علی لاریجانی از چشمانداز دیپلماسی میگوید؛
بازگشت به میز مذاکره؟

به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛ مذاکرات هستهای دوباره به صدر اخبار بازگشته؛ گفتوگوهایی که در سالهای اخیر بارها به بنبست خورده و دوباره احیا شدهاند. حالا در شرایطی که فشارهای اقتصادی، تحریمهای بینالمللی و نارضایتیهای داخلی درهم تنیده شدهاند، بازگشت به میز مذاکره بار دیگر به عنوان گزینهای جدی مطرح شده است. اما آیا این بار چشماندازی برای توافق وجود دارد یا تجربههای گذشته دوباره تکرار خواهند شد؟ اساساً ایران چه هدفی را از مذاکرات دنبال میکند؟ و در سمت مقابل، ارادهای برای توافق وجود دارد؟ «اکوایران» در گفتوگو با علی لاریجانی به بررسی این پرسشها و چشمانداز پیشروی دیپلماسی ایران میپردازد.
شما در گذشته بر ضرورت کاهش وابستگی اقتصاد کشور به نفت تأکید داشتهاید. اکنون با توجه به شرایط کنونی، به نظر شما چه اقداماتی باید برای تقویت تولید داخلی و کاهش این وابستگی به نفت صورت پذیرد؟
به نظر بنده، مجموعهای از اقدامات میتواند این هدف را که مورد نظر شماست، محقق سازد. این موضوع حتی در گذشته نیز مطرح بوده است. به عنوان مثال، لازم است اقتصاد کشور به صورت واقعی و اصولی در اختیار مردم قرار گیرد، به این معنا که دولت به جای نقشآفرینی به عنوان مجری اقتصاد، صرفاً سیاستگذار باشد و نه گرداننده اصلی. در حال حاضر، حدود ۸۵ درصد از بخش صنعت و معدن کشور تحت مدیریت دولت است. تجربه نشان داده که دولت مجری کارآمدی نیست و این مسؤولیت باید به مردم واگذار شود.
زمانی که آرای مرحوم شهید مدرس را مطالعه میکردم، دریافتم که ایشان از ابتدای دوران مشروطه در سخنرانیهای خود در مجلس تأکید داشتند که دولت نه تاجر خوبی است، نه زارع شایستهای و نه صنعتگر قابلی؛ لذا امور باید به مردم سپرده شود. اکنون پس از گذشت بیش از یک قرن، همچنان این مسأله یکی از چالشهای اصلی کشور ماست. این امر نشاندهنده وجود مشکلی ساختاری است. قانون لازم نیز وجود دارد؛ اصل ۴۴ قانون اساسی به صراحت بر این موضوع تأکید دارد. یکی از مهمترین راهکارها برای شکوفایی اقتصاد، واگذاری آن به مردم و ایجاد فضایی برای رقابت متوازن است.
وقتی شرکتهای بزرگ دولتی یا وابسته به حاکمیت با قدرت زیاد، دسترسی به اطلاعات و نفوذ بالا در ساختار حکومتی وجود دارند، جوانانی که پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه شرکتی تأسیس میکنند، قادر به رقابت با این نهادها نیستند. در نتیجه، ناچار به وابستگی به این ساختارها میشوند و این روند به بزرگتر شدن بنگاههای حکومتی منجر میگردد. لذا، نکته نخست، مردمیسازی اقتصاد است.
نکته دوم، تضمین دقیق و مؤثر امنیت اقتصادی است. سرمایهگذار، چه در داخل کشور و چه از میان ایرانیان خارج از کشور، باید از امنیت سرمایه خود اطمینان داشته باشد. به نظر بنده، اگر جناب آقای پزشکیان در نشست شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا، مصوبهای در خصوص امنیت اقتصادی به تصویب برسانند و این مصوبه با تأیید مقام معظم رهبری به صورت دائمی درآید، گام مهمی برداشته خواهد شد. بدین ترتیب، سرمایهگذاران از نگرانی در این زمینه رها میشوند.
نکته سوم اینکه، نهادهای امنیتی نباید در امور اقتصادی دخالت کنند. این امر به شدت اقتصاد را دچار آشوب و تشنج میکند. پیگیری فساد اقتصادی وظیفهای است جداگانه، اما دخالت مستقیم در اقتصاد موضوعی متفاوت است که باید از آن پرهیز شود. این موارد میتواند زمینهساز شکوفایی اقتصادی باشد.
همچنین، به نظر بنده، در شرایط فعلی که کشور با تحریمهای گسترده مواجه است، باید محور توسعه ملی بر دو موضوع متمرکز شود؛ نخست، صادرات، بهویژه به کشورهای همسایه. ممکن است گفته شود که تحریمها مانع این امر هستند، اما کشوری با این تعداد همسایه نباید به دلیل تحریمها با مشکلات جدی مواجه شود. صادرات و واردات میتواند با تشویق واقعی تقویت گردد. گاهی در مجلس مشوقهایی برای صادرات تصویب میشود، اما در عمل به آنها توجهی نمیشود؛ این روش تشویقکننده نیست. تا زمانی که صادرات رونق نگیرد، موتور تولید داخلی به حرکت درنمیآید.
نکته دیگر، حمایت واقعی از تولید داخلی است. قانون لازم برای این امر وجود دارد، اما به دلیل علاقهمندی بوروکراسی کشور به واردات و گاه وجود فساد، این حمایتها به نتیجه نمیرسد. این موضوعات در شرایط تحریم میتواند حداقل ظرفیتها و استعدادهای داخلی را فعال سازد.
یکی از مسائل مهم دیگر، وضعیت صندوقهای بازنشستگی است. دولت معمولاً بدهی قابلتوجهی به این صندوقها دارد. زمانی که مرحوم آقای نوربخش رئیس سازمان تأمین اجتماعی بودند و اینجانب در مجلس حضور داشتم، در دیداری از ایشان پرسیدم دولت چه میزان به شما بدهکار است. ایشان رقمی را اعلام کردند که به خاطر دارم حدود ۷۰ تا ۸۰ میلیارد دلار بود. به ایشان پیشنهاد دادم که لیستی از امکانات یا امتیازاتی که دولت میتواند به این صندوقها ارائه دهد، تهیه کنند. ما نیز بخشی از آن را در بودجه گنجاندیم تا به آنها تخصیص یابد. اکنون نیز صندوق بازنشستگی نیروهای مسلح، کارمندان دولت و سازمان تأمین اجتماعی با بدهیهای دولت مواجهاند. این بدهیها چندان به تحریمها مرتبط نیست.
از سوی دیگر، حجم بالای هزینههای جاری در بودجه کشور سبب شده که دولت به استقراض روی آورد. این استقراض گاهی به شکل انتشار اوراق است که بانک مرکزی آنها را خریداری میکند. اگرچه ظاهر آن استقراض نیست، اما اثری مشابه دارد و به تورم دامن میزند. نمیگویم همه تورم ناشی از این است، اما یکی از عوامل آن همین موضوع است.
نکته بعدی این است که دولت باید متناسب با شرایط امروز و سیاستهای کلی، چابک شود. معمولاً دولتها در این زمینه تمایل یا اقدامی ندارند. پس از انتخابات، اغلب به دنبال تزریق نیرو به بوروکراسی هستند و این باعث حجیمتر شدن و کاهش کارآمدی آن میشود. به نظر بنده، این اقدامات میتواند برای باروری اقتصاد کلان مفید باشد.
آقای لاریجانی، شما تجربه حضور در شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا را دارید. به نظر شما عملکرد این شورا تاکنون چگونه بوده است؟ آیا عملکرد مطلوبی داشته و این مدل همکاری باید ادامه یابد یا اصولاً فایدهای ندارد؟
بر اساس قانون اساسی، دولت متولی این امور است و در مواردی که نیاز به مصوبه مجلس باشد، این روند طی میشود. اما در شرایط تحریم، گاهی نیاز به تصمیمگیریهای فوری یا تعلیق موقت برخی امور احساس میشود؛ اینجاست که نقش شورا مطرح میشود. در برخی موارد، تصمیمات این شورا برای کنترل شرایط درست بوده، اما انتظارها بیش از این بود.
به نظر بنده، بخشی از عدم موفقیت این شورا به این برمیگردد که بخشهای تصمیمساز در کشور از نظر فکری چندان قوی نیستند. این مشکل تنها به این شورا محدود نمیشود. وقتی تصمیمسازیها از پختگی لازم برخوردار نباشد، تصمیمگیری نیز دشوار میشود. گاهی تصمیمات به جلسات بعدی موکول میشود یا به اشتباه تقسیمبندی میشود. این مشکل در کل نظام اداری کشور وجود دارد. امور دیوانی ما از ابتدا به درستی شکل نگرفت و پس از آن نیز با تزریق مداوم نیرو از ستادهای انتخاباتی مختلف، فربه شد، اما از نظر استعداد و توانمندی رشد نکرد. نتیجه این شده که بخش وسیعی از امور دیوانی ما در تصمیمسازی توفیق چندانی ندارد و کارکرد قویای از خود نشان نمیدهد.
مثلاً سازمان برنامه و بودجه را در نظر بگیرید. در گذشته، این سازمان توسط کارشناسان آمریکایی طراحی شده بود و نامش «سازمان برنامه» بود. اما با افزایش وزن درآمدهای نفتی در زمان شاه، بودجه به آن افزوده شد و به «سازمان برنامه و بودجه» تبدیل گشت. به مرور، بودجه بر برنامه غلبه کرد. به جای اینکه گروهی از نخبگان اقتصادی برای توسعه ملی برنامهریزی کنند، تمام وقتشان صرف چاق کردن بودجه برای دستگاههای اجرایی شد. اکنون نیز گرفتاری این سازمان زیاد است و مسؤول آن از صبح تا شب باید برای تعیین بودجه یارانهها و امور جاری [تلاش] کند. در نتیجه، متولی توسعه کشور عملاً وجود ندارد.
زمانی که آقای روحانی رئیسجمهور شدند، نامهای به ایشان نوشتم و پیشنهاد کردم سازمان برنامه از بودجه جدا شود. بودجه را مجلس تصویب کند و به وزارت اقتصاد و خزانهداری واگذار شود تا بر اساس درآمدهای موجود تخصیص یابد. سازمان برنامه نیز به مجموعهای از نخبگان اقتصادی تبدیل شود که وظیفهشان توسعه ملی باشد. این پیشنهاد اجرا نشد و دیگران نیز به آن عمل نکردند. به نظر بنده، این نقص بزرگی است.
شما در سال ۹۸ فرموده بودید که مذاکره با آمریکا اشتباه راهبردی است. با توجه به تحولات اخیر و فشار حداکثری که آقای ترامپ در دوره جدید خود به شکل متفاوتی اعمال میکند - یعنی با لبخند فشار حداکثری را امضا میکند - اکنون نظر شما چیست؟
من اکنون در جایگاه تصمیمگیری در این امور نیستم و نظر بنده نقش تعیینکنندهای ندارد، اما به هر حال دیدگاه خود را عرض میکنم. اگر آمریکاییها عاقلانه رفتار میکردند، میتوانستند شرایط جدیدی را با ایران رقم بزنند. اگر آقای ترامپ به جای این ادبیات، به شعار خود مبنی بر اینکه «رئیسجمهور صلح» است پایبند بود و تغییراتی در رفتار آمریکا ایجاد میکرد، امکان طی مسیر متفاوتی با ایران وجود داشت. ایران نیز پیشتر اعلام کرده بود که اگر رفتار عادلانه و درستی از سوی آمریکا مشاهده شود، آماده مذاکره است؛ کما اینکه در برخی زمینهها مذاکراتی صورت گرفته بود.
اما رفتار کنونی آنها، که از یک سو ادعای صلح دارند و از سوی دیگر تهدید میکنند، متناقض به نظر میرسد. صلح برای ایجاد آرامش در دیگران است. وقتی تهدید میکنید، آرامش را بر هم میزنید و این عمل با هدف صلح سازگار نیست. به نظر میرسد یا این تهدیدات نوعی بلوف است - که برای کشوری مثل آمریکا کار ناپسندی است - یا واقعاً قصد عملی کردن آن را دارند. اگر واقعی باشد، این یک قمار با جان سربازان آمریکایی است؛ زیرا هر تهدیدی پاسخی در پی دارد.
فکر نمیکنم هیچ ایرانی خواهان چنین وضعیتی باشد. ایرانیها میخواهند مسائلشان به نحو معقولی حل شود. ضمناً، آمریکاییها باید بدانند که ایران مانند اوکراین نیست که بتوانند با آن مانند یک کشور ضعیف رفتار کنند. ایران کشوری متمدن با سابقه تاریخی است و بر مواضع خود استوار میایستد.
یادم میآید زمانی که برای کنفرانس بینالمجالس به آمریکا سفر کرده بودم، آقای کیسینجر که در قید حیات بودند، علاقهمند به دیدار با بنده بودند. اینجانب نیز از این فرصت استقبال کردم. در آن دیدار، پس از بحثهایی درباره فلسفه کانت و مسائل هستهای، ایشان پرسیدند: «آیا آمادگی دارید با ما رابطه استراتژیک داشته باشید؟» پاسخ دادم: «ما اصلاً با شما رابطهای نداریم، چگونه از رابطه استراتژیک صحبت میکنید؟» ایشان کاغذی خطخطی کرد و گفت: «پس از جنگ جهانی دوم، ما بسیاری از کشورها را خودمان طراحی کردیم؛ ترکیه، سوریه و دیگران. اما دو کشور، مصر و ایران، از قبل بودند. اینها تمدن دارند، سابقه تاریخی دارند و ما مجبوریم با آنها کار کنیم.»
عقلای آنها این را میدانند، اما نمیدانم چرا به حرف عقلای خود توجه نمیکنند. اگر آقای ترامپ دغدغهای دارد، باید آن را روشن بیان کند و از مسیر معقولی موضوع را مطرح سازد تا ایران نیز آن را مورد توجه قرار دهد. چشمانداز مذاکرات به رفتار آنها بستگی دارد. اگر همین مسیر را ادامه دهند، سرنوشتی مشخص خواهد داشت، اما اگر رفتارشان تغییر کند، ممکن است نتیجه متفاوتی حاصل شود.
ما شاهد تحولات زیادی در چند ماه اخیر بودهایم. به نظر شما سیاست «نگاه به شرق» در ایران چه جایگاهی دارد؟ آیا این سیاست همچنان قابل اعمال و درست است؟
نگاه به شرق از جهتی مفید است. غربیها با رفتار نادرست خود، از جمله آمریکاییها و اروپاییها، ایران را به سمت دیگری سوق دادند. ایران که فلج نیست؛ وقتی چنین رفتاری میبینید، به سمت شرق میرود. اگر این روند ادامه یابد، چون اروپاییها استقلال چندانی ندارند و معمولاً دنبالهروی آمریکا هستند، ایران برای پیشرفت ملت خود ناچار است با کشورهای شرقی ارتباط متوازنتری برقرار کند.
اما باید هم با شرق و هم با غرب کار کنیم. اینکه ثقل کارمان به سمت غرب باشد، درست نیست؛ زیرا اکنون توسعه به سمت شرق متمایل شده و جایگاه مهمی در آینده اقتصاد جهانی دارد. چرا خودمان را از این فرصت محروم کنیم؟ به علاوه، چین، روسیه و برخی کشورهای دیگر در زمان سختی به ما کمک کردهاند؛ پس طبیعی است که در زمانهای دیگر نیز با آنها ارتباط داشته باشیم.
به نظر من، ایران باید دنبال منافع ملی خود باشد، چه در شرق و چه در غرب، و هیچگاه خود را منحصر به یک قدرت نکند.
در مورد توافق بلندمدت با چین، با توجه به سیاست فشار حداکثری ترامپ و تحریمها، این توافق طبق برنامه اجرا خواهد شد یا ممکن است چینیها تحت فشار از آن خارج شوند؟
در سختترین شرایط تحریمی، چینیها با ما همکاری کردند. البته سطح این همکاریها از ابتدا مشخص بود. در برخی امور راهحلهایی پیدا شد و در برخی دیگر شاید اجرا نشود. نمیتوانم با قاطعیت بگویم که کاملاً محقق میشود، اما فکر میکنم خواسته ایران برای داشتن روابط پایدار با چین تا حدی به نتیجه رسیده است. ادامه و تقویت این روابط به آرامش در صحنه بینالمللی بستگی دارد. قبول دارم که همه ابعاد این توافق در شرایط فعلی محقق نمیشود، اما بخشهایی از آن اجرا خواهد شد.
با آمدن ترامپ، احتمال احیای معاهده ابراهیم (آبراهام) مطرح شده است. ما روابط خود را با عربستان بر اساس توافق امنیتی شکل دادهایم. آیا باید نگران باشیم که این معاهده به عربستان برسد و پایگاه اسرائیلی به ما نزدیکتر شود؟
اسرائیل هرچه به ما نزدیکتر شود، آسیبپذیریاش بیشتر میشود، نه کمتر. در جنگ با حزبالله در زمین دچار مشکل شد. هرچه به ما نزدیکتر شود، باید بیشتر مراقب باشد و اضطرابش افزایش مییابد. اما بعید میدانم این مسیر به سادگی طی شود. اعراب، بهویژه عربستان که کشوری مهم است، و سایر کشورها به آسانی زیر بار این طرح نمیروند. این طرح آرمانی برای خودشان است. حتی در بدترین حالت، ایران ضرر نمیکند. ایران قویتر از آن است که با نزدیک شدن یک وجب، ضربه ببیند. روابط با عربستان در مسیر خوبی قرار دارد.
وارد مسائل سیاست داخلی میشویم که به نظر آشفتهتر از اقتصاد است. دولت چهاردهم شعار وفاق را مطرح کرده و میخواهد همه نگاههای سیاسی با هم همکاری کنند. نظر شما درباره این شعار چیست؟ وفاق باید حول چه محوری باشد و کدام نهاد باید محوریت آن را بر عهده گیرد؟
اگر همین حالا در خیابان ولیعصر از مردم بپرسید اولویت کشور چیست، اکثراً مسائل اقتصادی را مطرح میکنند. به نظر بنده، ما باید همین را دنبال کنیم. موضوع آنقدر واضح است که نیازی به پیچیدگی ندارد. اگر به امور دیگر بپردازیم، انگار از مسأله اصلی به حاشیه رفتهایم. مثل این است که مردم به مواد مغذی نیاز داشته باشند و شما به آنها سالاد بدهید.
مهم این است که اولویت کشور را درست تشخیص دهیم. ما معمولاً وقتی میخواهیم اولویتها را بنویسیم، پنج تا موضوع را کنار هم قرار میدهیم. اولویت یعنی چیزی که در درجه اول قرار دارد و بقیه در مراحل بعدی. رشد اقتصادی کشور اولویت نخست است. بنابراین، طراحی دولت و سایر بخشها باید به گونهای باشد که به این هدف برسیم.
دولت کارآمد میتواند این هدف را محقق کند. کارآمدی خود نوعی وفاق ایجاد میکند، زیرا به گروه خاصی محدود نیست. شعار ما باید «دولت کارآمد» باشد. از هر گروه و جریانی که عقل و توانمندی لازم را برای این امر دارند، باید استفاده کنیم. اگر این محقق شود، مردم از دولت راضی خواهند بود و خواهند گفت کار درستی انجام شده است. وفاق یکی از ملزومات این هدف است؛ نه خود هدف. هدف اصلی شکوفایی اقتصاد است و دولت کارآمد، لازمه آن است که از افراد کارآمد هر طیفی بهره ببرد.
شما از شکوفایی اقتصادی صحبت میکنید، اما ما در شرایط تحریم هستیم و گروههایی از منافع تحریم بهره میبرند که مانع تحقق این هدف میشوند. آیا با وجود تحریمها و کاسبان تحریم، دولت میتواند اقتصاد را شکوفا کند؟
بله، هر دولتی نمیتواند، اما دولتی که مبنای تئوریک آن توسعه اقتصادی باشد، میتواند. در کشور ما ذهنهای قوی در حوزه توسعه ملی کم نداریم؛ چه در دانشگاهها و چه در میان مدیران با سابقه که توسعهگرا هستند. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی از رجال سیاسی توسعهگرا بود و ذهنش اینگونه عمل میکرد. بسیاری از مدیران کشور چنین رویکردی دارند؛ اگر از این افراد استفاده شود، چرا نشود؟
اگر افراد ناکارآمد به کار گرفته شوند، کاسبان تحریم سوءاستفاده میکنند. اما اگر افراد توانمند باشند، جلوی این سوءاستفادهها را میگیرند و میدانند چگونه شرایط را مدیریت کنند. تحریم مانند سنگی است که جلوی [راه] توسعه افتاده و باید برداشته شود، اما همه مشکلات به آن خلاصه نمیشود. مثلاً فرض کنید تحریم نباشد؛ آیا اینکه دولت ما گسترده است به تحریم ربط دارد؟ اینکه به جای اعتماد به تولیدکننده داخلی به واردات روی میآوریم، به تحریم مربوط است؟ تحریم باید ما را بیشتر به سمت داخل سوق دهد.
مشکلات دیگری هم داریم. بسیاری از امکانات در داخل کشور وجود دارد که استفاده نمیشود. مثلاً در حوزه کشاورزی یا صنعت، زمستان امسال قطعی برق داشتیم و کارخانهها حدود دو ماه تعطیل شدند. دلیلش کمبود گاز بود. اگر دو کشتی لوله گاز وارد میشد و ۲۰۰ میلیون دلار هزینه میکردیم، خسارت به اقتصاد ملی چقدر کاهش مییافت؟ هر کدام از این مسائل راهحلی دارد و باید از خبرگان استفاده کرد تا این شرایط اصلاح شود.
جدا از مسائل اقتصادی و سیاسی، ما مشکلاتی در جامعه داریم که به تنشهای ملی تبدیل شده، مثل موضوع عفاف و حجاب یا فیلترینگ که برای مردم مهم است. از نظر شما به عنوان سیاستمداری که سالها در مجلس بودید، این مسائل را چگونه باید حل کرد؟
در موضوع حجاب سه نگاه وجود دارد: نخست اینکه حجاب امری فردی است و حکومت نباید دخالت کند؛ این دیدگاه در غرب هم مطرح است. دوم اینکه این وظیفه دولت است و حتی باید با اجبار آن را اجرا کند، چون حکم شرعی است. سوم، دیدگاه مرحوم شهید مطهری است که به نظر بنده درست است. ایشان ایدئولوگ انقلاب بودند و باید به نظراتشان توجه کنیم.
ایشان در جلد دهم یادداشتهایشان میفرمایند که در مسأله حجاب، بحث امر به معروف و نهی از منکر مطرح است. حجاب حکم شرعی است و برای صیانت از زنان و جامعه مفید است. اما چگونگی اجرا مهم است. ایشان این را به سه بخش تقسیم میکنند: قلبی، زبانی و حکومتی. در بخش قلبی، باید با دلسوزی به فرد نگاه کرد، نه با خشم. در بخش زبانی، تذکر باید منطقی و متقاعدکننده باشد، نه تلخ. در بخش حکومتی، دولت نباید دست به اجبار و بگیروببند بزند، بلکه باید بسترهای لازم را فراهم کند تا افراد با اراده خود به سمت منکر نروند.
مثلاً در یک ایالت، وقتی زنان به قماربازی روی آورده بودند و نصیحت اثر نکرد، شهردار باهوشی باشگاههای ورزشی و نمایشگاههای صنایع دستی راهاندازی کرد. زنان به این امکانات روی آوردند و قمار کاهش یافت. دولت وظیفه بسترسازی دارد، نه اجبار. اجبار نه برای فرد مفید است و نه برای جامعه. به نظر بنده، دیدگاه سوم درست است: دولت باید زمینه رفتار سالم را فراهم کند، نه اینکه با زور عمل کند.
شما برای ریاستجمهوری کاندیدا شدید، اما رد صلاحیت شدید. پیگیریهایی هم داشتید. آیا این تصمیم صرفاً از سوی شورای نگهبان بود یا سیاست کلی نظام بود؟
برخی دنبال این هستند که این مسائل را به نهادهای امنیتی، شورای نگهبان یا گروههای سیاسی خاصی ربط دهند که از زور استفاده میکنند. در دور دوم، پاسخی کتبی به بنده ندادند، در حالی که پاسخ باید مکتوب باشد. وقتی پیگیری کردم، صراحتاً گفتند که ما شما را از نظر مدیر و مدبر بودن دچار مشکل میدانیم. حالا با توجه به افرادی که تأیید کردند، لابد تشخیصشان این بوده که آنها مدیر و مدبرند و ما نیستیم. کاری به این ندارم، اما اگر محاسباتی دارند، باید مکتوب ارائه دهند که اگر مدیر و مدبر نیستیم، چرا نیستیم.
به هر حال، این موضوع خیلی هم ارزشمند نیست و شاید برای ما بد نباشد. فرصتی برای کارهای دیگر فراهم میکند.
شما در نامههایتان اشاره کرده بودید که برخی نگاهها شاید برای منافع ملی مناسب نباشد. آیا این شکافهای سیاسی در ایران قابل حل است؟ آیا آشتی ملی لازم است یا برخی نگاهها باید حذف شوند؟
نمیتوان گفت همه نگاهها باید حذف شوند. در جامعه بزرگ، تکثر آرا طبیعی است. ارسطو میگوید اگر در یک شهر همه را مجبور به یکسان فکر کردن کنید، آن را به دهکده تبدیل کردهاید. شهر به تکثر آراست. مسأله این است که حکومت باید با سیاستورزی عقلگرا اداره شود. ابنسینا میگوید حکومت خوب باید عقل اصیل و سیاستورزی داشته باشد.
مصالح کشور باید با عقلانیت پیش برود. این به معنای نادیده گرفتن عواطف نیست. عواطف پیوند اجتماعی را عمیقتر میکند، اما باید تحت هدایت عقل باشد. اگر عواطف بر عقل غلبه کند، مسیر مشخص نیست. ممکن است عدهای مخالف باشند، اما تکثر آرا اشکالی ندارد. باید پرسید: آیا توسعه ملی مسئله اصلی ایران امروز است؟ اگر همه قبول دارند، دنبالش برویم. آیا برای توسعه ملی راه علمی لازم است؟ کارشناسان را بیاوریم. عدالت اجتماعی یعنی چه؟ باید اینگونه جلو رفت.
به عنوان سؤال آخر، راهکار شما برای خروج ایران از بحرانهای اقتصادی، سیاسی و سیاست خارجی در دهه آینده چیست؟
برخی بحرانها به سیاست خارجی ربطی ندارد و به اراده حاکمان بستگی دارد. مثلاً صندوقهای بازنشستگی؛ اگر این مشکل حل نشود، چند سال دیگر بخش زیادی از بودجه صرف آن میشود و استقراض و تورم نتیجه آن است. یا واگذاری اقتصاد به مردم؛ این به تحریم و شرق و غرب ربط ندارد. وزرا باید موظف شوند اقتصاد را به مردم بسپارند و رقابت متوازن ایجاد کنند. بنگاههای بزرگ دولتی باید واگذار شوند تا بخش خصوصی ضعیف بتواند رقابت کند. اینها باید هرچه زودتر انجام شود.
بخش دیگر به سیاست خارجی مربوط است. عقلانیت باید در سیاست خارجی حاکم شود. ما دنبال روابط خوب با کشورها هستیم؛ نه فقط قدرت خودمان، بلکه قدرت منطقه. گفتوگوها باید حول موضوعات مختلف شکل گیرد. مسأله هستهای راهحل دارد و با گفتوگو قابل حل است. امیدوارم دولت آقای پزشکیان با تلاش این کار را انجام دهد./