شورش علیه ریگانیسم
ترامپیسم پس از پایان ریاستجمهوری مرد نارنجی نیز اقتصاد و سیاست را در آمریکا تحت تاثیر قرار میدهد
یکی از حضار در این جلسه فردی ۳۶ ساله بود که خود را جان لیتهری و خطمشیگذار کارآفرینی خواند و گفت که گروه آنها به نام «نوآوران اقتصادی» درحالحاضر فعالیت دارد. این گروه در سال ۲۰۱۳ و سالها پیش از اینکه دونالد ترامپ وارد کاخ سفید شود، تاسیس شده است. با این حال هنوز این موسسه میتواند یک بازیگر اصلی از موضوعی باشد که به آن فاز بعدی انقلاب ترامپ گفته میشود. اثرات این انقلاب ممکن است سالها پس از خروج ترامپ از دفتر کارش بر ایالاتمتحده باقی بماند. داستان لیتهری در مورد دو حزب است که به شیوههای گوناگون با یکدیگر در جنگ هستند، ولی هر دو در اشتباه کردن یکسان عمل میکنند. این اشتباه بهویژه در حوزه اقتصاد مدام از سوی این دو حزب یکسان تکرار میشود. او در این جلسه گفت: توجه کنید، دادهها در موردایجاد اشتغال جذاب اما گمراهکننده است. در روز پنجم اکتبر، دپارتمان کار گزارش داد که در ماه سپتامبر ۱۳۴ هزار شغل جدید ایجاد شده و نرخ بیکاری به ۷/ ۳ درصد رسیده که از سال ۱۹۶۹ به این سو بیسابقه است.
اخبار خوبی بهنظر میرسد، اما بسیاری از صنایع با کمبود نیروی ماهر روبهرو هستند که این مساله موضوع دیگری را به ما یادآوری میکند که آمریکا از کمبود نیروی ماهر رنج میبرد و کشور در حل این مساله و در بهروز کردن افراد با فناوریهای جدید و رقابتهای خارجی شکست خورده است. لیتهری یک شخصیت کلیدی در بین گروهی از روشنفکرانی است که بهدنبال ساخت چارچوب فکری برای حمایت از جنبش ترامپ پس از ترک او از قدرت هستند. آنها برای اینکه جنبش خوانده شوند، کم تعداد بوده و هنوز جوان و ناشناخته هستند اما برخی از آنها نفوذ شگفتانگیزی دارند. یک دلیلش این است که دارای ایدههای بزرگ هستند. دلیل دیگر اینکه از عامل اصلی که به خیزش ترامپ کمک کرد، درس گرفتهاند و آن نیز همان «شعارهای اقتصادی پوپولیستی» رئیسجمهوری آمریکا است و در این راستا تلاش میکنند یک کار غیرقابل تصور انجام دهند: «تبدیل افکار پراکنده رئیسجمهور به یک ساخت فکری برای مدت طولانی در جهت اصلاح اقتصادی ایالاتمتحده.» در میان اینها شما میتوانید افرادی از اقتصاددانها، فارغالتحصیلان حقوقی، سردبیران مجلات و فعالان و اعضای سابق تیپارتی را مشاهد کنید.
این شورشیان در سراسر واشنگتن در سنا و در میان کارکنان دفاتر سناتورهایی مانند مارکو روبیو و مایک لی، در اتاقهای فکر، در دفاتر روزنامههای کوچک پراکنده شدهاند تا به صدای جنبش ترامپ خوشامدی گرم بگویند و در این شرایط از افرادی مانند تام کاتن، بن سسه و تیم اسکات نیز استفاده میشود. میتوان در میان شورشیها به شخصی مانند مایک گالاچر، نماینده ۳۴ ساله مجلس نمایندگان از گرین بی ویسکانسین نام برد که سوار بر امواج ترامپیسم به کنگره راه یافت. او کاپیتان سابق نیروی دریایی آمریکاست که به سرعت تبدیل به یکی از چهرههای تاثیرگذار حزب جمهوریخواه شده است.
به همین منظور این جنبش نوپا دست به یکسری اقدامات اقتصادی پوپولیستی زده است. آنها از طریق یک اعتبار مالیاتی به فرزندان خانوادههای آمریکایی پول میدهند. برخی از آنها با ایوانکا ترامپ روی «طرح پرداخت حقوق ماهانه برای افرادی که غیبت موجه در محل شغلشان دارند»، کار میکنند. آنها حتی به فکر مناطق دوره افتاده هستند و قصد دارند که در این مناطق سرمایهگذاریهای کلان انجام دهند. تمامی این ایدههای اولیه، علیه خطمشیهای اصلی و سنتی حزب است و برخی از اعضای حزبجمهوریخواه گفتهاند که تمایل دارند در باب زیرساختها با دموکراتها همکاری کنند. این درحالی است که این گروه برنامههای جاهطلبانه بیشتری داشته و قصد دارند تا ایدههای تغییر شکل یافته محافظهکارانه را به شکل یک حق جدید و انسانی مطرح کنند. اگر آنها موفق شوند باید بهطور رسمی پایان اجماع در مورد اقتصاد ریگانی را اعلام کرد.
این دسته از روشنفکران به ساخت یک اقتصاد ملی جدید متعهد شدهاند و برایشان مهم نیست که چه بلایی سر ترامپ خواهد آمد؛ آیا او توسط گزارشهای رابرت مولر به استیضاح کشیده خواهد شد یا این رسوایی در انتخابات سال ۲۰۲۰ وی را خواهد سوزاند. آنها بهدنبال ترامپ فراتر از سخنان میهنپرستانه و یاوهسراییهای توییتری هستند. آنها بهدنبال تقویت ریشه افکار ترامپ هستند. هرگونه که در مورد ترامپ فکر میکنید اما باید اذعان کرد که رویش او یک شکست بزرگ برای احزاب سیاسی بوده که در ساختار آمریکا درحال فعالیتند. آینده انقلاب ترامپ هم بستگی به این نیروهای جوان دارد که بتوانند اقتصاد را ترمیم کنند.
بیش از یک دهه پس از بحران مسکن که موجب رکود اقتصادی شد، بسیاری از کسانی که ضربه خوردهاند هنوز در تلاش برای بیرون آمدن از آن وضعیت هستند. احیای اقتصادی اوباما ارزش خود را از دست داده و در دوران ریاستجمهوری او، برای بسیاری ثابت شد که در واقع جمهوریخواه و دموکرات خود والاستریت است. امروزه بحثهای زیادی در مورد «هویت» وجود دارد اما بیشتر بحثها مبهم است، مگر اینکه شما استیو بنن یا برنی سندرز باشید. پس از انتخاب دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶، ادواردو پورتز، در نیویورکتایمز خاطرنشان کرد سفیدها که ۷۸ درصد نیروی کار آمریکا را تشکیل میدهند طی ۹ سال و دوره ریاستجمهوری باراک اوباما بیش از ۷۰۰ هزار شغل خود را به شکل کامل از دست دادند. در بین سفیدپوستهای ۲۵ تا ۵۴ ساله نیز بیش از ۵/ ۶ میلیون نفر در همین دوره زمانی شغل خود را از دست دادند. در مقابل لاتینتبارها در همین مدت ۵/ ۳ میلیون شغل بهدست آوردند و پس از آن آسیاییها با ۵/ ۱ و سیاهان با یک میلیون شغل وارد بازار کار شدند.
این تنها در مورد نژادها نیست. این مورد به جغرافیا هم ارتباط دارد. لیتهری میگوید: اعداد ملی کمتر از هر زمان دیگری در تاریخ ما نشانگر واقعیتهاست. مشکل از جایی شروع میشود که نخبگان تمایل به دیدن آن ندارند. لیتهری به مناطق پراکندهای در جنوب و آپالاچیا اشاره میکند که نادیده گرفته شدهاند. ۲۰۹ بخشی که دوبار به اوباما رای دادند و سپس رای خود را به سبد ترامپ ریختند. آنها افرادی نیستند که تنها برای دوره انتخابات اهمیت پیدا کنند. زخمهای ناشی از شکاف در جامعه آمریکایی بدتر و عمیقتر شده است. لیتهری میافزاید: دور از مناطق ساحلی و مناطق ثروتمندان و کسانی که در بازار کار نانشان در روغن است، اقتصاد همچنان شوکآور عمل میکند و این برای بیشتر مردم، بهویژه افرادی که در پایین حضور دارند، دردآور است. همه اینها اما مقدمهای برای امید است. لیتهری سفر خود را به سراسر کشور آغاز کرده و خبر از سرمایه انباشته ۶ میلیارد دلاری میدهد که قرار است در مناطق فرصتهای اقتصادی سرمایهگذاری شود و این یکی از موهبتهای نوآورانه لایحه مالیاتی سال ۲۰۱۷ است. لایحه به شرکتها اجازه میدهد که در صورت سرمایهگذاری در سراسر ۵۰ ایالت آمریکا و در مناطقی که به فرصتهای اقتصادی شهره شدهاند، چنانچه ۸۷۰۰ شغل ایجاد کنند از پرداخت مالیات بردرآمد معاف هستند.
لیتهری که خود زمانی دستیار و مشاور امور سیاست خارجی سناتور چاک هیگل بوده است، میپرسد: «آیا رویای آمریکایی زنده است یا مرده؟» او خود پاسخ میدهد: ما در مورد چه رموزی صحبت میکنیم؟ این آن چیزی است که یک فرصت به رویای آمریکایی میدهد. یک شانسی که متولد شده است.» او میافزاید: برای سالها است که این مشکل توسط دو حزب مستقر در واشنگتن مورد توجه قرار نگرفته و کسی به آن اشارهای نکرده است. صادقانه بگویم که لیتهری و کمپانیاش ترسی ندارند تا این حقایق را با خود به خانهشان، به داخل حزب ببرند. یک جمهوریخواه کلاسیک در هیل سعی میکند تا روی برخی از سیاستها و خطوط نگاه هم نکند.
موج راست جدید در رسانههای محافظهکار نیز دیده شده است. نهتنها در فاکسنیوز یا در رادیو گفتوگو، بلکه در حوزههای تحلیلی و استدلالی نیز دیده شده است. این ایدهها و تفکرات پربار را شما گاهی اوقات میتوانید در آمریکای محافظهکار و عصر مدرن هم پیدا کنید، ترکیب شگفتانگیز راست و چپ با نگاهی به منافع ملی. برخی از این افراد در حیطه ترامپیسم جدید هستند، برخی شکگرا و تعدادی دیگر حتی در زمره کسانی هستند که میگویند ترامپ و ترامپیسم هرگز. این گروهها را میتوان عصر «پسا ترامپ» خواند. نیروهای ترامپ در این دوران از بند رها شدهاند و البته نه همه آنها، بلکه برخیشان امیدوارند که بمانند. برخی از این چهرههای زشت ترامپ از دور خارج شدهاند. به یاد بیاورید شان اسپنسر (سخنگوی سابق مطبوعاتی کاخ سفید) با آن مدل مویی که آدمی را به دهه ۱۹۳۰ میبرد. ما دیگر از تعصبات دست راستی ترامپ چیزی نمیشنویم، بلکه از میهنپرستی افراطی، حمله ترامپ به متحدان آمریکا و سردرگمی او در تجارت میشنویم و همین امر حواس را از دوران پساترامپیستها پرت میکند.
چیزی که این محافظهکاران هزاره جدید بر روی آن تاکید دارند درس گرفتن از انتخابات سال ۲۰۱۶ است. بهطور عمده جهانی شدن واقعا باعث شده است که این سیستم حقهباز علیه یقهآبیهایی عمل کند که به تماشای تعطیلی کارخانههای خود نشستهاند و در عوض بنادر بهدلیل ورود محصولات بهشدت رونق پیدا کردهاند. لیتهری میگوید: «پیام ترامپ طنینانداز شد، برای اینکه باید طنینانداز میشد.» نویسنده یک کتاب جدید با نام حال و آینده کارگر در کتاب خود میپرسد: «تجارت آزاد نیز هزینهزا است. اگر ما ۵۰ میلیارد دلار وسایل الکترونیکی از چین به آمریکا وارد کنیم و آمریکا نیز ۵۰ میلیارد دلار اوراق قرضه خزانهداری را به چین بفرستد، چه میشود؟» نویسنده این کتاب، «اورن کاس» یکی از برجستهترین متفکران سیاسی است که در این زمینه پیشگام بهحساب میآید. شجره او شگفتآور است. در سال ۲۰۱۲، سالی که او از دانشگاه حقوق هاروارد فارغالتحصیل شد، در ۲۹ سالگی مشاور ارشد سیاسی میت رامنی بود. او حالا برای موسسات منهتن مینویسد. کاس میگوید: «موضوعی که پس از سال ۲۰۱۲ نزد محافظهکاران مطرح شد این بود که خطمشی ضدفقر آنها چه شکلی باید باشد؟» او دونالد ترامپ را «نشانگر فرهنگی» میبیند و اجازه میدهد مشکلاتی که وی آدرس میدهد، سازنده باشد.
بزرگ این گروه دیوید آزراد، یک فرد۴۰ساله مونترالی با درجه دکترا است که در دانشگاهی آمریکایی تدریس میکند و جزو تیم فکری موسسه هریتیج، مهمترین اتاق فکر حامی ترامپ است. آزراد در این گروه به شدت طرفدار دونالد ترامپ، متفاوتتر است. او در برخی مباحث از دیگران متفاوت است. او اخیرا یک بحث داغ سه ساعته با دوست خود کاس در کافه جورجتاون داشته است. آزراد میگوید: ترامپ یک رعد و برق است. او این احساسات قوی را برانگیخت و خیلی چیزها در مورد او هست که مردم دوست ندارند و همین کار را برای نگاه فراشخصیتی سخت میکند تا به اصل حقیقت برسی. او با ترامپیسم همعقیده است و میگوید حتی پس از ترک دفتر کار از سوی ترامپ، اوضاع به حالت عادی بازنخواهد گشت.
اما عقاید ترامپ چه هستند؟
عقاید او ترکیبی از ناسیونالیسم و پوپولیسم است یا آنگونه که آزراد میگوید: پوپولیسم راست افراطی ملیگرایانه. طرفداران ترامپ آگاه هستند که شرایط برای بارور ساختن اختلافات آماده است. اما آیا میتوانند از این شرایط استفاده سازنده ببرند؟ این امیدی است که در دل محافظهکاران وجود دارد. یکی از این امیدوارها مایکل نیدهام بوده که سخت مشغول آغاز یک کار در دوران پسا اوباما است و قصد دارد یک بازوی کمکی برای گروههای طرفداران ترامپ باشد. این مایکل نیدهام بود که جوخههای مرگ را با همکاری تیپارتی برای مرگ اوباماکر سازماندهی کرد. اما او سال گذشته رهبری مخالفان اوباماکر را رها کرد و با عنوان رئیس دفتر کار مارکو روبیو مشغول بهکار شد. این به آن معنی است که وی از یک سازماندهنده اعتراضات تبدیل به یک سیاستگذار شده است. رسانهها دوست دارند با فردی مانند جففلیک که علیه ترامپ سخنرانی میکند، مصاحبه کنند اما زمانی که از سیاست سخن به میان میآید، امثال جف فلیک وزن چندانی ندارند.
روبیو نیز میخواهد کاری انجام دهد. نیدهام، روبیو را تشویق کرده است که حامی طرح پرداخت پول به فرزندان آمریکایی از طریق اعتبار مالیاتی و طرح ایوانکا ترامپ برای پرداخت حقوق به شاغلان در مرخصی باشد. روی جزئیات این طرح یکی دیگر از محافظهکاران جدید که ۲۴ سال دارد و بارها نام وی تکرار شده است کار میکند: کلب اوور. او متخصص طرحهای مالیاتی است و هنوز یک سال فاصله تا فارغالتحصیلی از دانشگاه کریستین در تگزاس دارد. او حالا به دفتر کار روبیو پیوسته است. او یکی از کارشناسان اصلی طرح پرداخت حقوق به شاغلان است که مجبور شدهاند برای امور ضروری و شخصی به مرخصی بروند. یکی از همدانشگاهیهای وی میگوید: او از نزدیک درحال کار روی این طرح به همراه ایوانکا ترامپ است. اوور یک ترمینولوژی جدید وارد ادبیات محافظهکارانه کرده است: «کارگران خانهدار.»
این واژه جدید انتخابی بین نئولیبرالیسم و سیاستهای ملیگرایانه صنعتی است که با بحثهای سیاسی معمول انتقال «پول نقد» از «رفاه کم، دستمزد بالا، به جای توزیع مجدد و توزیع درآمد» آمیخته شده است. اما سوال بزرگتر در مورد دوران پساترامپ این است که آیا آنها میتوانند ایدههای خود را به طرق مختلف پیش ببرند. آیا آنها بهطور جدی بهدنبال جذب ایدههای خوب ترامپ و ساختن حزب بر مبنای آنچه استیو بنن و سایر دستراستیها میگویند هستند. آیا جمهوریخواهان جدید وارد پوسته حزبهای کارگری دست راستی خواهند شد که هسته اصلی تفکراتشان اقتصاد پوپولیستی است؟ اگر اینگونه باشد، دکترین حزب جمهوریخواه پس از دههها وارد فاز جدیدی خواهد شد که علیه رهبری و اهداکنندگان فعلی این حزب است.
ارسال نظر