراه آدمهایی که هر کدام دیدگاههای مختلف دارند، به جهانی دیگر سفر میکنیم.
اما باز هم چون زندگی جنبههای مختلف دارد و کتاب و معاشرت مجازی با دوستان بخشی از آن را تشکیل میدهد، میتوان ساعتهای دیگری از روز را به دیدن فیلم اختصاص داد.
دیدن فیلم مانند کتابخوانی این ویژگی را دارد که شما را از خانه بیرون میبرد، به جهان و دنیایی دیگر و درگیر روابط انسانها میشوید، درگیر ماجراهایی که آنها از سر میگذرانند، زمانی که شخصیت اصلی فیلم میخواهد از زندان خلاص شود یا به دنبال حل معمایی جنایی است یا در حال هضم یک واقعیت جدید.
فیلم «مثل پدر، مثل پسر» به کارگردانی «هیروکازو کوریدا» از فیلمهایی است که شما را با یک وضعیت پیچیده انسانی مواجه میکند، در فیلم روابط خانوادگی دو خانواده ژاپنی با کشف یک حقیقت به چالش کشیده میشوند، اینکه پسرانشان در بیمارستان با هم جابهجا شدهاند.
حال آنها قرار است با این موضوع کنار بیایند و برایش راهحلی پیدا کنند. در این فیلم با شخصیت دو پدر و مادر و دو پسر مواجهید و درگیر عواطف واحساسات آنها! اینکه حق با کیست و بهترین تصمیم کدام است؟ شاید همیشه ماجرا به همین سادگی که فکر میکنیم نباشد.